حتی هم اگر به لحاظ نظری بپذیریم که احساسات افراد و ملائمت اعمال با درون افراد ملاکی برای اخلاقی دانسته شدن آن انتخاب است، باز به واسطۀ معضلاتی که در واقعیت قابل مشاهده است، نمیتوان به تلقیات فکتگونه از اخلاق باورمند بود؛ درک شهودی یا عرفی از اخلاق در بسیاری از موارد به عنوان هدایت کنندهای برای اعمال اخلاقی و حتی توجیهگریِ برخی اعمال به کار میرود اما نکتۀ اساسی اینجاست که همین تلقیات یا ادراکات عرفی یا شهودی از اخلاق با ناسازگاری[1] مواجهند. به منظور تبیین ایدۀ ناسازگاری ادراکات یا شهود اخلاقی از مباحث و استدلالات پیتر آنگر[2] کمک خواهیم گرفت.
آنگر در کتابش با عنوان زندگیِ با کلاس و اجازۀ مردن دادن: توهم بیگناهی (1996)، ضمن طرح انواع مباحث، ذیل مثالها و تبیینهایی جالب، وجود ناسازگاری در ادراکات شهودی یا عرفی از اخلاق را به پیش میکشد. ابتدا مثالی با عنوان «برکۀ کم عمق»[3]- که البته از پیتر سینگر به عاریت گرفته است- را در نظر بگیریم (Unger 1996, pp. 8–9) ؛ در مسیرتان برای ارائۀ یک سخنرانی در دانشگاه متوجه کودکی میشوید که در برکۀ کمعمقی افتاده و در حال جان دادن است. اگر شما به آب بزنید و کودک را از آبگیر بیرون بکشید به معنای آن است که لباس شما کاملاً گل آلود شده، عملاً سخنرانی شما لغو و هزینه ای نیز بابت تمیز کردن لباس متحمل خواهید شد؛ اگر هم از کنار کودک عبور کنید، سخنرانی علمی شما در وقت مقرر برگزار شده و البته کودک نیز جان میدهد. فرض کنید که شما از کنار برکه عبور کرده و کودک نیز جان میدهد. در واکنش به این مثال تقریباً قضاوت شهودی اخلاقی[4] همه آن خواهد بود که عمل شما نفرت انگیز و سزاوار سرزنش است. حال مثال دوم را که «نامۀ درخواست»[5] مینامیم را در نظر بگیرید (1996, p. 9)؛ شما در صندوق پستی تان نامه ای از یونیسف (صندوق کودکان ملل متحد) مشاهده میکنید. پس از مطالعۀ آن به درستی باور میکنید که اگر چکی به مبلغ 100 دلار به تقاضای نامه ارسال نکنید، سی کودک به زودی خواهند مرد؛ اما شما نامه مزبور را در سطل زباله انداخته و زندگی کودکان مزبور نیز به خطر خواهد افتاد. تقریباً واکنش همۀ افراد به این مثال دوم آن خواهد بود که عمل شما اشتباه نبوده است.
آنچه مهم است، تفاوت واکنش افراد در این دو مثال است؛ لااقل میتوان گفت که تفاوت عکسالعملهای افراد در مواجهه با این دو مثال بسیار زیاد است؛ از طرفی در مثال نخست مواجه های سخت و شدید و در مثال دوم قضاوتی سهل گیرانه و بسیار تسامحی. این مثال و مثالهایی از این دست به خوبی بیانگر عدم سازگاری شهود اخلاقی انسان در قضاوتهای اخلاقیاش است. اینکه چرا در موقعیتهایی چون دو مثال پیشگفته، ادراکات یا شهودات اخلاقی ناسازگاری بروز میکند مبحثی مجزا و البته قابل تحقیق است، اما آنچه برای ما مهم است وجود چنین پدیدهای است؛ به هر حال ما درمییابیم که دوگونه باور فوق نمیتوانند به طور همزمان اخلاقی یا درست باشند؛ به هر حال یکی از این باورها باید صحیح باشد.
بنابراین و در مقام جمع بندی میتوان اعلام داشت که ادراکات شهودی یا عرفی از اخلاق دچار مسئلۀ ناسازگاری اند؛ البته اگر کمی راجع به سایر ادراکات انسان همچون ادراک حسی یا بینایی نیز تأمل شود وجود چنین ناسازگاریها یا توهمهایی کاملاً طبیعی به نظر خواهد آمد؛ بدان معنا که لااقل بسیاری از انواع ادراکات بشری با چنین مسئله ای روبروست. از این رو و با توجه به ناسازگاری درک شهودی یا احساس درونی انسانهای از عمل اخلاقی یا عمل عادلانه، میتوان در فکت دانسته شدن عدالت تردید نمود؛ این تردید نه ناظر به مبنای نظری فکت دانسته شدن عدالت بلکه به ظرفیت انسان برای درک مقولۀ عدالت در مقام اثبات (واقعیت قابل مشاهده در جهان پیرامونمان) است.