محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

سایت شخصی محمدجواد رضائی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم دینی» ثبت شده است

در چند روز اخیر، برخی دوستان و همکاران چند جمله از دکتر رضا غلامی را برایم نقل کردند و نسبت به آن ادعاها ابراز تعجب داشتند. فضای بیان‌شان به گونه‌ای بود که گویی فردی که پیش‌تر از مدعیان و پیشروان علوم انسانی و اجتماعیِ اسلامی بوده، اکنون به موضعی کاملاً متفاوت یا حتی مغایر با گذشته رسیده و این ماجرا را جالب و قابل تأمل می‌کند.

 

با مراجعه به متن گفت‌وگوی مورد نظر، روی دو بند یا بخش از عبارات، متمرکز شدم؛ هرچند برخی دیگر از مطالب مصاحبه هم جای تأمل و طلب دلیل دارد. علی‌ای‌حال، خواستم صرفاً با توجه به این دو بخش از مطالب ایشان، تأکید کنم که اتفاقاً ایشان تلقی موجهی از چیستی آنچه به عنوان علم خوانده می‌شود – اعم از علوم انسانی و علوم اجتماعی – ندارد. البته همۀ تمرکز من در این یادداشت بر تمام رشته‌ها و شاخه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی نیست، بلکه عمدتاً ناظر به یکی از علوم اجتماعی- یعنی آنچه به عنوان علم اقتصاد یا علوم اقتصادی خوانده می‌شود- مواردی مورد اشاره قرار خواهد گرفت.

 

بند اول: «امثال ما هم به اشتباه رفتیم به دنبال شکل دهی به علوم انسانی اسلامی که از اساس غلط بود؛ چرا؟ برای اینکه علم، دینی و ‌غیردینی ندارد و مبانی عقلی دین، حداکثر می تواند در فلسفه پشت سر علم، به مثابه فلسفه حضور داشته باشد. مساله جدی تری که برای نخستین بار میخواهم عرض کنم، توهم دشمنی و‌ توطئه از جانب علوم انسانی در دانشگاهها بود! هر کجا در فرهنگ‌ شکست می خوردیم و‌احساس عقب گرد داشتیم، آنرا گردن علوم انسانی می انداختیم و فکر می کردیم اگر علوم‌ انسانی همان‌ چیزی باشد که ما دوست داریم، دیگر در مواجهه فرهنگی شکست نمی خوریم! به هر حال، تا الان، هنوز اندیشه درستی درباره تحول علوم انسانی وجود نداشته و آنچه اتفاق افتاده بیشتر علوم انسانی را ضعیف‌تر و رنجور تر از پیش کرده است.»

بند دوم: «لزومی ندارد به دنبال اسلامی سازی علوم باشیم. نه دین اساسا درصدد ورود در قلمرو علوم تجربی است و‌ نه اگر بر فرض می خواست، امکانش وجود داشت. علم‌ هم برای خود جایگاهی برای ورود به دین‌ قائل نیست و استادانی که وارد نفی دین‌ می شوند مرتکب کار غیر علمی شده اند. علم نهایتا می تواند بگوید من قادر به درک آموزه های متافیزیکی دین نیستم نه اینکه آن آموزه ها را از اساس انکار کند.»

 

اشتباه ۱ – عدم التفات به موضوعات و ابعاد «فلسفه علم»

اینکه «دین یا مبانی هنجاری حداکثر در فلسفۀ پشت سر علم حضور دارد»، دقیقاً به چه معناست؟ اگر منظور، مقولات و مؤلفه‌های معرفت‌شناسانه و روشی در یک علم – همچون علم اقتصاد – است، ورود مبانی هنجاری، ارزشی، دینی و... تا «پشت سر علم» تعبیر دقیقی نیست؛ چراکه این مؤلفه‌ها نه تنها در فلسفه پشت سر علم، بلکه از همان لحظه شکل‌گیری ایده‌ یا فرضیه اولیه علمی تا تدوین نظریه، حتی در انتخاب روش پژوهش، شیوه اقناع سازی جامعه علمی نسبت به آن ایده و قضاوت درباره گزاره‌های پایه، حضور مؤثر دارند.

هنگامی که درباره فعالیت علمی سخن می‌گوییم، قاعدتاً به مقولاتی چون طرح ایده یا فرضیه اولیه، مشاهدات و داده‌ها، نظریه‌پردازی، مفروضات تحلیلی و ... اشاره داریم. حال اگر ارزش‌ها یا حتی شرایط تاریخی، سیاسی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی در هریک از این مراحل ورود کنند و اثرگذار باشند، این حضور صرفاً تا «پشت نظریه» نخواهد بود، بلکه در متن و بطن فرایند پژوهش علمی جریان دارد. به عبارت دیگر، نظریه علمی یک سازه مستقل و عاری از پیش‌فرض نیست.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه، می‌توان به سیر تحول فلسفه علم از پوزیتویسم منطقی گرفته تا ابطال‌گرایی پوپر، برنامه‌های پژوهشی لاکاتوش، نسبی‌گرایی کوهن، و پلورالیسم فایرابند اشاره کرد. حتی اگر پیچیدگی نظریات متأخر درباره عقلانیت علمی و ماهیت «روش علمی» را کنار بگذاریم، این عبارات معروف پوپر -مدافع ابطال‌گرایی- قابل توجه است که می‌گوید: «آزمودن نظریات منطقاً متوقف است بر قبول گزاره‌های پایه و قبول یا رد این گزاره‌ها وابسته به توافق ماست؛ پس سرنوشت نظریات به توافق ما بسته است.» یا اینکه در جایی دیگر تصریح می‌کند که «تجربه در علوم عینی بر هیچ ستون پولادینی تکیه نزده است.»

این بیان نشان می‌دهد در پسِ پژوهش علمی، همواره نوعی التزام اجتماعی ـ فرهنگی یا توافق جمعی ( در روش یا در شیوۀ پذیرش داده‌ها) وجود دارد که با بی‌توجهی به آن، نمی‌توان ادعا کرد «مبانی ارزشی یا دینی، صرفاً در پشت سر علم است و بس.»

 

اشتباه ۲ – عدم التفات به موضوعات و ابعاد «فلسفه اخلاق»

افزون بر ملاحظات بخش قبل، اینکه «دین یا مبانی هنجاری حداکثر در فلسفه پشت سر علم حضور دارد»، از منظر «فلسفه اخلاق» هم پرسش‌برانگیز است. اگر منظور، مؤلفه‌های اخلاقی در علوم اجتماعی- مانند علم اقتصاد- باشد، نمی‌توان گفت این‌ها در «پشت علم» متوقف می‌مانند. زمانی که درباره فعالیت علمی عالمانی همچون اقتصاددانان سخن می‌گوییم، عملاً درباره خاستگاه اخلاقیِ علم و دلالت‌های اخلاقیِ نظریه‌ها و سیاست‌های اقتصادی نیز سخن می‌گوییم. اگر ارزش‌ها و هنجارها در بافت نظریات (مثلاً نظریه انتخاب عمومی، نظریه مطلوبیت، تحلیل رفتار اجتماعی، نظریه بازی‌ها و...) حضور داشته باشند، چگونه می‌توان ادعا کرد جایگاهشان صرفاً پشت سر علم است؟ این مبانی اخلاقی، عملاً پیش، پس و در میان نظریه‌ها حضور دارند و فضای علم‌ورزی و تحلیل علمی را از همه جهات در بر گرفته و از شش جهت عالم و علم را راهبری می‌کنند.

شایان ذکر است که گاهی تصور می‌شود اگر یک نظریه علمی، به صورت کمی و ریاضیاتی بیان شود، از ارزش‌ها تهی است؛ این در حالی است که شاخص‌های کمّی و مدل‌سازی، همیشه بر مفروضاتی تکیه دارند که خاستگاه‌های اخلاقی، فرهنگی و ارزشی دارند. این تأثیرگذاری هم در بدو شکل‌گیری مسائل، هم در فرایند تحلیل و بهینه‌یابی و هم در ارائه گزاره‌های پیشنهادی و سیاستی مشهود است.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه، می‌توان به دو اثر زیر اشاره کرد که بحث‌های مهمی را در حوزه اخلاق و اقتصاد مطرح می‌کنند:

Beckerman, Wilfred. Economics as applied ethics: Fact and value in economic policy. Springer, 2017.

Hausman, Daniel, Michael McPherson, and Debra Satz. Economic analysis, moral philosophy, and public policy. Cambridge university press, 2017

 

اشتباه ۳ – نگاه سطحی به ارتباط میان علوم انسانی و اجتماعی با فرهنگ

اینکه «هر زمان در فرهنگ دچار مسئله می‌شویم، تقصیر به گردن علوم انسانی انداخته شود» و از این موضوع نتیجه بگیریم که علوم انسانی و اجتماعی مظلوم واقع شده یا نحیف گردیده‌، خود نیازمند توضیح است. در اینجا باید به چند نکته در باب این علوم توجه کرد و نسبت به آن ادعای ساده و یک طرفه، تأمل نمود:

(1) تأثیرگذاری علم بر سیاستگذاری فرهنگی

علوم انسانی و اجتماعی در سیاستگذاری، تقویت یا تضعیف سازوکارها، و شکل‌گیری نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نقش حیاتی دارند. متخصصان این حوزه‌ها، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران نسل فعلی و آتی را تربیت می‌کنند و ناگزیر بر فرهنگ عمومی اثر می‌گذارند.

(2) اثرپذیری علم از فضای فرهنگی

از سوی دیگر، علوم انسانی و اجتماعی خود نیز در فرآیند شکل‌گیری نظریه‌ها و انتخاب مسائل پژوهشی، از فضای فرهنگی و گفتمان‌های رایج اجتماع اثر می‌پذیرند. عالمان و پژوهشگران علوم اجتماعی در دل جامعه و تاریخ خویش تنفس می‌کنند و ناگزیر رویکردشان متأثر از محیط خواهد بود.

(3) امکان تعارض دستاوردها یا توصیه‌های نهاد علم با هنجارهای جامعه

ممکن است سازوکارها و نهادهای شکل‌گرفته بر اساس نظریه‌های علوم انسانی و اجتماعی، از منظر اخلاقی یا فرهنگی مورد تأیید جامعه نباشند. در اینجا ممکن است بخشی از ناکامی‌ها یا عدم تحقق آرمان‌ها، متوجه علوم انسانی و اجتماعی گردد.

بنابراین، نمی‌توان به‌طور مطلق گفت علوم انسانی مقصر است یا کاملاً از مسئولیت مبراست. ارزیابی خطای علوم انسانی در هر مسئله فرهنگی-اجتماعی، وابسته به عوامل متعددی از جمله میزان سازگاری یا تطبیق پیش‌فرضهای تحلیل‌های ‌علمی با مبانی نظام اجتماعی و سیاسی، توان علمی، نوع سیاستگذاری و تعامل یا تقابل دستگاه‌های فرهنگی و سیاسی با بدنه علمی است.

 

اشتباه ۴ – اشتباه در درکِ گستره و زمینه «علم» و «دین»

بررسی این ادعا که «دین در پی ورود به قلمرو علم تجربی نیست و علم تجربی نیز در پی ورود به قلمرو دین نیست» نیازمند دقتی افزون‌تر است. برای مثال، اگر محدوده علم اقتصاد و آموزه‌های دین اسلام را مقایسه کنیم، به راحتی می‌بینیم نظریاتی که درباره تعادل بازار، رقابت کامل، نظریه بازی‌ها، هزینه-فایده، نظریه انتخاب عمومی و ... ارائه می‌شوند، همگی به نوعی با حوزه‌هایی که در آموزه‌های دینی ـ حداقل قرآن و روایات ـ مورد بحث قرار گرفته، دارای اشتراکات و پیوندهای وثیقی‌اند.

به بیان ساده‌تر، قلمرو و دلالت‌های نظریات اقتصادی در مقام بررسی، تحلیل و توصیه‌های سیاستی، در تقاطع با ارزش‌ها و رهنمودهای دینی درباره عدالت، مسئولیت اجتماعی، حقوق و تکالیف فردی و اجتماعی قرار می‌گیرد. در نتیجه، اگر کسی مدعی شود که این دو حوزه (دین اسلام و علوم اقتصادی) اصولاً بی‌ارتباط‌اند، یا باید بپذیریم از گستره دین بی‌اطلاع است یا از قلمرو علم اقتصاد و یا از هر دو.

 

موضع‌گیری نسبت به یک ابهام

یکی از دوستان هنگام بحث کوتاهی که در این باره داشتیم، ابراز داشت که بعید است گوینده آن سخنان در مدتی قریب به ده سال که پیگیر مباحث علوم انسانی و اجتماعی اسلامی بوده، با نادرستی چنین ادعاهایی و استدلال‌های مربوط به آن مواجه نشده باشد! حتی اگر به فلسفه علم آشنا نباشد، و صرفاً در مباحث جامعه‌شناسی به طور اجمالی ورود داشته باشد، به سادگی درمی‌یافت که چنین دیدگاهی درست نیست.

در مقام پاسخ  گفتم که اگر ایشان حقیقتاً با این استدلال‌ها آشنا نبوده و حالا نیز بر همان عدم آشنایی اصرار دارد، در صدر نشستن او در «صدرا» و  نهادهایی چون کنگره علوم انسانی اسلامی محل تأمل است و شاید مصداق «غوره نشده مویز گشتی» باشد.

اما اگر با این مباحث مواجه بوده و اکنون، عمداً بر آگاهی پیشین خود خط بطلان کشیده، انتظار می‌رود حداقل به شکل مستدل و جزئی توضیح دهد که چگونه به رغم مواضع گذشته امروز به این ادعاهای شبه‌روشنفکرانه رسیده است؛ که اگر این کار را نکند، خدای نکرده مصداق «نمک خوردن و نمکدان شکستن» خواهد بود.

نکات پایانی؛ در تکمیل و تبیین مسیر پیشِ رو

(1) نیاز به عالمان دقیق و آگاه در علوم اجتماعی انسانی-اسلامی: مصاحبه اخیر دکتر غلامی، اتفاقاً نشان می‌دهد که مسیر علوم اجتماعی و انسانیِ اسلامی نیازمند پژوهشگرانی است که به خاستگاه، ابعاد، روش و شیوه تحلیل علم  (Science)  و نیز به تحولاتی که در حوزه علوم انسانی و اجتماعی رخ می‌دهد، شناختی عمیق داشته باشند. در غیر این صورت، مدعیان یا علاقه‌مندان به این مسیر (یعنی علوم انسانی و اجتماعیِ اسلامی) – به تعبیر یکی از آثار نمایشی تلویزیونی – «از اول اشتباهی خواهند بود!»

(3) اهمیت نقدهای درون‌گفتمانی و پلورالیسم روشی: پیشرفت واقعی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی اسلامی، بدون گفت‌وگوهای انتقادی، رعایت تنوع نظری و پذیرش ایده‌های متفاوت ممکن نخواهد بود. واضح است که فضای تک‌گویی در میان مدافعان ایدۀ علوم انسانی و اجتماعی اسلامی، به نوآوری و تحول علمی منجر نخواهد شد. اگر چنین فضایی به‌درستی جدی گرفته نشود، حتی با فرض اینکه افراد سوءنیت هم نداشته باشند، ممکن است منابع انسانی و زحمات صرف‌شده به هدر برود.

جمع‌بندی

این مصاحبه و حواشی آن، دست‌کم برای پژوهشگران جدی این حوزه روشن می‌سازد که باید مدعیان «تحول علوم انسانی و اجتماعی» را با عیار التفات به دلالت‌های مبانی معرفت شناختی و عدم تناقض در مجموعه افکار و مبانی فکری‌شان سنجید. چه‌بسا برخی، سال‌ها پشت تریبون‌های رسمی در قامت حامی تحول ظاهر شوند، اما درک‌شان از مبانی فلسفی و روش‌شناختی علوم اجتماعی و انسانی چنان متزلزل باشد که به راحتی از یک موضع به موضعی دیگر، آن هم بدون تبیین شفاف، بگذرند. ازاین‌رو برای جلوگیری از «از اول اشتباهی بودن»، لازم است ضمن پای‌بندی به روحیه نقد و پژوهش عمیق، دقت کنیم چه کسانی میدان‌دار جریان علمی و پژوهشی می‌شوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۳ ، ۱۶:۱۷
محمدجواد رضائی

اخیراً جلسه ای با حضور دکتر خسروباقری و آقای پیروزمند در قم برگزار شد. تفصیل خبری آن از اینجا قابل مشاهده است. دو نکته انتقادی راجع به ایدۀ دکتر باقری در ذهنم وجود داشته که مطالعه خبر این مناظره، موجب ثبت آن ها در اینجا شد. ان شاءالله مطالب تفصیلی در قالب نقدی بر ایدۀ آقای ملکیان راجع به علم دینی تدوین خواهد شد.

(1) درک از روش کار عالمان علوم تجربی: علیرغم اطلاع دکتر باقری از مباحث روش شناسی و میزان دخالت امور ارزشی در سطوح مختلف تکوین نظریات علمی، نمی توانم ابراز مطالبی از این دست از جانب ایشان را درک کنم. جالب آن است که عالمان (به معنای عالمان تجربی امروزین) نه فقط اصطلاحاً در مرحله گردآوری بلکه در مرحله داوری هم اسیر ارزشهای خویش هستند؛ و این محتملاً امری نیست که از نظر ایشان به دور باشد.

(2) چیستی و گسترۀ مفاهیمی چون سعادت و خوش بختی: به نظر می رسد مطلب خبری زیر، که البته یکی از ارکان ایده ایشان در باب علم دینی است، مناقشه برانگیز است: «وی با بیان اینکه سعادت و خوشبختی انسان با بسیاری از مسائل مرتبط نیست، اظهار داشت: پیامبر اسلام یا پیامبران پیشین در زمان خود از علومی که امروز مطرح است برخوردار نبودند و پیروان اصیل آنها هم بهره‌ای از این علوم نداشتند و این بی‌اطلاعی ضرری به آن سعادت‌یابی آنها نمی ‌زد.»
اینکه در دوران معصومین ع "پدیده ها"، "علوم"، "ایده ها" یا "موضوعات" دوران جدید مطرح نبوده به این معنا نیست که اگر ایشان با همین "علوم"، "پدیده ها" یا "موضوعات" مواجه می شدند، سکوت اختیار میکردند یا مورد تأییدشان قرار می گرفت یا ... . اتفاقاً سعادت و خوشبختی انسان با "بسیاری" از "چیزها" مرتبط است. علوم و پدیده ها و نهادهای نوظهور تنها ظرفی برای خلق و تنظیم همین "چیزها" هستند. توضیح بیشتر آنکه دکتر باقری در صفحه 154کتاب هویت علم دینی:نگاهی معرفت شناختی به نسبت دین با علوم انسانی، تصریح می کنند که «سخن یا پیام اصلی قرآن، هدایت انسان به ساحت ربوبی است. به سخن دیگر، شناساندن قدر و منزلت خدا به انسان و به دست دادن دستورالعمل های فردی و اجتماعی برای پیمودن راه خدا و تقرب به او، کاری است که دین، به طور اعم و اسلام، به طور اخص، به عهده گرفته است.» حال پرسش اصلی آن است که پایبندی به «پیام اصلی قرآن از منظر ایشان» چه لوازماتی در ربط با "پدیده ها"، "علوم"، "ایده ها" یا "موضوعات" نوظهور دارد؟ آیا صرف نوظهور بودن به این معناست که ارتباطی میان شان وجود ندارد؟ پرسش دیگر آنکه آیا در کنار یا ذیل این پیام اصلی، کارکردها و پیام های دیگری قابل شناسایی نیست؟

توضیح تکمیلی: محتملاً انتقادات فوق با تمرکز بر ماهیت و کارکرد علوم اجتماعی [شامل جامعه شناسی و علوم سیاسی] به مطالب دکتر باقری وارد باشد، اما به نظر می رسد حداقل از منظر آنچه "علم اقتصاد" خوانده می شود، وارد است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۶
محمدجواد رضائی

با سلام

هدف این نوشته، من باب «.. فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظَهْرَ الْمُؤْمِن‏ ...» و صرفاً یک تذکر است. روی سخن این یادداشت نیز نه لزوماً عین برخی عبارات بیان‌شده توسط رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران، بلکه دریافتی است که از رویکرد وی [و نیز برخی دیگر از فضلا و اساتید] درباره ماهیت علوم اجتماعی قابل دریافت است. اینکه ‘علم’ اسلامی و غیر اسلامی ندارد، اینکه نظریات علمی، رای ها و اندیشه‌هایی جهانشمول‏ اند، اینکه دایره بومی بودن یا بومی‌سازی علوم، گستره‌ای بسیار ناچیز است به طوری که عملاً از اقتصاد اسلامی یا جامعه‌شناسی اسلامی یا ... اسلامی نمی‏توان سخن گفت.

آزاد اندیشی

نکته نخست دراین‌باره، توجه به اصل تخصص گرایی و عدول رئیس جمهور از آن است. همان اصلی که بعید می‌دانم فردی توجه به آن را ناروا پندارد. همان اصلی که احیاناً مورد ادعای ایشان و هر حکمران دیگری نیز بوده و هست. اکنون پرسش آن است که «آیا تخصصتان به شما اجازه ورود به مباحثی چون فلسفه علم یا درک ماهیت نظریه در علوم اجتماعی را می‌دهد؟» آیا این رواست که یک رئیس جمهور که خود را فردی دانشگاهی می‌داند این چنین حکم به برخی آراء دهد که هنوز که هنوز است در محافل علمی مربوطۀ دنیا، نه‌تنها مورد بحث است بلکه تا اندازه درخور توجهی نظرات ناهم‌سو با باورهایش، صدرنشین تحقیقات علمی در این حوزه است. امید آن بود که با فرض سزاواری ورود رئیس جمهور به چنین مباحث نظری، در قدم نخست، در محیطی آرام، به دور از جنجال و کف و سوت و البته به شکل مکتوب این مباحث درگیرد. محتملاً پژوهشگرانی ایرانی، که همواره به استعدادها و دقت‏ ورزی‏ هاشان می‏بالیم، و نیز محققانی غیروطنی خواهند بود که در فرایندی منطقی و آرام به ثمراتی قابل توجه دست یابند.

دوم آنکه اعلام چنین مواضعی به این گونه، هر چند در نگاه نخست می‏تواند موجبات جلب و جذب نظرات برخی از مردم این جامعه را فراهم آورد، ولی شایع شدن چنین رفتارهای به ظاهر خارق عادت در میان حکمرانان و کارگزاران دولتی پیامدی جز چند دسته نمودن دانشجویان، استادان و افراد جامعه نخواهد داشت. چینش صحنۀ باورهای جامعه به شکل دو قطبی، موجبات کمرنگ شدن قدرت ‘منطق’ و ‘استدلال’ افراد جامعه می‏شود. از عواقب اعلان این‏چنینی چنین نظراتی، شرطی شدن اذهان برخی و شاید بسیاری از افراد جامعه در رویارویی با هرگونه گزینشی است؛ اینکه فرضاً دسته‌ای سخن از علم دینی می‏زنند و در برابر برخی علم دینی را بی ‏معنا می‏پندارند، اینکه یا با این دسته‏ ایم یا با آن دسته. شدت ورزیدن و گفتن مؤکد چنین مطالبی در شأن رییس جمهور اسلامی ایران نیست، حال این فرد هر که می‏خواهد باشد. به هر حال باید همواره به خود تذکر داد که گسترۀ مورد نظر «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه‏» عرصۀ گفتمان‏ ها و باورهای جاری در جامعه را نیز فرا می‏ گیرد.

دیگر آن‏که پیش ‏فرض ایشان در رویارویی با علوم اجتماعی و به طور ویژه علم اقتصاد همراه با دشواری‌های جدی و تلقیات ناکاملی است. متأسفانه برخی از مطالب بیان‌شده به‌وسیلۀ وی، در راستای نظر برخی افراد جامعه نیز هست؛ افرادی که به محض شنیدن واژه «علم»، دو دست خود را بالا برده و بالاتر از هر منبع معرفتی برای آن ارزش قائل‌اند. اما «فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ»؛ به طور ساده باید توجه کرد که آن‏چه ذیل عنوان علوم یا نظریات در علوم اجتماعی و بالتّبَع علم اقتصاد مورد بحث قرار می‏گیرد، تلاشی است انسانی در راستای هدفی معین با ابزارهایی مشخص. (1) انسانی بودن این تلاش، وجود عدم قطعیت، احتمال نادرست بودن یا ناروا بودن این کوشش را آشکار می‏سازد. (2) با توجه به تفاوت هدف نظریه‌پردازان و عالمان از انواع کاوش‏های نظری و کاربردی، امکان وجود تفاوت در نظریات درون یک علم نیز وجود دارد. همین یک مؤلفه (هدف) برای جهان‌شمول ندانستن نظریات و آنچه مجموعه پژوهش‌های اقتصادی تلقی می‏شود، کافی است. (3) ناهمسانی «ابزارها و شیوه‏های تحلیل و ارزیابی» نیز دیگر پایۀ تأثیرگذار بر فرآوردۀ کوشش عالمان است. مجموعۀ همین تفاوت ‏ها و احتمالاً دیگر مؤلفه‏ های اثرگذار بر برونداد تلاش علمی بشر است که ایده‏ هایی چون «جهان‌شمولی»، «قطعیت» و «صحت مطلق» نظریات اقتصادی را تبدیل به افسانه کرده است. به هر حال از آن رو که ایشان تحصیل‏کرده علوم حوزوی و آشنا با دانشگاه هستند، انتظار بر آن بود که از برخی عدم دقت‏ ورزی‏ها در این حوزه به سادگی عبور نکند.

چهارمین تذکِرِه به میزان دست‌اندازی ما انسان‏ها در طراحی و شکل‏ دهی واژگانی مهم و پر استناد در مطالعات علمی و نیز بیانیه‏های مطبوعاتی یا حتی سخنان هرروزۀ سیاستمداران و نیز مردم برمی‏گردد. سخنانی چون «این ایده نشان از عقب‌ماندگی است»، «چنین باوری به دور از خردمداری است»، «هیچ عاقلی در دنیای پیشرفته امروز چنین تصوری ندارد» یا «چه کسی است که مخالف آزادی باشد» به شدّت بر واژه‏هایی چون «عقب‏ماندگی»، «عقلانیت»، «آزادی» و ... تکیه دارند؛ هیچ مکتب یا نظریه‌پردازی در علوم اجتماعی یا علم اقتصاد نیست که مدعی باشد، ایده یا نظر من ناعادلانه، نادرست، غیرعقلانی، خودکامانه و یاوه است. قطعاً نیک می‏دانید که مراد از آن واژه‏های جذاب، در هر سخن و زمینه‏ای نیاز به واکاوی و دقت ورزی دارند. بهره‏ جویی از منظوری سطحی از این کلمات و به کرسی نشاندن ادعای خود بر آن اساس، فریبکاری‏ای بیش نیست. به نظر می‏رسد هرچند (1) سودآوری برخی افراد یا جریانات به طور مستقیم یا غیرمستقیم با چنین تصورات سطحی مردم جامعه از این واژه‏ها همراه است و (2) از طرفی شاید به سختی بتوان به مردم آگاهی و هشدار داد، اما باید به آنچه از خود باقی می‏گذاریم بیش از این توجه کنیم. از آنجا که یکی از وظایف یک حکومت یا دولت «صادق»، «خوب» یا «کارا» می‏تواند «گسترش آگاهی» یا دست کم «ایجاد مانع در برابر گسترش جهل و نادانی» در چارچوب اعمالی که کارگزارانش از خود بروز می‏ دهند باشد، به جای آنکه مواضعی اتخاذ شود که به گونه‌ای از انحاء در تخصیص بودجه، رفتار کارگزاران و سلوک اداری کارکنان دولت و مردم تأثیر منفی گذارد، بهتر آن خواهد بود که زمینه را برای مُباحثات علمی و البته به دور از جنجال و فشار فراهم آورد. با فرض صلاحیت ورود دولت به این عرصه، «گفتگو»، «نقد شدن» و «نقد کردن» از راهبردهای ضمنی دولت‏ها در محافل علمی و کارشناسی است و نه ابراز یک راء به عنوان نظری پایانی، منطقی و علمی؛ نظری که ناهمسویان آن با ناآگاهان یکسان پنداشته می‏شوند.

پنجم اینکه باید توجه داشت که مجموعه علوم اجتماعی و اقتصادی، کمابیش، «دینی» هستند برای زیستن. به طریقۀ مشابهی، عالمان این دانش‌ها پیامبران و راهبران این دین/دین ‏ها هستند؛ دینی برآمده از کوششِ فردیِ انسانِ بریده از وحی برای رتق‌وفتق امور خود. تلاشی همراه با ابزارهای کوته نگرانه که بعید است از پسِ آشفتگی‏ ها و پیچیدگی ‏های «جهان» و نیز «قلب» و «فهم» خود برآید. تلاشی برای خودمحور شدن، ‘بالغ’ شدن و تقابل با هر منبع غیر ‘خودی’. نه‌تنها بررسی «محتوای کنونی» علوم اجتماعی یا «عواقب» بهره‏گیری آدمی از این علوم بلکه توجه به «خاستگاه» این علوم به سادگی و روشنی بیان‏گر چنین پدیده‏ای است.

و در پایان و البته مرتبط با مطالب پیشین، باید نسبت به رواج برخی مشهورات زمانه دقتی بیشتر داشت؛ باید پذیرفت که هیچ عالم و محققی نمی‏تواند از خود خالی شود؛ حتی باید پذیرفت که آنچه مسأله اصلی در علوم اجتماعی یا اقتصاد است، نه حقیقت بلکه اعتماد و اقناع است. البته این بدان معنا نیست که ما نباید از خودهای خود ساخته مان خالی شویم، فرض است که در این مسیر تلاش کرده و موجبات کاهش اشاعه جهل در جامعه شویم؛ خودهای ساختگی ای مبتنی بر برخی اصلاحات و واژه‏ ها که با تأمل در آن‏ ها متوجه بی پایه یا کم مایه بودنشان می‏ شویم. اجازه دهیم مردم 'آزادانه تر' فکر کنند، 'آزادنه تر' مشاهده کنند و البته آزادانه متوجه شوند که در نظر و باور هیچ فردی و در هیچ جایی، 'آزادی مطلق' وجود ندارد.  

 

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین‏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۹
محمدجواد رضائی

به نظر می‏ آید به منظور درک مجادلات موجود حول اقتصاد اسلامی و بهره ‏‏گیری از موضعی قابل قبول در این وادی، باید به تاریخ ظهور علم اقتصاد مراجعه کنیم. شاید بتوان دریافت که سطح مباحث کنونی در این حیطه، از عمق چندانی برخوردار نبوده و مشکل و یا حداقل آغاز مسأله از جایی دیگر است.

به نظر می ‏رسد یکی از خاستگاه ‏های مهم پیدایش مباحثی در حوزه علم اقتصاد و اقتصاد اسلامی، نیت‏ های افراد و زمینه شکل ‏گیری علم اقتصاد توسط انسان مدرن باشد. انسان مدرن براساس برخی تمایلات، خواسته ‏ها، اهداف یا گزینش ‏ها دست به انجام برخی تعاریف، طبقه‏ بندی‏ ها، انجام تحقیق، آموزش و مهندسی اجتماعی زد که براساس آن‏ها گزاره‏ های مشاهدتی خود را نظاره کرده، نظم و نسق داد و برایشان نظریه ساخت.

اما وجه ممیزه محصولات تلاش این انسان با انسان غیرمدرن چیست؟ چه صفت مشترکی می‏توان برای پیگیری‏های علمی افرادی که آنان را اقتصاددانان یا فیلسوفان اقتصاد سیاسی می‏نامیم، ذکر نمود؟ به نظر می‏رسد خلق و نمو علم اقتصاد بیش از تأثیرپذیری از اموری چون انقلاب صنعتی، پیچیده شدن روابط نهادها و افراد و نیز خلق نهادهای جدید، وام‏دار نهضت روشنگری (Enlightenment) است. نهضتی که پرسش ‏هایی جدید و کاووشگری‏ هایی متفاوت با پیش از خود ارائه نمود. شاید مطالعۀ عباراتی از مقالۀ مستطاب کانت در تبیین ماهیت این نهضت و کنارهم گذاردن آن با مبانی و چارچوب فکری اقتصاددانان در طی تاریخ، بیانگر منظور ما باشد:

نهضت روشنگری

«روشنگری، برون ‏آیی انسان از نابالغیِ به تقصیر خویشتنِ خویش[1] است. نابالغی، ناتوانی از به کاربندی فهم خویشتن بدون هدایت[2] دیگری است. این نابالغی، به تقصیر خویشتن است هرگاه علت آن نه در نبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کاربندی آن بدون هدایت دیگری باشد. دلیر باش در خردوورزی! ( Sapere aude[3]). «شجاع باش در به کاربندی فهم خویش»، این است شعار روشنگری. تن‌آسایی و ترسویی است که سبب می‏شود بخش بزرگی از انسان‌ها، دیری پس از آنکه طبیعت آنان را از هدایت دیگران رهایی بخشیده [به لحاظ جسمی و طبیعی بلوغ یافته ‏اند]، با رغبت همۀ عمر نابالغ می‏مانند. ازاین‌روست که دیگران چنین ساده و آسان خود را به مقام قیّم ایشان برکشانند. نابالغی آسودگی است. اگر کتابی داشته باشم که برایم اسباب فهم باشد، اگر پیشوایی روحانی[4] باشد که در حکم وجدان من باشد و اگر پزشکی داشته باشم که رژیم غذائی برایم برگزیند و مانند این‌ها، دیگر نیازی نیست که خود را به زحمت اندازم. اگر بتوانم پولی بپردازم، مرا نیازی به اندیشیدن نیست؛ دیگران این کار بی‏ خاصیت آور را برایم انجام خواهند داد. قیّم‏هایی که از سر لطف، نظارت عالیه بر بخش بزرگی از انسان‌ها را به عهده گرفته ‏اند چنان می‌کنند که اینان [انسان‌ها] به سوی بلوغ رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک بدانند. در ابتدا آنان جانوران دستاموز خود را تحمیق کرده و با دقت از برداشتن گام‏ هایی برای خارج شدن از قفسک کودکی ‏شان، همان زندانی که آنان فراهم کرده ‏اند،جلوگیری می‌کنند. آنگاه خطرهایی که اینان را در صورت تلاش به منظور به تنهایی گام برداشتن تهدید می‏کند را نشان می‏دهند. اما این خطرها چندان هم بزرگ نیستند؛ پس از چند بار سکندری خوردن سرانجام راه رفتن را می ‏آموزند. با این حال، نمونه‏هایی از چنین شکست‏ هایی، موجب ارعاب شده و مانع همۀ تلاش ‏های آتی می‏گردد (1963, p 203). ... برای [دستیابی به] این روشنگری به هیچ چیز نیاز نیست مگر آزادی[5]- تازه آن هم به کم ‏زیان ترین نوع آزادی: آزادی در به کاربری عمومی عقل خویش در همه موضوعات[6]. اما از همه‏سو فریاد می‏شنوم که: احتجاج مکن![7] نظامی می‏گوید: احتجاج مکن!-مشق کن! مأمور مالیاتی می‏گوید: احتجاج مکن! -پول بپرداز! پیشوای روحانی می‏گوید: احتجاج مکن! ایمان بیاور! (1963, p 204) ... من بر نکته اساسی روشنگری - برون ‏آیی انسان از نابالغیِ به تقصیر خویشتنِ خویش- اصالتاً در قلمرو مسائل مذهبی پای فشرده‏ام، زیرا که حکم‏روانان ما تمایلی ندارند که نقش قیّم رعایایشان را در علوم و هنرها[8] بازی کنند. همچنین نابالغی در مذهب نه‌تنها زیان‏بارترین است، بلکه ننگین‏ ترین نیز هست (1963, p 207).»[9]

خب! به نظر با فرض بیان شده در مقدمه، (1) در قبال چنین رویکردی چه موضعی می‏توان گرفت؟ (2) چه موضعی باید در قبال تعریف و ارائه گستره ای برای اقتصاد اسلامی گرفت؟ 


[1] Self-imposed Nonage

[2] Guidance

[3] شعاری منتسب به هوراس شاعر رومی.

[4] Pastor

[5] Freedom

[6] Freedom to make public use of one's reason in all matters

[7] Do not argue!

[8] Arts and Sciences

[9] در برگردان این عبارات از ترجمه های آرین‏پور(بار) (1376)و اکرمی (کانت) (1389) الهام گرفته شده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۳ ، ۲۲:۱۷
محمدجواد رضائی