محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

۴ مطلب با موضوع «اقتصاد، فلسفه و سیاست :: اقتصاد انتخاب نهادی» ثبت شده است

[یادداشت زیر در 8 فروردین ماه 1404 در https://rushd.ir/?p=13458 (سایت مرکز رشد دانشگاه امام صادق ع) منتشر گردیده است؛ در اینجا بخش ابتدایی یادداشت قرار گرفته است؛ برای مطالعه متن کامل به منبع اصلی مراجعه نمایید.]

در تحلیل‌های رایج درباره شعارهای اقتصادی سال، معمولاً ایده‌هایی مانند «کاهش دخالت دولت در قیمت‌گذاری»، «بهبود روابط خارجی»، «جذب سرمایه‌ خارجی» و «خصوصی‌سازی گسترده» مطرح می‌شوند. اما پرسش کلیدی این است: «حتی اگر این راهکارها کارآمد باشند، آیا بسترهای نهادی لازم برای اجرای آن‌ها در کشور فراهم است؟» این یادداشت به یک خلأ تحلیلی مرتبط و مهم در اقتصاد ایران می‌پردازد؛ این‌که تمرکز صرف بر راه‌حل‌های اقتصادیِ رایج، بدون توجه به زیرساخت‌های نهادی، می‌تواند سیاست‌گذاری را به بن‌بست برساند. در ادامه نشان خواهیم داد که تحقق شعار «سرمایه‌گذاری برای تولید» نیازمند زمینه‌ها و بسترهایی است که در بسیاری از تحلیل‌های اولیه نادیده گرفته می‌شوند.

سرمایه گذاری برای تولید

نسخه‌هایی که همیشه آماده‌اند: نگاه رایج و پاسخ تکراری

تصور کنید معمار جوانی، پس از سال‌ها تحصیل و کارآموزی بر اساس آموزه‌های معماری مدرن، اکنون در برابر ساختمان‌ها و نمادهای شهری ایستاده و آن‌ها را دقیقاً با همان الگوهای کتاب‌های درسی تحلیل می‌کند. طبیعی است که برخی جنبه‌ها و ویژگی‌های معماری از نگاه او پنهان بماند، چرا که ذهنش درگیر شبکه‌ای خاص از مفاهیم و عناصر پرتکراری‌ست که طی سال‌ها آموزش در او تثبیت شده‌اند. او آموخته است تا با ارجاع به اندیشمندان معماری غربی، فقط برخی عوامل مؤلفه‌های خاص را برجسته کند. این معمار جوان، گویی فقط آن‌چه را می‌بیند که آموخته است ببیند. ذهن او سال‌ها درگیر مفاهیمی تکرارشونده بوده، و هم‌اکنون فقط آن عناصر را برجسته می‌کند که در فضای آموزش معماری بر آن‌ها تأکید صورت گرفته است.

در آموزش علم اقتصاد در کشور نیز با وضعیتی تقریباً مشابه روبه‌رو هستیم. دانش‌آموختگان و مدرّسان این حوزه، به‌طور مداوم با الگوهای ساده‌سازی‌شده‌ی کتاب‌های درسی سروکار دارند؛ الگوهایی که اقتصاد را در قالب روابطی خطی و قابل پیش‌بینی بین عوامل تولید ترسیم می‌کنند. بر این اساس، اولین تصویر تحلیلی از وضعیت تولید، در ذهن یک اقتصادخوانده‌ی وطنی، معمولاً بر پایه‌ی همان چارچوب شکل می‌گیرد: تولید تابعی از «نیروی کار» و «سرمایه» است، و چون در کوتاه‌مدت تغییر محسوسی در نیروی کار ممکن نیست و سرمایه داخلی نیز کفایت نمی‌کند، نتیجه‌ی طبیعی آن است که باید به سرمایه‌گذاری خارجی روی آورد. شواهد و استدلال‌های پشتیبان این نتیجه‌گیری نیز به‌راحتی ساخته می‌شوند: تغییر در ساختار نیروی کار زمان‌بر است؛ سرمایه داخلی اگر ظرفیت رشد داشت، تا کنون فعال می‌شد؛ بنابراین، تنها مسیر باقی‌مانده، جذب سرمایه از خارج است؛ چه از سوی ایرانیان مقیم خارج، چه از طریق سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی. طبیعی‌ست که چنین راهکاری، نیازمند کاهش تنش‌ها و اصلاح روابط بین‌المللی نیز باشد.

از همین روست که وقتی این اقتصادخوانده وطنی با پدیده‌هایی مانند رکود یا افت تولید مواجه می‌شود، ناخودآگاه همین نسخه‌های کلاسیک را در ذهن مرور کرده و پیشنهاد می‌دهد. در این میان، جمله‌ای معروف از پل ساموئلسون، برنده جایزه یادبود نوبل اقتصاد در سال ۱۹۷۰، عمق این ماجرا را بهتر نشان می‌دهد: «برایم مهم نیست چه کسی قوانین کشور را می‌نویسد، اگر من بتوانم کتاب‌های درسی اقتصاد آن را بنویسم.» این گفته، با همه‌ی دلالت‌های عمیقش، نشان‌دهنده‌ی قدرتی است که محتوای آموزشی بر ذهن و درک تحلیلی افراد دارد. ذهنِ آن اقتصاددان وطنیِ شکل‌گرفته در چارچوب همان تأکیدات و آموزه‌ها به‌سرعت می‌پذیرد که راه نجات اقتصاد، در «سرمایه‌گذاری خارجی» و «روابط مناسب جهانی» است.

مسئله‌ای که در این میان پدیدار می‌شود آن است که گرچه در بسیاری از متون اقتصادی، رشد تولید نتیجه‌ی مستقیم افزایش سرمایه‌گذاری دانسته می‌شود، اما پیش‌شرط‌های نهادی لازم برای تحقق این راهکارها، اغلب از چشم دور مانده‌اند. دلیل این غفلت، تا حد زیادی به خاستگاه نظریه‌پردازان و نویسندگان کتاب‌های درسی بازمی‌گردد. کسانی که در ایالات متحده، کانادا، بریتانیا یا فرانسه درباره تولید و رشد اقتصادی می‌نویسند، کمتر احساس نیاز می‌کنند تا هر بار یادآوری کنند که زیرساخت‌هایی نظیر «نظام مالیاتی فراگیر»، «سامانه‌ی ثبت دقیق دارایی‌ها» یا «بانکداری منضبط و کارآمد» پیش‌فرض‌هایی بدیهی در تحلیل‌های آن‌هاست. در ذهن اقتصاددانان و مؤلفان در این کشورها، اصولاً نمی‌گنجد که چنین زیرساخت‌هایی وجود نداشته باشند. آن‌ها بر زمینی سخت و مستحکمی طراحی می‌کنند؛ زمینی که چنان طبیعی و بدیهی است که نیازی به توصیف آن نمی‌بینند. به همین دلیل، در متون آموزشی‌شان، کمتر تکراری نسبت به ابعاد و مشخصات این زمین خواهیم یافت.

زیرساخت‌هایی که وجود ندارند!

هنگامی که این آموزه‌ها و تحلیل‌های متعارف به عرصه سیاست‌گذاری وارد می‌شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا نسخه‌هایی که در کلاس درس، منطقی و کارآمد به نظر می‌رسند، در عمل نیز موفق هستند؟ پاسخ تقریباً روشن است. همان معمار جوان، اگر بخواهد طرح‌ها و نقشه‌های مدرن خود را بی‌کم‌وکاست روی زمینی شنی پیاده کند، هرچند انتظار دارد که بنایی مستحکم مشابه نمونه‌های موفق بنا شود اما چون به ناپایداری زمین و تفاوت اقلیم واقف نیست، نتیجه‌ای جز شکست به‌دنبال نخواهد داشت.

اگر به موضوع سرمایه‌گذاری و تولید در کشور نگاه دقیق‌تری بیندازیم، روشن می‌شود که نادیده‌گرفتن تفاوت‌های ساختاری میان اقتصاد ایران و اقتصادهای توسعه‌یافته، ما را به برداشت‌های نادرست و ساده‌انگارانه سوق می‌دهد. در شرایطی که پیش‌نیازهایی چون «نظام مالیاتی شفاف و گسترده»، «قانون‌گذاری هوشمند برای شناسایی دارایی‌ها و ثبت نقل‌وانتقالات»، یا «نظارت مؤثر بر خلق پول و رعایت عدالت در نظام بانکی» مورد غفلت قرار گیرند، راه‌حل‌هایی هم که به ذهن می‌رسند، همان پاسخ‌های رایج و ساده‌سازی‌شده خواهند بود: تمرکز بر سرمایه‌گذاری خارجی، بهبود روابط بین‌المللی، یا واردات فناوری و تجهیزات مورد نیاز. در این وضعیت شاید بتوان از «توجه به شرکت‌های دانش بنیان و غرقه کردن آنها در انواع تسهیلات اعتباری و مالیاتی» به عنوان بومی‌ترین راهکاری که به ذهن این اقتصادخوانده وطنی می‌رسد، یاد کرد!

هنگامی‌که سیاست‌گذار وطنی یا تحلیل‌گری که به نسخه‌های متعارف اقتصادی تکیه دارد، افزایش سرمایه‌گذاری را پیشنهاد می‌دهد، ممکن است فراموش کند که بدون وجود یک «نظام مالیاتی شفاف و گسترده»، یکی از پایه‌های نهادی مهم برای برنامه‌ریزی اقتصادی و ایجاد انگیزه برای سرمایه‌گذاری تولیدی از میان رفته است. به‌ویژه در غیاب مالیاتی همچون «مالیات بر مجموع درآمد» و «مالیات بر عایدی سرمایه»، انگیزه‌ی قوی‌تری برای سرمایه‌گذاری در حوزه‌هایی چون خرید ارز، طلا، مسکن یا حتی خودروهای لوکس به وجود می‌آید؛ حوزه‌هایی که در مقایسه با فعالیت‌های تولیدی و تجاری، سودآورتر و کم‌مخاطره‌تر جلوه می‌کنند.

«قانون‌گذاری هوشمند برای شناسایی دارایی‌ها و ثبت نقل‌وانتقالات»، از دیگر بسترهای نهادی ضروری برای تحقق سرمایه‌گذاری و انگیزش نیروی انسانی در مسیر تولید است. اگر سازوکاری برای شناسایی و ثبت انواع دارایی‌ها، املاک و گردش مالی در اقتصاد وجود نداشته باشد، نظام مالیاتی مبتنی بر «مجموع درآمد» و «عایدی سرمایه» عملاً ناکارآمد خواهد بود؛ زیرا ابزار لازم برای شناسایی بخشی از درآمدها و عواید افراد را در دسترس ندارد. تنها در صورتی می‌توان قوانین مالیاتی را به‌درستی اجرا کرد که نظام اطلاعاتی قابل اتکا، با توان پردازش دقیق داده‌ها، در دسترس باشد. در واقع، «مالیات» و «اطلاعات»، همزاد یکدیگرند.

در چنین فضای بی‌ضابطه‌ای، نظام بانکی نیز از دو مسیر مجزا بر افزایش تلاطم و ناپایداری در اقتصاد کشور اثرگذار خواهد بود. نخست آن‌که، در غیاب «مالیات بر عایدی سرمایه»، بانک‌ها-به‌عنوان یک بازیگر اقتصادی-برای تضمین سودآوری خود، به‌سوی بازارهایی مانند مسکن، طلا و ارز گرایش پیدا می‌کنند. وقتی چنین مالیاتی وجود نداشته باشد، جریان نقدینگی به‌جای آن‌که به سمت تولید و فعالیت‌های مولد سوق یابد، در بازارهای سوداگرانه متمرکز می‌شود. دومین مسیر، مرتبط با نقش بانک‌ها در پاسخ به تقاضای خلق پول و اعطای تسهیلات است. در این فضا، طبیعی است که افراد یا نهادهایی که اعتبارسنجی قوی و وثایق قابل‌توجهی دارند، در اولویت دریافت وام‌های بانکی قرار بگیرند. چه بخواهیم و چه تمایل نداشته باشیم، منطق اقتصادی و ساختار جزئی‌نگر بانکداری به‌دنبال سود قطعی و کم‌ریسک است؛ بنابراین، منابع بانکی بیشتر در اختیار کسانی قرار می‌گیرد که قدرت تضمین سوددهی بالاتری -ولو ناشی از افزایش ارزش به دلیل تورم- دارند. پیامد نهایی این فرآیند، رشد بی‌رویه نقدینگی، تشدید تورم و تعمیق نابرابری در توزیع درآمد خواهد بود.

در چنین شرایطی، تلاش برای «جهش تولید» یا «سرمایه‌گذاری برای تولید» با استفاده از ابزارهای تشویقی معمول- همچون تسهیلات اعتباری، معافیت‌های مالیاتی یا حمایت‌های صادراتی- نمی‌تواند با تورم و فعالیت‌های سوداگرانه رقابت کند. خلق پول، به‌جای آن‌که در خدمت تولید و سرمایه‌گذاری مولد قرار گیرد، در غیاب نظارت مالی مؤثر و بانک مرکزی مقتدر، عمدتاً به سمت سفته‌بازی سوق پیدا می‌کند. بر همین اساس می‌توان گفت تا زمانی که زمین سست زیر پای سیاست‌های اقتصادی ما قرار دارد، نسخه‌هایی نظیر «گشودن درهای کشور به روی سرمایه‌گذاری خارجی»، «خصوصی‌سازی گسترده»، یا حتی «حمایت از شرکت‌های دانش‌بنیان» نه‌تنها بی‌نتیجه خواهند ماند، بلکه ممکن است به هدررفت منابع و حتی بی‌ثباتی بیشتر بیانجامند.

پیامدهای فقدان این زیرساخت‌های نهادی، محدود به عملکرد اقتصادی امروز کشور نیست؛ بلکه تأثیرات آن، به شکل عمیق‌تری بر فرهنگ تولید و حتی جهت‌گیری آموزشی نسل‌های آینده سایه می‌اندازد. برای جوانی که مشاهده می‌کند بازدهی فعالیت‌های سوداگرانه چند برابرِ تولید ارزش‌آفرین است، مفاهیمی چون «کار و کوشش»، «نوآوری و خلاقیت»، «وجدان کاری» و حتی «علم‌آموزی»، بی‌اهمیت یا خیالی جلوه می‌کند. با رنگ‌باختن تدریجی ارزش تولید در جامعه، بسیاری از جوانان به‌سوی فعالیت‌های غیرمولد کشیده می‌شوند؛ اگر هم اهل تلاش و تحصیلات عالی باشند، به‌سمت مشاغل و رشته‌هایی می‌روند که در غیاب بستر «مالیات بر مجموع درآمد»، بیشترین درآمد و کمترین پرداخت مالیاتی را نصیبشان می‌کند؛ حتی آن‌هایی که مسیر تولید را انتخاب می‌کنند نیز در نهایت تاب رقابت با نوسانات سفته‌بازانه را از دست می‌دهند.

تجربه‌ای برای تلنگر

حال، برای درک بهتر یکی از بسترهای نهادی مؤثر در سیاست‌گذاری اقتصادی، بیاییم نگاهی دقیق‌تر به تجربه‌ی یکی از کشورها در یکی از ابعاد بسترسازی نهادی بیاندازیم. در کشور فرانسه، سامانه‌ای با عنوان «ثبت ارزش‌های ملکی(DVF) » طراحی شده که شامل یک پایگاه داده جامع از معاملات ملک و زمین است. این سامانه توسط دولت راه‌اندازی شده و به‌صورت رایگان و برخط در اختیار عموم مردم قرار دارد. در این پایگاه، اطلاعات مربوط به تمام معاملات ملکی و اراضی که طی پنج سال گذشته در دفاتر رسمی ثبت املاک فرانسه ثبت شده‌اند، در دسترسی است. برای هر معامله، جزئیاتی از جمله نشانی ملک فروخته‌شده، قیمت نهایی فروش، تاریخ انجام معامله، نوع کاربری ملک، مساحت زمین و بنا، تعداد اتاق‌ها و اطلاعات ثبتی کاداستر ارائه می‌شود.

سرمایه گذاری برای تولید

ادامه در https://rushd.ir/?p=13458
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۱۲:۵۴
محمدجواد رضائی

 متن زیر نیمه اول نوشته ای است که با قصد تبیین نظر خویش نسبت به تغییر قواعد حکمرانی اقتصادی نگاشته شده. بخش دوم این مرامنامه یا بیانیه، به زودی نهایی خواهد شد. بدیهی است که یکی از دلایل انتشار این یادداشت‌ها، نزدیکی زمانی به انتخابات مجلس شورای اسلامی است.


1. مقدمه

در حال حاضر تلقی عمومیِ مناسبی نسبت به کلیت ساختار نظام اقتصادی و نیز عملکردها و نتایج اقتصادی وجود ندارد؛ مشاهدۀ مداوم برخی اختلالات و مشکلات در حوزه‌هایی چون اشتغال، سطح عمومی قیمت‌ها، واردات، مسکن، ساختار تولید، بهره‌وری و بودجه در پنجاه سال اخیر بیانگر آن است که اگر قصدی برای اصلاح شرایط وجود دارد، باید بر عملکرد گذشته تأملی نموده و وضع موجود به‌دقت مورد واکاوی قرار گیرد. این مرامنامۀ اصلاحیِ مختصر، بیانگر نوع نگاه و پیشنهادهایمان با قصد اصلاح عملکرد اقتصادی در کشور است.

2. ضرورت و انگیزه اصلی طرح مرامنامه

انگیزۀ ما اشاعۀ برخی پرسش‌های اساسی میان مردم و تذکر برخی واقعیات در مسیر اصلاح و تغییرِ قواعد حکمرانیِ اقتصادی به نخبگان است؛ چرا که می‌دانیم مستضعفان و مظلومانِ ناآگاه بهترین ابزار برای ذی‌نفعان هوشمند هستند؛ آگاهی‌بخشی شرط لازم برای تحقق عدالت توسط خود مردم است.

در همین راستا، توجه دادن مردم به یک واقعیت تلخ ضروری است؛ هرچند مردم نسبت به وجود مسائل اقتصادی التفات دارند، اما از این جهت، تمایزِ قابل‌توجهی میان منتخبان مردم - در موقعیت‌های تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری شامل ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و تا حدی شوراهای اسلامی شهر و روستا- نمی‌یابند. به دیگر بیان، اساساً هویت نامزدهای انتخابات با مشخصات مربوط به حوزۀ سیاست ساخته می‌شود؛ هویت‌سازی که در بهترین حالت، نتیجۀ نهایی آن پدیدار شدن دو شعار یا آرمان سیاسی متمایز است. بدیهی است که در این کارزار و به‌واسطۀ غلبۀ فضای احساسی، روانی، تبلیغاتی و ... خروجی‌های متناسب با این وضعیت مشاهده خواهد شد و توجه به مهم‌ترین دغدغه‌های مردم به فراموی سپرده می‌شود.

ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا این‌چنین است؟ چرا هنگامی‌که مهم‌ترین موضوع مورد توجه مردم و نیز مهم‌ترین ادعای اعلام‌شده از جانب نخبگان و کارشناسان، موضوعات اقتصادی همچون تورم، بیکاری و تبعیض است، در انتخابات با دوگان‌های غیردقیق سیاسی و نقش‌آفرینی پروپاگاندای رسانه‌ای مواجهیم؟ به نظر می‌رسد «فقدان مطالبه‌گری از جانب مردم» موجب «عدم تمایل نامزدهای انتخاباتی به ورود در مباحث مهم اقتصادی»، «محافظه‌کاری برخی کارشناسان، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران» و بالتّبَع بروز پدیدۀ غیرقابل‌قبول پیش‌گفته است.

«خودآگاهانه نمودن برخی اصول اولیه حکمرانی عادلانۀ اقتصادی» و «شبیه‌سازی قرارگیری مردم در موقعیت‌های سیاست‌گذاری» می‌تواند گام‌های مهمی در «ایجاد گفتمان عدالت اجتماعی»، «حفظ کرامت انسانی» و «مطالبه‌گری حکمرانی عادلانۀ اقتصادی» باشد. ما بر این باوریم که «اطلاع مردم از برخی اصول اولیه» و «آگاهی از لزوم انتخاب میان برخی رویکردهای اقتصادی رقیب» موجب می‌شود امکان «پناه بردن نامزدهای انتخاباتی، سیاست‌گذاران و مجریان به مفاهیم خوب اما کلی و فاقدِ منظورِ دقیق» و «فرار کردن از پاسخگویی نسبت به پیگیری برنامه‌های اعلامی در دوران تصدی مسئولیت» کاهش یابد.

3. مبانی طرح‌ریزی برنامۀ اصلاحی

برای پیگیری بحث و دستیابی به ایده‌های مدنظرِ این مرامنامه، لازم است که ابتدا چهار مبنای حاکم بر هر برنامۀ پیشنهادیِ اصلاح حکمرانی اقتصادی در کشور- البته به زعم نگارندگان- تصریح شود.

  •         مبنای نخست: دستیابی به نتایج، عملکردها و شاخص‌های مطلوب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مستلزم تمرکز بر قواعد، ساختارها و نهادهای ایجادکنندۀ آن نتایج و عملکردهاست و نه خود نتایج و شاخص‌ها.

متأسفانه یکی از رویکردهای رایج در تحلیل مسائل و ارائۀ پیشنهادهای اصلاحی در فضای سیاست‌گذاریِ اقتصادی، تمرکز بر نتایج و تلاش برای رفع پدیده‌هایی چون فقر، بیکاری، افزایش اجاره بهای مسکن و ... است؛ بدین ترتیب که برای رفع فقر در پی افزایش گسترۀ افراد تحت پوشش نهادهای حمایتی برویم، برای کاهش بیکاری، تسهیلات بانکی کم بهره اعطا شود و قس علیهذا.

خوشبختانه التفات به تجربیات گذشته، زمینۀ بروز این تصور را برایمان فراهم می‌آورد که گویی مشکل از جایی دیگر است که موجب ناپایداری این طرح‌ها و دست نیافتن به اصلاح نتایج و پدیده‌ها می‌شود؛ باید تمرکز اصلی و اولیه سیاست‌گذاران در پی درک علل بروز این پدیده باشد. همان‌طور که خواهد آمد، هر چند هم فی‌المثل بر توسعه فناوری‌های دانش بنیان، بهبود محیط کسب و کار، ایجاد نهضت تولید مسکن ارزان  و سایر برنامه‌ها تأکید داشته باشیم، تا زمانی که قواعد کلی و اساسی حاکم بر محیط کسب و کار و فعالیت‌های اقتصادی اصلاح نشود، با فرض موفقیت مقطعی این برنامه‌ها، به مرور زمان تلاش‌های روبنایی با شکست مواجه خواهد شد.

  •         مبنای دوم: گستره، ابعاد و شیوۀ برنامه‌ریزی متأثر از شیوۀ طبقه‌بندی قواعد، ساختارها و نهادهای حکمرانی اقتصادی است.

متأسفانه شیوه رایج در تحلیل و دسته بندی مسائل و اختلالات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن است که با ارجاع به نظر عده‌ای از افراد (اعم از نخبگان یا قاطبۀ مردم)، فهرست اولویتی از مهم‌ترین مسائل استخراج می‌شود. به عنوان مثال خروجی چنین شیوه‌ای آن خواهد بود که چهار مسئلۀ اصلی اقتصاد ایران به ترتیب بیکاری، تورم، فساد و بحران ارزی است. غافل از آنکه این شیوۀ استخراج، فاقد منطق هماهنگ‌کننده و تفکیک کننده میان مسائل پیشنهادی‌شان است. چه بسا برنامۀ مورد توجه شما در حوزۀ بیکاری خنثی کنندۀ برنامۀ مدنظر در حوزۀ بحران ارزی باشد. جالب آنکه در تجربۀ برنامه‌های توسعه شاهد چنین تقسیم‌بندی‌هایی در حوزۀ امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستیم.

بنابراین برخورداری از هنر طبقه‌بندی درست، شرط لازم وجود انسجام است؛ شیوۀ طبقه‌بندی عرصه‌های مختلف اقتصادی می‌تواند تسهیل‌گر سیاست‌گذاری‌های سازگار میان حوزه‌ها و موضوعات مختلف باشد. علاوه بر آن، تصریح یک طبقه‎بندی معقول و مناسب، موجب درک متناسب سیاست‌گذاران و مردم از چیستی پیشرفت و توسعه اقتصادی و اقدامات لازم برای تحقق آن است.

  •         مبنای سوم: نسبت به پرسش‌های اساسی در حوزۀ حکمرانی اقتصادی، پاسخ‌های متنوعی وجود دارد که ما باید در برخی از آن‌ها مبتنی بر تلقی بومی و ارزشی خویش از عادلانه بودن، منصفانه بودن یا درست بودن، دست به انتخاب بزنیم.

متأسفانه تلقی عامی که نسبت به برنامه‌ها و سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی وجود دارد، آن است که این برنامه‌ها پیشنهاداتی جهانشمول بوده که عمل براساس آن‌ها همواره موجب حل مشکلات خواهد شد؛ چه این مشکلات مربوط به نظام اقتصادی کشوری چون ایران باشند، چه مربوط به کشورهای به اصطلاح پیشرفته و چه توسعه نیافته. این در حالی است که دنیای اقتصاد سرشار از نظریات، مکاتب، گفتمان‌ها و رویکردهای رقیبی است که اتفاقاً یکی از مشخصات متمایزکنندۀ این رویکردها، معیارهای ارزشی و اظهار نظرشان در باب عدالت است. این تأسف آن جا بیشتر عیان می‌شود که نظام آموزشی علوم اجتماعی در کشور (به ویژه علم اقتصاد) به ترتیبی است که وجود مکاتب و رویکردهای مختلف از جانب فراگیرندۀ این آموزش‌ها احساس نمی‌شود.

خوشبختانه با توجه به اشاعۀ ادبیات تخصصی در علوم اقتصادی و فراگیر شدن برخی تلاش‌های نظری و تاریخی، بستر مناسبی برای درک تطبیقی میان رویکردهای مکاتب گوناگون فراهم آمده است؛ حداقل فایدۀ آشنایی با نظریات و مکاتب مختلف آن است که با اطلاع از وجوه ممیزۀ آن‌ها، موقعیت ایده‌های ارزشی و بومی خویش را در نسبت با آن‌ها می‌توان تصریح نمود.

  •         مبنای چهارم: اصلاح نظام اقتصادی فرایندی است که توسط خود ما و با پیدایش عزم راسخ در ما قابل انجام است.

با توجه به وجود تعارض منافعِ همیشگی میان همۀ کشورها-حتی کشورهای به ظاهر همسو- این درک تاریخی که ایران باید توسط خودمان و نه برپایۀ کمک دیگر کشورها اصلاح شود، پدیدار است؛ اینکه «ما» باید طرح‌ریزی مناسبی نسبت به این قبیل مواجهات داشته باشیم و البته نسبت به تغییر قواعد حاکم بر فعالیت‌های اقتصادی دست به انتخاب‌های اساسی بزنیم.

با توجه به تجربۀ ساختارها و سیاست‌های گذشته در عرصۀ اقتصاد، لزوم کنش‌گری جوانان خوش‌فکر، متعهد، صادق و انقلابی که به راستی نمایندۀ منافع و مصالح مردم در تحلیل کارشناسی، تصمیم‌سازی، تصمیم‌گیری و نظارت باشند، احساس می‌شود. بنابراین پس از صدمات بی‌شمار، مرارت‌های بسیار و سعی وافرِ علاقمندان به تحقق آرمان‌های اسلامی و استقلال این کشور در گام نخست انقلاب اسلامی ایران، نوبت ماست که در گام دوم به اصلاح تنظیمات نادرست و تقویت مؤلفه‌های موجّه پیشین همت گماریم.

 

با تصریح مبانی چهارگانۀ فوق، نوبت به طرح تفصیلی ایده‌های پیشنهادی در حوزۀ حکمرانی نظام اقتصادی می‌رسد؛

  • بر اساس مبانی فوق تمرکز ایده‌های زیر بر ساختارها و قواعد اساسی حاکم بر عملکرد اقتصادی است. به زعم ما پیگیری این ایده‌ها موجب بهبود
  • تقسیم‌بندی عرصه‌های مورد تمرکز، بر اساس درک نگارندگان از وجوه ممیّزۀ مقولات و موضوعات مهم اقتصادی است. ایده‌های پنج‌گانۀ پیشنهادی ناظر به همین طبقه‌بندی است؛ توضیح آنکه در یک تقسیم‌بندی کلان می‌توان فعالیت‌های اقتصادی را ناظر به سه مقولۀ مهم تفکیک نمود: (1) کالاها و خدمات خصوصی، (2) کالاها و خدمات عمومی و (3) منابع با بهره‌برداری مشترک. در کنار این سه مقولۀ مهم، باید از (4) حوزۀ پول و بانکداری که قرار است به‌عنوان برقرارکنندۀ ارتباط میان مبادلات و ابزاری برای ارزشگذاری در مبادلات به ایفای نقش بپردازد، یاد نمود. در کنار این چهار مقولۀ مهم، عرصۀ مهم دیگری وجود دارد که نه به سیاست‌گذاری در این مقولات بلکه به فرایند تصمیم‌گیری تصمیم‌گیران و موقعیت‌های اجرایی کارگزاران برمی‌گردد؛ همان‌طور که خواهیم دید (5) مدیریت تعارض منافع مقولۀ مهم دیگری است که ارائۀ پیشنهادهای اصلاحیِ بنیادین بدون توجه به آن عقیم بوده و حتی وجود بهترین پیشنهادات در چهار مقولۀ قبلی، تضمین‌گر بهبود شرایط نخواهد بود.
  • سعی شده که ایده‌های پیشنهادی مبتنی بر معیارهای اسلامی باشد؛ به دیگر بیان این ایده‌ها مبتنی بر برداشت ما از قواعد اقتصاد اسلامی و عادلانه بودن تنظیم شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۰۹:۵۲
محمدجواد رضائی

مرداد 1397: نائب رئیس مجلس شورای اسلامی در جلسه استیضاح علی ربیعی در 17 مرداد اعلام نموده «من اگر حرف نزنم و بروم جراحی قلب را ادامه بدهم با همین تعرفه‌ها ماهیانه 500 تا 600 میلیون تومان درآمد کسب می‌کنم. اگر بخواهم از بیمار هم پول بگیرم و جراحی کنم، میزان پول دریافتی من سر به فلک می‌کشد که انصاف نیست.»

بهمن 1397: علی نوبخت حقیقی، پزشک و رئیس کمیسیون بهداشت مجلس، نماینده مردم شریف تهران: «ین روزها بحث مالیات پزشکان نقل هر مجلس شده و صداوسیما گویی برنامه دیگری ندارد و به این بحث تخصصی می پردازد، بررسی نادرست این موضوع در منظر عمومی ممکن است اعتماد مردم به جامعه پزشکی را مخدوش کند. ... باید توجه داشت که در این اوضاع که همه چیز گران می شود، ویزیت پزشکان افزایش نیافته که این موضوع نجابت پزشکان را نشان می دهد.» (منبع)

بهمن 1397: بهروز بنیادی، پزشک اطفال، عضو کمیسیون بهداشت مجلس و نماینده مردم شریف کاشمر، بردسکن و خلیل آباد: «پزشکان همچون سایر صنوف مالیات پرداخت می‌کنند. لذا اگر کسی وجود دارد که مالیات نمی‌دهد باید آن مورد خاص پیگیری شود نه این که فرار مالیاتی را به کل صنف پزشکان تعمیم دهند. فعالیت مالی پزشکان به راحتی قابل پیگیری است، کما این که هر سال تفاهم‌نامه‌ای بین سازمان نظام پزشکی و امور مالیاتی برای موضوع مالیات انعقاد شده است و بر اساس آن عمل می‌شود. خوشبختانه پزشکان تنها گروهی هستند که در این باره به بهترین شکل به قانون عمل می‌کنند. این حرف‌ها بزرگنمایی است و تنها باعث ایجاد نارضایتی در جامعه پزشکی می‌شود.» (منبع)

مرداد 1398: محمدجواد جمالی نوبندگانی، پزشک، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس و نماینده مردم شریف فسا: «ینکه در لایحه یا طرحی اعلام کنیم که تنها پزشکان باید کارتخوان نصب کنند، حساسیت برانگیز می‌شود، آن هم در شرایطی که برای وکلا و مهندسان در این مورد اجباری وجود نداشته باشد، بنابراین این یک کج سلیقگی بوده که ناشی از این دیدگاه سطحی است که پزشکان درآمد بسیار بالایی دارند. ... آیا شما که در این مورد مصاحبه می‌کنید به این پرسش پاسخ دهید که تنها پزشکان فرار مالیاتی داشته‌اند؟ چه اندازه در گمرک اتفاقات نابسامانی رخ می‌دهد و فرار مالیاتی توسط تجار صورت می‌گیرد، کما اینکه تعدادی از آنها با دریافت ارز 4200 تومانی کالای مورد نیاز را وارد نکرده‌اند؟ بنابراین این طرح باید یا همه یا حداقل تعدادی از مشاغل را در کنار پزشکان به نصب کارتخوان ملزم می‌کرد.» (منبع)

شهریور 1398: همایون هاشمی، عضو کمیسیون بهداشت مجلس، نماینده مردم شریف میاندوآب، تکاب و شاهین دژ: «ضرورت پرداخت مالیات و حرکت همه در مسیر اجرای قانون امری بدیهی است، اما اعمال هجمه علیه جامعه پزشکی به بهانه استفاده نکردن از دستگاه کارتخوان و تاخت و تاز کورکورانه به این قشر دور از انصاف است، آن هم در شرایطی که زیرساخت‌های لازم برای تحقق این امر فراهم نشده است. عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی، یادآورشد: هم‌اکنون باید قدرشناس زحمات پزشکان مجرب باشیم که سرمایه‌های اجتماعی هستند و باید از آنها حمایت شود، چرا که بی‌مهری نسبت به این قشر باعث کاهش انگیزه آنها برای خدمات‌رسانی می‌شود.» (منبع)

آذر 1398: معصومه آقا پور علیشاهی، نماینده مردم شریف شبستر: «مطالبق ماده 202 قانون مالیات بر درآمد سازمان مالیاتی کشور می‌تواند از خروج بدهکاران مالیاتی که میزان بدهی آنها بیشتر از 100 میلیون ریال است جلوگیری کند؛ قانون برای همه یکسان است و استثنایی ندارد  پزشک، مهندس و وزیر نداریم هرکسی که از مالیات فرار کند باید مطابق قانون با او رفتار شود. ... 15 شهریور ماه آخرین مهلت نصب کارتخوان در مطب‌ها در نظر گرفته شده بود ولی تاکنون 60 درصد از پزشکان  اقدامی در این راستا انجام نداده اند. ... باید در پرداخت مالیات نوعی شفاف‌سازی صورت بگیرد که هم مالیات دهنده در جریان پرداختی خود قرار بگیرد و هم امور مالیاتی کشور که همه مردم  فرار مالیاتی ندارند برخی از پزشکان هستند که نه تنها فرار مالیاتی ندارند بلکه در مناطق محروم هم خدمات رسانی می‌کنند و بیماران خود را رایگان ویزیت می‌کنند و در برخی از مواقع هزینه دارویی بیمار خود را هم پرداخت می‌کند.» (منبع)

***اعضای کنونی هیئت رئیسه کمیسیون بهداشت مجلس: علی نوبخت حقیقی (پزشک و رئیس کمیسیون)، محمدحسین قربانی (دندانپزشک و نایب رئیس اول)، سید مرتضی خاتمی (پزشک و نایب رئیس دوم)، منوچهر جمالی سوسفی (پزشک و دبیر اول)، احمد حمزه (پزشک و دبیر دوم) واکبر ترکی (دکتری رادیالوژی و سخنگوی کمیسیون)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۲۰:۵۹
محمدجواد رضائی

 

مقاله «تطور برنامۀ پژوهشی یک اقتصاددان نهادگرا: داگلاس سیسیل نورث»،تألیف دکتر مهدوی و دکتر نصیری اقدم، به دنبال ارائه نقاط عطف و مسیر تحقیقاتی داگلاس نورث است. این مقاله با ارائه سوالات اصلی نورث در حیات علمی‌اش، به عنوان مدخلی برای آشنایی با ماهیت نهادگرایی جدید نیز تلقی می‌شود. در مقاله، وجه مشترک همۀ کارهای نورث، مسئله تغییر عنوان شده است؛ فهم دلایل موفقیت، عدم موفقیت و تغییر نظام‌های اقتصادی کلان مسئلۀ نورث بوده است. براساس تقسیم‌بندی ارائه شده توسط مؤلفان، تلاش نخست نورث برای درک دلایل رشد اقتصادی، مبتنی بر مدل‌های متعارف اقتصادی بوده است اما «از نظر نورث نظریه اقتصاد نئوکلاسیک برای مطالعه تاریخ اقتصادی در نقص مهم دارد: اول اینکه برای تبیین تغییر اقتصادی بلندمدت طراحی نشده‌ است و دوم اینکه ... پاسخ‌های کاملاً محدودی ارائه می‌کند؛ زیرا متناسب با دنیای بازارهای کامل است؛ یعنی دنیایی که در آن هزینه‌های مبادلاتی صفر است و تعریف و تضمین حقوق مالکیت هزینه‌ای ندارد (ص. 154-153).»

نورث در مراحل بعدی، ضمن تأکید بر ارجمندی تحلیل‌های اقتصادی متعارف و تأکید بر اهمیت انتخاب‌های فردی، در پی گسترش دادن دامنۀ تحلیلی خویش می‌رود. محدودیت نظریه متعارف اقتصادی، «مفروض گرفتن فرصت‌های انتخاب و سلیقه‌های یا ترجیح‌های افراد انتخاب‌کننده است. (ص. 155)». برای مواجهه با این دشواری، نورث موضوع خویش را تطور قیود لحاظ شده در تحلیل‌های متعارف قرار می‌دهد. در مرحله دوم از برنامۀ پژوهشی نورث که توسط نویسندگان مقاله، «از نئوکلاسیک تانهادگرایی» نامگذاری شده است، نورث به همراه همکارش توضیح می‌دهند که تحصیل منافع مبادله در گروی تغییرات حقوق مالکیت، ابداع ترکیبات نهادی جدید و شکل‌های سازمانی جدید اقتصادی است. براین اساس، تبیین نورث ار رشد اقتصادی امریکا، معلولو ترتیبات نهادی بوده و حتی پدیده‌هایی چون انباشت سرمایه نیزمعلول این ترتیبات است. نتیجه آنکه علت رشد از نظر نورث، «توانایی جامعه برای به کار بستن ترتیبات نهادی ای است که بازدهی فرد را برابر بازدهی جامعه کند(ص. 157)»

نورث با وارد کردن دولت به تحلیل‌های خویش، و البته متأثر از نظریه انتخاب عمومی، توانست تا حدی نقص کارهای پیشین خود را برطرف کرده و وجود تعارض میان مقررات دولتی و قواعد بهینه‌کننده اجتماعی را وارد تحلیل خویش کند.

نورث برخلاف تحلیل‌های متعارف، همچون ایده رقابت از منظر اقتصاددانی چون فریدمن، و حتی برخی تحلیل‌‌های تطوری از فراز و فرودها در عملکرد اقتصادی، همچون ایده تطوری آلچیان، در پی تبیین واگرایی در عملکردهای اقتصادی است. از منظر فریدمن و آلچیان، در نهایت باید شاهد پایداری نهادهای کارا و از بین رفتن نهادهای ناکارا باشیم اما به بیان نورث، «معمای اصلی تاریخ بشری تبیین واگرایی و چندگانگی عمیق مسیرهای دگرگونی تاریخی است (ص. 160).» چارچوب پیشنهادی نورث برای تحلیل و نیز تفاوتی که وی میان نهاد و سازمان قائل است، مطالبی است که با مراجعه به اصل مقاله قابل تعقیب است. علاقمندان برای دریافت و مشاهده مقاله می‌توانند به اینجا مراجعه نمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۵۷
محمدجواد رضائی