به بهانه «گذری بر متن علمی اقتصاد»
پرسش هایی که به نظر می رسد باید در هر گونه نگاه انتقادی به وضعیت آموزش علم اقتصاد و نیز اقتصادی اسلامی در ایران، باید مورد لحاظ باشد:
1. وقتی بحث از مسئله یا بحران میشود، لاجرم فرد دغدغه مندِ این بحث وضعی مطلوب را در ذهن خود تجسم کرده است. سؤال مهم در این حوزه نیز آن خواهد بود که «وضع مطلوب آموزش اقتصاد در ایران چیست؟»؛ 'پیش بینی' 'خوب' در مطالعات اقتصادی کشور، تولید نظریه پرداز در علم اقتصاد، ارائه نظریات معطوف به مشکلات اقتصادی جامعه، بهرهگیری از مدلهای متکی به 'قدرت تبیینی' بالا یا ....
2. آیا عدم انطباق دانسته های اقتصادی با 'واقعیات' اقتصادی، یک مشکل در آموزش علم اقتصاد در کشور است؟ آیا ظهور اقتصاددانانی چون مارکس متأثر از این عدم انطباق نبود؟
3. چرا این موضوع که «اقتصادخوانده ها و کارشناسان اقتصادی باید به مفروضات و محدودیت های مطالعات خود را به صراحت اعلام نمایند.» مورد توجه ارزیابان و محققان حوزه آموزش اقتصاد در ایران نیست؟ چرا در فرایند آموزش علم اقتصاد و نیز ارزیابی آن، اشاره به مبانی اخلاقی نظریات و ابزارهای اقتصادی نمی شود؟
4. چرا دقیقتر تأمل نمیکنیم که «نوعی دیگر دیدن و اندیشیدن» هم از عوامل مؤثر در تولید نظریه پرداز در فضای اقتصاد کشور است؟
5. 'سازگاری' رفتاری، فرهنگی، نهادی و ایدئولوژیک افراد یک جامعه با نظریات اقتصادی، چه تأثیری در مقبولیت آن دارد؟
و از همه مهمتر 6. منظور از «کارایی»، «مفید بودن» یا «خوب» بودن نظریات اقتصادی چیست؟