آرمان و چارچوب نهضت روشنگری و علم اقتصاد
به نظر می آید به منظور درک مجادلات موجود حول اقتصاد اسلامی و بهره گیری از موضعی قابل قبول در این وادی، باید به تاریخ ظهور علم اقتصاد مراجعه کنیم. شاید بتوان دریافت که سطح مباحث کنونی در این حیطه، از عمق چندانی برخوردار نبوده و مشکل و یا حداقل آغاز مسأله از جایی دیگر است.
به نظر می رسد یکی از خاستگاه های مهم پیدایش مباحثی در حوزه علم اقتصاد و اقتصاد اسلامی، نیت های افراد و زمینه شکل گیری علم اقتصاد توسط انسان مدرن باشد. انسان مدرن براساس برخی تمایلات، خواسته ها، اهداف یا گزینش ها دست به انجام برخی تعاریف، طبقه بندی ها، انجام تحقیق، آموزش و مهندسی اجتماعی زد که براساس آنها گزاره های مشاهدتی خود را نظاره کرده، نظم و نسق داد و برایشان نظریه ساخت.
اما وجه ممیزه محصولات تلاش این انسان با انسان غیرمدرن چیست؟ چه صفت مشترکی میتوان برای پیگیریهای علمی افرادی که آنان را اقتصاددانان یا فیلسوفان اقتصاد سیاسی مینامیم، ذکر نمود؟ به نظر میرسد خلق و نمو علم اقتصاد بیش از تأثیرپذیری از اموری چون انقلاب صنعتی، پیچیده شدن روابط نهادها و افراد و نیز خلق نهادهای جدید، وامدار نهضت روشنگری (Enlightenment) است. نهضتی که پرسش هایی جدید و کاووشگری هایی متفاوت با پیش از خود ارائه نمود. شاید مطالعۀ عباراتی از مقالۀ مستطاب کانت در تبیین ماهیت این نهضت و کنارهم گذاردن آن با مبانی و چارچوب فکری اقتصاددانان در طی تاریخ، بیانگر منظور ما باشد:
«روشنگری، برون آیی انسان از نابالغیِ به تقصیر خویشتنِ خویش[1] است. نابالغی، ناتوانی از به کاربندی فهم خویشتن بدون هدایت[2] دیگری است. این نابالغی، به تقصیر خویشتن است هرگاه علت آن نه در نبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کاربندی آن بدون هدایت دیگری باشد. دلیر باش در خردوورزی! ( Sapere aude[3]). «شجاع باش در به کاربندی فهم خویش»، این است شعار روشنگری. تنآسایی و ترسویی است که سبب میشود بخش بزرگی از انسانها، دیری پس از آنکه طبیعت آنان را از هدایت دیگران رهایی بخشیده [به لحاظ جسمی و طبیعی بلوغ یافته اند]، با رغبت همۀ عمر نابالغ میمانند. ازاینروست که دیگران چنین ساده و آسان خود را به مقام قیّم ایشان برکشانند. نابالغی آسودگی است. اگر کتابی داشته باشم که برایم اسباب فهم باشد، اگر پیشوایی روحانی[4] باشد که در حکم وجدان من باشد و اگر پزشکی داشته باشم که رژیم غذائی برایم برگزیند و مانند اینها، دیگر نیازی نیست که خود را به زحمت اندازم. اگر بتوانم پولی بپردازم، مرا نیازی به اندیشیدن نیست؛ دیگران این کار بی خاصیت آور را برایم انجام خواهند داد. قیّمهایی که از سر لطف، نظارت عالیه بر بخش بزرگی از انسانها را به عهده گرفته اند چنان میکنند که اینان [انسانها] به سوی بلوغ رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک بدانند. در ابتدا آنان جانوران دستاموز خود را تحمیق کرده و با دقت از برداشتن گام هایی برای خارج شدن از قفسک کودکی شان، همان زندانی که آنان فراهم کرده اند،جلوگیری میکنند. آنگاه خطرهایی که اینان را در صورت تلاش به منظور به تنهایی گام برداشتن تهدید میکند را نشان میدهند. اما این خطرها چندان هم بزرگ نیستند؛ پس از چند بار سکندری خوردن سرانجام راه رفتن را می آموزند. با این حال، نمونههایی از چنین شکست هایی، موجب ارعاب شده و مانع همۀ تلاش های آتی میگردد (1963, p 203). ... برای [دستیابی به] این روشنگری به هیچ چیز نیاز نیست مگر آزادی[5]- تازه آن هم به کم زیان ترین نوع آزادی: آزادی در به کاربری عمومی عقل خویش در همه موضوعات[6]. اما از همهسو فریاد میشنوم که: احتجاج مکن![7] نظامی میگوید: احتجاج مکن!-مشق کن! مأمور مالیاتی میگوید: احتجاج مکن! -پول بپرداز! پیشوای روحانی میگوید: احتجاج مکن! ایمان بیاور! (1963, p 204) ... من بر نکته اساسی روشنگری - برون آیی انسان از نابالغیِ به تقصیر خویشتنِ خویش- اصالتاً در قلمرو مسائل مذهبی پای فشردهام، زیرا که حکمروانان ما تمایلی ندارند که نقش قیّم رعایایشان را در علوم و هنرها[8] بازی کنند. همچنین نابالغی در مذهب نهتنها زیانبارترین است، بلکه ننگین ترین نیز هست (1963, p 207).»[9]
خب! به نظر با فرض بیان شده در مقدمه، (1) در قبال چنین رویکردی چه موضعی میتوان گرفت؟ (2) چه موضعی باید در قبال تعریف و ارائه گستره ای برای اقتصاد اسلامی گرفت؟