محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

سایت شخصی محمدجواد رضائی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اقتصاد اسلامی» ثبت شده است

 

یکی از مطالب نگاشته شده توسط جناب آقای مهدی سلیمانیه با عنوان «استفاده تخدیری از دین» اشاره به ایده ای دارد که تا حدی در برخی از افراد و از جمله برخی حوزویان نیز مشاهده کرده ام. ابتدا متن کامل مطلب ایشان را می  آورم.

«*پرده 1: تلویزیون مدتی است که تیزری را پخش میکند که محتوایش این است: مقایسه ی دو گونه برداشت زن از زندگی خانوادگی و مشکلات اقتصادی نظیر کوچک بودن خانه، کم بودن حقوق، فشار اقتصادی و از پا درآمدن همسر از خستگی ناشی از کار روزانه.. شاید دیده باشیدش.

*پرده 2: سفری به مشهد رفته بودم. شهر پر از بیلبوردهایی با این محتوا بود: خداوند دوست دارد شما را در کسب روزی حلال "خسته" ببیند. و بالایش نوشته است: "برگرفته از حدیث نبوی".

*نقطه ی مشترک این دو تصویر چیست؟ فردی سازی و ذهنی سازی فقر و مشکلات اقتصادی. فردی سازی به این معنا که نوک پیکان نقد را به سمت خود فرد و ذهنیت و برداشتش از زندگی می برد. گویی این خود فرد تحت فشار اقتصادی است که باید با تغییر نوع نگاهش، همین زندگی را همانگونه که هست بپذیرد. ذهنی سازی به این معنا که گویی تغییری در بیرون ممکن یا مطلوب نیست. ذهن خودت را تغییر بده. تسلیم شو. رضا بده.

*اما بیلبورد مشهد، ماجرای دردناک تری دارد: مایه گذاشتن از دین برای توجیه ناکارآمدی ِ مزمن سیستم در دهه های اخیر در مسأله ی اقتصادی. سیستمی که نه تنها نتوانسته معاش حداقلی مردمانش را تأمین کند، که روز به روز بر شکاف اقتصادی و فساد مالی اش هم افزوده شده. حالا با چنین تبلیغاتی، میخواهد روی ساختاری بودن این وضعیت، بر عدم کارآیی چشمگیرش سرپوش بگذارد. ملامت قربانی..

*در این وسط، دین است که روکش این ناکارآمدی میشود: خدایی که دوست دارد تو را برای کسب روزی حلال "خسته" ببیند. انگار نه انگار این همان خدایی است که سی و چند سال قبل، دوست داشت بندگانش را در قامت ابوذری معترض، فریاد زننده بر سر ساختار ِ فقرآفرین و نابرابر ببیند. یادمان نرفته است: عدل، از اصول مذهب است.»

اینکه چرا نگارنده محترم از دو پردۀ مورد اشاره، برداشتِ افراطیِ «فردی سازی یا ذهنی سازی فقر و مشکلات اقتصادی» یا «پذیرش وضع موجود» را درک نموده است، پرسشی است که در نهایت باید توسط خود ایشان پاسخ داده شود اما از باب یادآوری نکاتی را خلاصه وار مطرح میکنم:

1. نوع نگاه ما به پدیده های جهان و شرایط حاکم بر آن، «بنیان های تفسیر ما» و محتملاً «شیوه مواجهه و تصمیم گیری هایمان» را تعیین می کند. دنیای مشاهدات جامعه شناسان و انسان شناسان سرشار از چنین مواردی است.

2. ممکن است فرد یا مکتبی بر این باور باشد که نوع نگاهی که مورد حمایتش است، نظرگاهی درست یا مطلوب است؛ نظرگاهی که محتملاً به فراخور موقعیت های پیشِ روی افراد، مواجهه هایی منطبق با اصول حاکم بر آن نوع نگاهِ خاص را موجب می شود.

3. تا حدی معمول یا قابل قبول به نظر می رسد که از منظر یک مکتب، مجموعۀ اصول متنوعی برای به کار بستن توسط افراد در موقعیت های مختلف مورد تأکید قرار گرفته و تبلیغ شود.

4. اسلام نیز به عنوان «نوعی سبک زندگی» یا «مکتبی حاوی اصول و رهنمودهایی برای انتخاب های انسان» - که هم برخوردار از نوع نگاه خاصی به مسائل و رویدادهای پیرامون و بالتّبَع نوع انتخاب های انسان هاست- می تواند از مجموعه «اصول متنوعی» برای «موقعیت های مختلف» برخوردار باشد.

5. به راحتی می توان موارد قابل توجهی از ممیزات «جهان بینیِ اسلامی»، «پیرامون بینیِ اسلامی» یا «رویداد بینیِ اسلامی» را در مقایسه با «مواجهه های امروزین و مشهور» یافت که در نهایت نوع نگاه ما به عنوان یک مسلمان به پیرامونمان را تعدیل می کند. تنها به عنوان نمونه به دو مورد زیر دقت شود: حضرت صادق علیه السلام: «إِنَ‏ أَشَدَّ النَّاسِ‏ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَل‏» و «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ‏ بِالْبَلَاءِ غَتّاً، وَ إِنَّا وَ إِیَّاکُمْ یَا سَدِیرُ، لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِی‏» (کافی، باب شِدَّةِ ابْتِلَاءِ الْمُؤْمِن‏)

6. تا حد زیادی واضح به نظر می رسد که وانهادن یک آموزه اسلامی یا تعمیم دادن قاعده ای دیگر در جایی نا به جا، عملی ناپسند و نارواست. «اقدام به کمک مالی به تهیدستان»، تصمیم درست و مطلوبی از منظری اسلامی است اما همین امر اگر در عرصۀ نامناسب خود گسترش یابد، مورد نهی شارع است: «وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا (سوره مبارکه اسراء، آیه 29، ناظر به عمل مشترک انفاق در دو حالت نامطلوب و متفاوت)» همچنین است: «عدل چه بود آب ده اشجار را .................... ظلم چه بود آب دادن خار را (مربوط به عمل مشترک آب دادن)». به نظر می رسد یکی از مصادیق «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض» می تواند در همینجا باشد.

7. بر این اساس و به طور دقیق تر و راجع به محل مورد بحث، آنچه مورد تأکید آموزه های اسلام است، مواردی چون «دادگری»، «عدم همیاری با ظالم»، «برخورداری از وجدان کاری» و حتی «مطلوب بودن عرق ریختن برای کسب مال حلال» است؛ به بیان دیگر و با فرض صحت سند حدیثِ مربوط به پرده دوم، امیرالمومنین یا سایر ائمه علیهم السلام حداکثر تلاش خود را برای کسب حلال یا حتی تولید ثروت و آبادنی مبذول داشته، خدا نیز در همان حال ایشان را بسیار دوست داشته و در عین حال بسیار برتر از ابوذر در پی احقاق حق و مقابله با ظلم بودند. برای یک مسلمان، مواجهه با برخی ناملایمات و حوادثی چون «فقر»، «معلولیت»، «از دست دادن فرزند» یا حتی «ناسازگاری همسر» از قواعدی پیروی می کند که درک آن قواعد نیازمند توجه به فضای حاکم بر مجموعه آموزه های اسلامی است. اگر یک مرد از سویی تمام تلاش خود را برای کسب روزی حلال کند؛ در انجام امور خود ازجمله کسب درآمد به قیود شرعی توجه کند؛ هنگام گزینش همسر برای خود یا دخترش یا ... حداکثر تلاش خود را برای یک انتخاب خداپسندانه انجام دهد، حال اگر با این وجود در زندگی دنیوی با وضعیتی مواجه شد که هیچگاه بالاتر از حد کفاف، تمکّن مالی نیافت، همسری که برای دخترش برگزیده بود خوش اخلاق از آب درنیامد یا تغییر رفتار داد یا اصلاً وضعیتش مشابه حضرت ایوب علیه السلام شد، چه ایرادی بر زندگی این فرد یا نوع نگاه اسلامی که وی اتخاذ کرده است وارد است؟ مهم آن است که وظیفه خود را در هر عرصه بشناسیم و براساس مجموعه آموزه های اسلامی به تصمیم گیری در آن عرصه اقدام کنیم. شایان ذکر است که  به عنوان مثال در بسیاری از روایات کتاب التمحیص از ابن همام اسکافی و نیز باب فضل فقرای مسلمین در کتاب شریف کافی یا ... مواردی را می توان یافت که به عنوان بخشی از قطعات پازلی برای تکمیل این بند لحاظ شود.

8. چنان تحلیل های ساده و البته در نگاه اول جذّابی نه تنها جاذبه های دین در اذهان را نابود می کند بلکه مهم تر از آن موجب پیدایش و جاخوش کردن تفاسیر نادرست از رویکرد اسلامی در اذهان می شود؛ مضاف بر آن اینکه با چاشنی عبارات به ظاهر زیبا و اصطلاحاً ژورنالیستی همراه شده («انگار نه انگار این همان خدایی است که سی و چند سال قبل، دوست داشت بندگانش ...») و در یک کانال تلگرامی حوزوی (@namehayehawzawi) نیز نشر یابد!

9. البته مشکلِ اصلیِ پیدایش چنین سوء برداشت هایی را بیش از همه در نهاد «حوزه» می دانم. نهادی که قرار است «جهان بینی اسلامی»، «راهکارهای درست گزینش و انتخاب در تمام عرصه های مهم انتخاب آدمی» یا «شیوۀ اسلامی تعامل با دنیای پیرامونمان» را آموزش داده یا تقویت کند؛ نهادی که هنوز در زدودن مغالطات ساده از اذهان نوجوانان و جوانان، دانشجویان، سربازان، کارمندان و حتی فضلای خودش نیز کامیاب نبوده است؛ نهادی که حتی طلابش ملزم به مرور مهمترین منابعشان، یعنی مرور «کل آیات قرآن» و «کل احادیثِ در دسترس» نیستند؛ طلابی که در مواجهه با پیش آمدهای روزگار، چیزی از نص یا تلقیات حاصل از تواترات مفهومی نصوص دینی - که در نتیجه حشر و نشر داشتن با قرآن و حدیث حاصل می شود- در نزد خویش ندارند؛ فضلایی که از تبیین «دل نشین» یا تا حدی «اقناعیِ» چگونگی جمع شدن «تلاش برای کسب حلال»، «تلاش برای انفاق»، «تلاش برای دستگیری از برادران دینی»، «تلاش برای ظلم ستیزی»، «تلاش برای حفظ بنیان خانواده»، «تلاش برای آموزش قرآن به فرزندان»، «تلاش برای رجوع به دین در تصمیم گیری های مربوط به سیاستگذاری کلان»، «تلاش برای خوش رویی در برابر برادر دینی»، «تلاش برای بروز قدرت و غضب در برابر دشمنان فاقد حجت»، «تلاش برای حفظ خود و خانواده خویش از آتش عذاب الهی»، «تلاش برای امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حاکمان در هر سطحی از هرم تصمیم گیری و اجراء» و ...، همواره موفق نبوده اند.

10. بنابراین راهکار معقول، مسکوت گذاردن مواردی از جنس پرده اول و دوم نیست بلکه اشاعه چنین ایده هایی است. نتیجه مسکوت گذاردن چنین مطالبی آن خواهد بود که در نهایت و با تغییر نوع نگاه و سبک زندگی مان، دیگر نتوانیم با آموزه های اسلامی ارتباط برقرار کنیم؛ یا برتر از آن، به تفسیر کاملاً خودخواسته، زمان خواسته،، فرهنگ خواسته و ... از دین بپردازیم.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۱۰
محمدجواد رضائی

بزرگداشت شهید صدر

برگرفته از خبرگزاری مهر *

آیت الله »محسن اراکی» دبیر‌کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در آخرین نشست از هفته بزرگداشت شهید صدر که در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد، طی سخنانی با اشاره به موضوع فقه نظام گفت: ما دو نوع فقه داریم یکی فقه فردی و دیگری فقه نظام که از آن به فقه کلان نیز تعبیر می‌شود. وی با بیان اینکه تبیین رفتار مکلف را فقه می‌گویند، اظهار داشت: دو نوع مکلف داریم یکی مکلف فردی و دیگری مکلف جمعی یا به عبارت دیگر برخی تکالیف مربوط به فرد است و برخی تکالیف مربوط به رفتار جمعی و مسائل جامعه است.

وی افزود: تکالیف جمعی تکالیفی است که به رفتار جمعی تعلق دارد و از جمله این رفتار‌ها تأسیس حکومت است بنابراین تشکیل حکومت یک رفتار جمعی است. دبیر‌کل مجمع جهانی تقریب گفت: اگر جامعه‌ای بخواهد به جامعه‌ای واحد تبدیل شود باید یک مرکزیت داشته باشد که این مرکزیت، فرماندهی آن جامعه را بر عهده می‌گیرد و جامعه نیز علاوه بر اطاعت او را یاری و نصرت نیز می‌کند.

وی تأکید کرد: جامعه زمانی واحد می‌شود که یک اراده واحد بر آن حاکم شود. وقتی فرمانروایی واحد در یک جامعه شکل بگیرد مردم آن جامعه نیز از فرمانروا اطاعت می‌کنند و او را یاری می‌نمایند. آیت الله اراکی با اشاره به آیات «واذکروا نعمة الله علیکم ومیثاقه الذی واثقکم به إذ قلتم سمعنا وأطعنا واتقوا الله إن الله علیم بذات الصدور» (آیه ۷ سوریه مائده) و «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» آیه( ۱۱۱سوره توبه)، اظهار داشت: در این دو آیه به دو میثاق اطاعت و نصرت و یاری اشاره شده است و اگر این دو پیمان در جامعه‌ای شکل بگیرد آن جامعه یک جامعه واحد خواهد شد.

 وی خاطرنشان کرد: حتی در حکومت‌های غیر اسلامی نیز دو ویژگی و پیمان اطاعت و نصرت وجود دارد برای نمونه در جامعه امریکا که کاملا نقیض و متضاد جامعه اسلامی است نیز این دو پیمان وجود دارد.

وی با بیان اینکه وقتی پیمان با فرمانروا بسته شد و یک جامعه واحد شکل گرفت یک شخصیت جمعی به وجود می‌آید، گفت: ایجاد حکومت یک رفتار و تکلیف جمعی است و همانطور که ایجاد حکومت یک رفتار جمعی است ایجاد نظام اقتصادی در آن حکومت نیز یک رفتار اجتماعی می‌باشد.

دبیرکل مجمع جهانی تقریب در ادامه با انتقاد از نبود اقتصاد اسلامی در جامعه، اظهار داشت: یکی از مشکلات جامعه ما این است که اکثریت افراد آن اهل نماز و مسجد هستند و به صورت فردی انسان‌های مؤمنی هستند اما آن اراده جمعی که بخواهد آنها را یکی کند تحت تأثیر امواج بیرونی و نظام‌های بین‌المللی است و برای نمونه، نظام‌های بین‌المللی هستند که اراده جمعی ما را در راستای اقتصاد هدایت می‌کند و در نتیجه جامعه با اقتصاد اسلامی همراه نمی‌شود.

وی تأکید کرد: ما با جمع کردن عقود فردی اسلامی نمی‌توانیم نظام بانکداری اسلامی داشته باشیم بانک اسلامی قواعد خاص خود را دارد. بانک یک پدیده اجتماعی است و مقوله بانکداری مربوط به نظام اقتصاد اسلامی است و نباید آن‌را فقط در اجرای برخی عقود فردی خلاصه کرد.

آیت الله اراکی با اشاره به جایگاه بلند شهید صدر، اظهار داشت: ما باید جایگاه ویژه شهید آیت الله سید محمد باقر صدر را پاس بداریم. ایشان اولین فقیهی بود که بحث فقه نظام را برای اولین بار مطرح کرد.


* خوشبختانه بنده در این جلسه شرکت کردم و مطالبی که از نظرم مهم آمد را یادداشت نمودم؛ اما با توجه به اینکه فرصت تدوین و تایپ آن ها را نیافتم، از خبر خبرگزاری مهر در این باره استفاده کردم. ان شا الله خلاصه تنظیم شده توسط خودم را در یکی از مطالب آتی خواهم گذاشت؛ از آنجا که مطالب عنوان شده در خبرگزاری به تمامه بیانگر ظرایف و ابعاد سخنان آیت الله اراکی نیست، ثبت مطالب خودم را ضروری می دانم، ان شاالله.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۳۱
محمدجواد رضائی

[در صورت مطالعه این مطلب، بخش نظرات را نیز مطالعه فرمائید.]

یکی از دوستان به نقل از مجله ایران فردا، از تحقیقی که توسط دو نفر از اساتید دانشگاه انجام شده، مطلبی نقل کرده بود. این مطلب رو براشون تو تلگرام ارسال کردم، خواستم در اینجا هم ثبت بشه تا نظر شما رو هم بگیرم.

 «[شاخص‏ ها] در ابعاد حقوق سیاسى، اقتصادی و زیست محیطی بر اساس قرآن و سنت پیامبر بوده است و جمعا ١١٣ شاخص مورد بررسى قرار گرفتند. مثلا در بعد اقتصاد شاخص سلامت و عدم فساد و ربا وبهره پول و در بعد اجتماعى آزادى مدنى در امر به معروف و نهی منکر صاحبان قدرت و رعایت حقوق زنان.»

* قبل از اینکه راجع به این ادعا بشه نظر داد، باید دونست که اسلامی بودن یا نبودن رو نمیشه اینطور رصد کرد. بُعد نخست اسلامی بودن اصلاً قابل کنکاش یا مشاهده نیست، منظورم «ایمان»ه. «عمل صالح» رو هم اگه بخوایم همون «عمل خوب» خودمون ترجمه کنیم، همراه ایمان معنی داره پس باید در همین ابتدا، یه فکری برای این مؤلفۀ مهم کنیم.

* ثانیاً اینکه روی انتخاب این شاخص ها و از اون مهم تر شیوه سنجش اونها حتماً کلی مشکل وجود داره. مشکلاتی که حتماً همه دوستان در «استفاده و تفسیر آمار» ازش اطلاع دارن. فقط به عنوان یه مثال: تصور اینه که حجم فسادهای مالی (در قالب رشوه و خرید و فروش آراء نمایندگان مجلس و ...) تو کشورهای مسلمان بالاست، اما واقعاً این حجم قابل مقایسه با حجم همین موارد تو کشورهای پیشرفته هست؟ کافیه حجم اقتصاد امریکا و گردش مالی چنین اموری رو درش تصور کنیم. هر چند باید دقیق تر و با آمار دید اما خیلی از این موارد اصلاً دیده نمیشه و یا اصلاً از نظر اونها روشوه یا رانت خواری نیست. اضافه کنید بهش حجم کمک‏های امریکا به کشورهای مختلف برای اهداف مختلف خودش که میشه ازش یاد کرد به اهداف استکباری. اضافه کنید بهش حجم پولهایی که صرف انواع فعالیتهای تحقیق و پژوهشی در زمینه های مضر به حال انسان ها و از جمله کشورهای مسلمان داره.

* مشکل بعدی، چگونگی کنار هم نشوندن این آمار هستش. واقعاً و با چه ضریبی، مشکلاتی مثل بی سوادی یا ترک تحصیل افراد رو میشه کنار مشکلات زیست محیطی یه کشور نشوند؟ چطور میشه شفافیت اطلاعات رو کنار تورم نشوند؟ بالاخره باید این ضریب دهی منطقی داشته باشه. که البته به نظرم میرسه فهم منطق ضریب دهیِ خداوند [که البته چنین تحقیقاتی در پی همین هم هستند] به این آسونی ممکن نباشه.

* دشواری بعدی به انتخاب خود این متغییرها برمیگرده، واقعاً تو این آمار که بنا به ادعا «بر اساس قرآن و سنت پیامبر بوده» میزان تولد نوزادان نامشروع دیده شده؟ یا مثلاً میزان سقط نوزادان؟ یا مثلاً سطح روابط نامشروع؟ اگه همین یه عنصر رو کنار بقیه آمارها بزارید، حاضرید چه ضریبی به این (یا اینها) بدید؟ مثلاً در مقایسه با تورم؟ یا از بین بردن محیط زیست؟ هر چند بعید میدونم متغییرهای چون محیط زیست یا دفاع از مظلوم به خوبی مورد نظر این تحقیق قرار گرفته باشه. میزان کمک این دولت ها به کشته شدن انسان ها در حال حاضر و نیز در قبل جزو این موارد بوده؟

* اینکه «اما کشورهای غیرمذهبی که براساس حاکمیت قانون و اخلاق اداره میشوند، به نتایج خوبی رسیدند....» این عبارت اصلاً معنی دار نیست. مشخصه که هر مملکت و کشوری براساس یه اخلاق خاص به پیش میره. اخلاق یه مفهوم کلی هستش. قارون اخلاق خودش رو داشت، قوم نوح هم براساس اخلاق خودش اداره میشد. قون لوط هم اخلاق خودشون رو داشتند. پس استفاده از عبارت اخلاقی بودن چیزی رو حل نمیکنه. مبنای قوانین و اخلاقیات جوامع مهمه.

این متغییرهای «برآمده از قرآن و سنت!» اساساً برخی از مهم ترین مطالب قرآن نادیده گرفته می‏شه: سنت ابتلاء و نیز سنت استدراج. به هر حال این شاخص ها نباید طوری باشند که افرادی چون حضرت ایوب (ع) یا حتی برخی بازه‏ های زمانی زندگی انبیاء از نظر این شاخص‎ها یابراساس مبانی این شاخص‏ ها نمره قبولی رو کسب نکنند!

* نکته ماقبل آخر، واقعاً اگه سطح نظارت و سازوکارهایی که تو یه اجتماع وجود داره، به قدری باشه که هیچ کس نتونه خلاف کنه، اونوقت میتونیم بگیم اون مردم اخلاق مدار (به معنایی که خودمون میفهمیم) هستن؟ مثلاً فرض کنید بیایم میزان اخلاق مداری مردم یه محله تهران رو با مردم یه محله تو ژاپن یا انگلیس بسنجیم اونم اینطور که تمام دوربین های نظارتی و مدار بسته رو قطع کنیم. یا اصلاً برق شهر رو قطع کنیم. من بر این باورم تو این آزمون، مردم تهران کنونی موفق تر از اون ها خواهند بود. [البته این نکته می‏تونه قابل نقد باشه، به هر حال بنده آنچه تاکنون بدان باور دارم رو نوشتم و البته می تونه تغییر کنه.]

* یکی از مولفه های مهم که اسلامی بودن رو تعیین میکنه اعتقاد به وجود خداوند و معاده. البته طبیعی هستش که گاهی ایمان از فرد گرفته بشه و دوباره بهش برگرده (طبق برخی احادیث). پویایی این امر (تشکیکی بودن ایمان برای یک نفر در طی زمان) عملاً دست زدن به چنین تحقیقاتی را غیرممکن یا لااقل بسیار دشوار میکنه. خیلی یا برخی از مواردی که ما ازش به عنوان متغییر سنجش اسلامی بودن یاد میکنیم، در قاموس دینی، جزو نتایج و دلالت های دست چندم دین داری میتونه باشه نه شاخصی برای دین داری.

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۷
محمدجواد رضائی

این مطلب در حال تکمیل است، ان شا الله ... 

راجع به حدیث/احادیث زیر چه تفسیر یا برداشتی می‏ توان ارائه نمود؟

1. [تهذیب الاحکام، ج7، ص 162] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَهْبٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّهُ قَالَ رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ مَرَّ بِالْمُحْتَکِرِینَ فَأَمَرَ بِحُکْرَتِهِمْ أَنْ تُخْرَجَ إِلَى بُطُونِ الْأَسْوَاقِ وَ حَیْثُ تَنْظُرُ الْأَبْصَارُ إِلَیْهَا فَقِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص‌ لَوْ قَوَّمْتَ عَلَیْهِمْ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى عُرِفَ الْغَضَبُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ أَنَا أُقَوِّمُ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللَّهِ یَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ وَ یَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ.

2. [وسائل الشیعه، ج 17، ص 430]  مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وُهَیْبٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّهُ قَالَ: رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ مَرَّ بِالْمُحْتَکِرِینَ- فَأَمَرَ بِحُکْرَتِهِمْ أَنْ تُخْرَجَ إِلَى بُطُونِ الْأَسْوَاقِ- وَ حَیْثُ تَنْظُرُ الْأَبْصَارُ إِلَیْهَا- فَقِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ قَوَّمْتَ عَلَیْهِمْ- فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص- حَتَّى عُرِفَ الْغَضَبُ فِی وَجْهِهِ- فَقَالَ أَنَا أُقَوِّمُ عَلَیْهِمْ- إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللَّهِ یَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ- وَ یَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ.[ وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ مُرْسَلًا وَ رَوَاهُ فِی کِتَابِ التَّوْحِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مِثْلَهُ.]

ضمیمه: برخی تعابیر و برداشت‏ها از این نوع روایات؛

1. [ریاض المسائل، ج 8، ص 288] و هل یسعّر الحاکم السعر علیه حینئذٍ؟ الأصحّ الأشهر لا مطلقاً، وفاقاً للطوسی و القاضی و الحلّی و الشهید الثانی ؛ للأصل، و عموم السلطنة فی المال، و خصوص الخبر: «لو قوّمتَ علیهم، فغضب (صلّى اللّٰه علیه و آله) حتى عرف الغضب فی وجهه، فقال: أنا أُقوّم علیهم؟! إنّما السعر إلىٰ اللّٰه تعالىٰ، یرفعه إذا شاء و یضعه إذا شاء». خلافاً للمفید و الدیلمی، فیسعّر علیه بما یراه الحاکم من المصلحة؛ لانتفاء فائدة الإجبار لا معه، لجواز الإجحاف فی القیمة. و فیه: منع انحصار الفائدة فیما ذکره، مع اندفاع الإجحاف بما یأتی. و لابن حمزة و الفاضل و اللمعة، فالتفصیل بین إجحاف المالک فالثانی، و عدمه فالأوّل؛ تحصیلًا لفائدة الإجبار، و دفعاً لضرر الإجحاف. و فیهما نظر، فقد یحصلان بالأمر بالنزول عن المجحف، و هو و إن کان فی معنىٰ التسعیر إلّا أنّه لا یُحصَر فی قدر خاصّ.

2. [کتاب البیع للامام خمینی، ج 3، ص 613]  أنّ مقصود القوم بتسعیره أن یسعّر دون السعر المتعارف، فأجاب بأنّ السعر إلىٰ اللّٰه، و ما هو إلىٰ اللّٰه هو السعر المتعارف، لا ما یکون إجحافاً بالبائع أو الناس، و لا یظهر من سائر الروایات إلّا ذلک. فلیس للحاکم إلّا إلزامه بالبیع، من دون تعیین سعر علىٰ خلاف سعر السوق، إلّا أن یرىٰ مصلحة ملزمة، و لیس للبائع إلّا البیع بالسعر المتعارف، أو القریب منه، لا المجحف. فتوهّم: دلالة الروایات علىٰ عدم التسعیر مطلقاً ، غیر مرضیّ. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۵
محمدجواد رضائی

با سلام

هدف این نوشته، من باب «.. فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظَهْرَ الْمُؤْمِن‏ ...» و صرفاً یک تذکر است. روی سخن این یادداشت نیز نه لزوماً عین برخی عبارات بیان‌شده توسط رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران، بلکه دریافتی است که از رویکرد وی [و نیز برخی دیگر از فضلا و اساتید] درباره ماهیت علوم اجتماعی قابل دریافت است. اینکه ‘علم’ اسلامی و غیر اسلامی ندارد، اینکه نظریات علمی، رای ها و اندیشه‌هایی جهانشمول‏ اند، اینکه دایره بومی بودن یا بومی‌سازی علوم، گستره‌ای بسیار ناچیز است به طوری که عملاً از اقتصاد اسلامی یا جامعه‌شناسی اسلامی یا ... اسلامی نمی‏توان سخن گفت.

آزاد اندیشی

نکته نخست دراین‌باره، توجه به اصل تخصص گرایی و عدول رئیس جمهور از آن است. همان اصلی که بعید می‌دانم فردی توجه به آن را ناروا پندارد. همان اصلی که احیاناً مورد ادعای ایشان و هر حکمران دیگری نیز بوده و هست. اکنون پرسش آن است که «آیا تخصصتان به شما اجازه ورود به مباحثی چون فلسفه علم یا درک ماهیت نظریه در علوم اجتماعی را می‌دهد؟» آیا این رواست که یک رئیس جمهور که خود را فردی دانشگاهی می‌داند این چنین حکم به برخی آراء دهد که هنوز که هنوز است در محافل علمی مربوطۀ دنیا، نه‌تنها مورد بحث است بلکه تا اندازه درخور توجهی نظرات ناهم‌سو با باورهایش، صدرنشین تحقیقات علمی در این حوزه است. امید آن بود که با فرض سزاواری ورود رئیس جمهور به چنین مباحث نظری، در قدم نخست، در محیطی آرام، به دور از جنجال و کف و سوت و البته به شکل مکتوب این مباحث درگیرد. محتملاً پژوهشگرانی ایرانی، که همواره به استعدادها و دقت‏ ورزی‏ هاشان می‏بالیم، و نیز محققانی غیروطنی خواهند بود که در فرایندی منطقی و آرام به ثمراتی قابل توجه دست یابند.

دوم آنکه اعلام چنین مواضعی به این گونه، هر چند در نگاه نخست می‏تواند موجبات جلب و جذب نظرات برخی از مردم این جامعه را فراهم آورد، ولی شایع شدن چنین رفتارهای به ظاهر خارق عادت در میان حکمرانان و کارگزاران دولتی پیامدی جز چند دسته نمودن دانشجویان، استادان و افراد جامعه نخواهد داشت. چینش صحنۀ باورهای جامعه به شکل دو قطبی، موجبات کمرنگ شدن قدرت ‘منطق’ و ‘استدلال’ افراد جامعه می‏شود. از عواقب اعلان این‏چنینی چنین نظراتی، شرطی شدن اذهان برخی و شاید بسیاری از افراد جامعه در رویارویی با هرگونه گزینشی است؛ اینکه فرضاً دسته‌ای سخن از علم دینی می‏زنند و در برابر برخی علم دینی را بی ‏معنا می‏پندارند، اینکه یا با این دسته‏ ایم یا با آن دسته. شدت ورزیدن و گفتن مؤکد چنین مطالبی در شأن رییس جمهور اسلامی ایران نیست، حال این فرد هر که می‏خواهد باشد. به هر حال باید همواره به خود تذکر داد که گسترۀ مورد نظر «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه‏» عرصۀ گفتمان‏ ها و باورهای جاری در جامعه را نیز فرا می‏ گیرد.

دیگر آن‏که پیش ‏فرض ایشان در رویارویی با علوم اجتماعی و به طور ویژه علم اقتصاد همراه با دشواری‌های جدی و تلقیات ناکاملی است. متأسفانه برخی از مطالب بیان‌شده به‌وسیلۀ وی، در راستای نظر برخی افراد جامعه نیز هست؛ افرادی که به محض شنیدن واژه «علم»، دو دست خود را بالا برده و بالاتر از هر منبع معرفتی برای آن ارزش قائل‌اند. اما «فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ»؛ به طور ساده باید توجه کرد که آن‏چه ذیل عنوان علوم یا نظریات در علوم اجتماعی و بالتّبَع علم اقتصاد مورد بحث قرار می‏گیرد، تلاشی است انسانی در راستای هدفی معین با ابزارهایی مشخص. (1) انسانی بودن این تلاش، وجود عدم قطعیت، احتمال نادرست بودن یا ناروا بودن این کوشش را آشکار می‏سازد. (2) با توجه به تفاوت هدف نظریه‌پردازان و عالمان از انواع کاوش‏های نظری و کاربردی، امکان وجود تفاوت در نظریات درون یک علم نیز وجود دارد. همین یک مؤلفه (هدف) برای جهان‌شمول ندانستن نظریات و آنچه مجموعه پژوهش‌های اقتصادی تلقی می‏شود، کافی است. (3) ناهمسانی «ابزارها و شیوه‏های تحلیل و ارزیابی» نیز دیگر پایۀ تأثیرگذار بر فرآوردۀ کوشش عالمان است. مجموعۀ همین تفاوت ‏ها و احتمالاً دیگر مؤلفه‏ های اثرگذار بر برونداد تلاش علمی بشر است که ایده‏ هایی چون «جهان‌شمولی»، «قطعیت» و «صحت مطلق» نظریات اقتصادی را تبدیل به افسانه کرده است. به هر حال از آن رو که ایشان تحصیل‏کرده علوم حوزوی و آشنا با دانشگاه هستند، انتظار بر آن بود که از برخی عدم دقت‏ ورزی‏ها در این حوزه به سادگی عبور نکند.

چهارمین تذکِرِه به میزان دست‌اندازی ما انسان‏ها در طراحی و شکل‏ دهی واژگانی مهم و پر استناد در مطالعات علمی و نیز بیانیه‏های مطبوعاتی یا حتی سخنان هرروزۀ سیاستمداران و نیز مردم برمی‏گردد. سخنانی چون «این ایده نشان از عقب‌ماندگی است»، «چنین باوری به دور از خردمداری است»، «هیچ عاقلی در دنیای پیشرفته امروز چنین تصوری ندارد» یا «چه کسی است که مخالف آزادی باشد» به شدّت بر واژه‏هایی چون «عقب‏ماندگی»، «عقلانیت»، «آزادی» و ... تکیه دارند؛ هیچ مکتب یا نظریه‌پردازی در علوم اجتماعی یا علم اقتصاد نیست که مدعی باشد، ایده یا نظر من ناعادلانه، نادرست، غیرعقلانی، خودکامانه و یاوه است. قطعاً نیک می‏دانید که مراد از آن واژه‏های جذاب، در هر سخن و زمینه‏ای نیاز به واکاوی و دقت ورزی دارند. بهره‏ جویی از منظوری سطحی از این کلمات و به کرسی نشاندن ادعای خود بر آن اساس، فریبکاری‏ای بیش نیست. به نظر می‏رسد هرچند (1) سودآوری برخی افراد یا جریانات به طور مستقیم یا غیرمستقیم با چنین تصورات سطحی مردم جامعه از این واژه‏ها همراه است و (2) از طرفی شاید به سختی بتوان به مردم آگاهی و هشدار داد، اما باید به آنچه از خود باقی می‏گذاریم بیش از این توجه کنیم. از آنجا که یکی از وظایف یک حکومت یا دولت «صادق»، «خوب» یا «کارا» می‏تواند «گسترش آگاهی» یا دست کم «ایجاد مانع در برابر گسترش جهل و نادانی» در چارچوب اعمالی که کارگزارانش از خود بروز می‏ دهند باشد، به جای آنکه مواضعی اتخاذ شود که به گونه‌ای از انحاء در تخصیص بودجه، رفتار کارگزاران و سلوک اداری کارکنان دولت و مردم تأثیر منفی گذارد، بهتر آن خواهد بود که زمینه را برای مُباحثات علمی و البته به دور از جنجال و فشار فراهم آورد. با فرض صلاحیت ورود دولت به این عرصه، «گفتگو»، «نقد شدن» و «نقد کردن» از راهبردهای ضمنی دولت‏ها در محافل علمی و کارشناسی است و نه ابراز یک راء به عنوان نظری پایانی، منطقی و علمی؛ نظری که ناهمسویان آن با ناآگاهان یکسان پنداشته می‏شوند.

پنجم اینکه باید توجه داشت که مجموعه علوم اجتماعی و اقتصادی، کمابیش، «دینی» هستند برای زیستن. به طریقۀ مشابهی، عالمان این دانش‌ها پیامبران و راهبران این دین/دین ‏ها هستند؛ دینی برآمده از کوششِ فردیِ انسانِ بریده از وحی برای رتق‌وفتق امور خود. تلاشی همراه با ابزارهای کوته نگرانه که بعید است از پسِ آشفتگی‏ ها و پیچیدگی ‏های «جهان» و نیز «قلب» و «فهم» خود برآید. تلاشی برای خودمحور شدن، ‘بالغ’ شدن و تقابل با هر منبع غیر ‘خودی’. نه‌تنها بررسی «محتوای کنونی» علوم اجتماعی یا «عواقب» بهره‏گیری آدمی از این علوم بلکه توجه به «خاستگاه» این علوم به سادگی و روشنی بیان‏گر چنین پدیده‏ای است.

و در پایان و البته مرتبط با مطالب پیشین، باید نسبت به رواج برخی مشهورات زمانه دقتی بیشتر داشت؛ باید پذیرفت که هیچ عالم و محققی نمی‏تواند از خود خالی شود؛ حتی باید پذیرفت که آنچه مسأله اصلی در علوم اجتماعی یا اقتصاد است، نه حقیقت بلکه اعتماد و اقناع است. البته این بدان معنا نیست که ما نباید از خودهای خود ساخته مان خالی شویم، فرض است که در این مسیر تلاش کرده و موجبات کاهش اشاعه جهل در جامعه شویم؛ خودهای ساختگی ای مبتنی بر برخی اصلاحات و واژه‏ ها که با تأمل در آن‏ ها متوجه بی پایه یا کم مایه بودنشان می‏ شویم. اجازه دهیم مردم 'آزادانه تر' فکر کنند، 'آزادنه تر' مشاهده کنند و البته آزادانه متوجه شوند که در نظر و باور هیچ فردی و در هیچ جایی، 'آزادی مطلق' وجود ندارد.  

 

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین‏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۹
محمدجواد رضائی

یکی از سوالات قابل طرح در فلسفه اخلاق و بالتّبَع برخی حوزه‏ های علوم اجتماعی، مقایسه یا سنجش ارزش ها نسبت به یکدیگر است. موضوع یکی از رساله‏ های جالب که بدان برخوردم همین امر بود. رساله مارتین بوت (Martijn Boot) با عنوان «Incommensurability, Incomplete Comparability and the Scales of Justice» که در سال 2007 در دانشگاه آکسفورد دفاع شده است. شایان ذکر است که منظور از قیاس ناپذیری در اینجا، به یک معنا متفاوت با قیاس ناپذیری مورد نظر فیلسوفان علم راجع به پارادیم‏ هاست. هر چند تاکنون موفق به دریافت متن کامل این رساله نشده و از محتوای آن مطلع نیستم، اما به نظر موضوع جالبی برای علاقمندان حوزه های علوم اجتماعی، و به طور ویژه اقتصاد خواهد بود. محتملاً سوالات مشابهی در فضای علوم اجتماعی اسلامی یا اقتصاد اسلامی می‏ تواند قابل طرح باشد. در ادامه چکیده این رساله تقدیم شده است:

The dissertation investigates the possible implications of incommensurability of values for practical reason and distributive justice. Under certain conditions incommensurability of values causes ‘incomplete comparability’ of options. Incomplete comparability may lead to rational undecidability, incomplete rational justification of a choice and incapability of rationally assigning determinate relative weights to conflicting valuable alternatives. The results of the research suggest that incomplete comparability prevents a complete ordering of conflicting demands of distributive justice and renders a principled and theoretical solution unattainable.

وی هم اکنون استاد دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد دانشگاه واسِدا در ژاپن است (اطلاعات بیشتر از اینجا).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۳:۵۲
محمدجواد رضائی

به نظر می‏ آید به منظور درک مجادلات موجود حول اقتصاد اسلامی و بهره ‏‏گیری از موضعی قابل قبول در این وادی، باید به تاریخ ظهور علم اقتصاد مراجعه کنیم. شاید بتوان دریافت که سطح مباحث کنونی در این حیطه، از عمق چندانی برخوردار نبوده و مشکل و یا حداقل آغاز مسأله از جایی دیگر است.

به نظر می ‏رسد یکی از خاستگاه ‏های مهم پیدایش مباحثی در حوزه علم اقتصاد و اقتصاد اسلامی، نیت‏ های افراد و زمینه شکل ‏گیری علم اقتصاد توسط انسان مدرن باشد. انسان مدرن براساس برخی تمایلات، خواسته ‏ها، اهداف یا گزینش ‏ها دست به انجام برخی تعاریف، طبقه‏ بندی‏ ها، انجام تحقیق، آموزش و مهندسی اجتماعی زد که براساس آن‏ها گزاره‏ های مشاهدتی خود را نظاره کرده، نظم و نسق داد و برایشان نظریه ساخت.

اما وجه ممیزه محصولات تلاش این انسان با انسان غیرمدرن چیست؟ چه صفت مشترکی می‏توان برای پیگیری‏های علمی افرادی که آنان را اقتصاددانان یا فیلسوفان اقتصاد سیاسی می‏نامیم، ذکر نمود؟ به نظر می‏رسد خلق و نمو علم اقتصاد بیش از تأثیرپذیری از اموری چون انقلاب صنعتی، پیچیده شدن روابط نهادها و افراد و نیز خلق نهادهای جدید، وام‏دار نهضت روشنگری (Enlightenment) است. نهضتی که پرسش ‏هایی جدید و کاووشگری‏ هایی متفاوت با پیش از خود ارائه نمود. شاید مطالعۀ عباراتی از مقالۀ مستطاب کانت در تبیین ماهیت این نهضت و کنارهم گذاردن آن با مبانی و چارچوب فکری اقتصاددانان در طی تاریخ، بیانگر منظور ما باشد:

نهضت روشنگری

«روشنگری، برون ‏آیی انسان از نابالغیِ به تقصیر خویشتنِ خویش[1] است. نابالغی، ناتوانی از به کاربندی فهم خویشتن بدون هدایت[2] دیگری است. این نابالغی، به تقصیر خویشتن است هرگاه علت آن نه در نبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کاربندی آن بدون هدایت دیگری باشد. دلیر باش در خردوورزی! ( Sapere aude[3]). «شجاع باش در به کاربندی فهم خویش»، این است شعار روشنگری. تن‌آسایی و ترسویی است که سبب می‏شود بخش بزرگی از انسان‌ها، دیری پس از آنکه طبیعت آنان را از هدایت دیگران رهایی بخشیده [به لحاظ جسمی و طبیعی بلوغ یافته ‏اند]، با رغبت همۀ عمر نابالغ می‏مانند. ازاین‌روست که دیگران چنین ساده و آسان خود را به مقام قیّم ایشان برکشانند. نابالغی آسودگی است. اگر کتابی داشته باشم که برایم اسباب فهم باشد، اگر پیشوایی روحانی[4] باشد که در حکم وجدان من باشد و اگر پزشکی داشته باشم که رژیم غذائی برایم برگزیند و مانند این‌ها، دیگر نیازی نیست که خود را به زحمت اندازم. اگر بتوانم پولی بپردازم، مرا نیازی به اندیشیدن نیست؛ دیگران این کار بی‏ خاصیت آور را برایم انجام خواهند داد. قیّم‏هایی که از سر لطف، نظارت عالیه بر بخش بزرگی از انسان‌ها را به عهده گرفته ‏اند چنان می‌کنند که اینان [انسان‌ها] به سوی بلوغ رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک بدانند. در ابتدا آنان جانوران دستاموز خود را تحمیق کرده و با دقت از برداشتن گام‏ هایی برای خارج شدن از قفسک کودکی ‏شان، همان زندانی که آنان فراهم کرده ‏اند،جلوگیری می‌کنند. آنگاه خطرهایی که اینان را در صورت تلاش به منظور به تنهایی گام برداشتن تهدید می‏کند را نشان می‏دهند. اما این خطرها چندان هم بزرگ نیستند؛ پس از چند بار سکندری خوردن سرانجام راه رفتن را می ‏آموزند. با این حال، نمونه‏هایی از چنین شکست‏ هایی، موجب ارعاب شده و مانع همۀ تلاش ‏های آتی می‏گردد (1963, p 203). ... برای [دستیابی به] این روشنگری به هیچ چیز نیاز نیست مگر آزادی[5]- تازه آن هم به کم ‏زیان ترین نوع آزادی: آزادی در به کاربری عمومی عقل خویش در همه موضوعات[6]. اما از همه‏سو فریاد می‏شنوم که: احتجاج مکن![7] نظامی می‏گوید: احتجاج مکن!-مشق کن! مأمور مالیاتی می‏گوید: احتجاج مکن! -پول بپرداز! پیشوای روحانی می‏گوید: احتجاج مکن! ایمان بیاور! (1963, p 204) ... من بر نکته اساسی روشنگری - برون ‏آیی انسان از نابالغیِ به تقصیر خویشتنِ خویش- اصالتاً در قلمرو مسائل مذهبی پای فشرده‏ام، زیرا که حکم‏روانان ما تمایلی ندارند که نقش قیّم رعایایشان را در علوم و هنرها[8] بازی کنند. همچنین نابالغی در مذهب نه‌تنها زیان‏بارترین است، بلکه ننگین‏ ترین نیز هست (1963, p 207).»[9]

خب! به نظر با فرض بیان شده در مقدمه، (1) در قبال چنین رویکردی چه موضعی می‏توان گرفت؟ (2) چه موضعی باید در قبال تعریف و ارائه گستره ای برای اقتصاد اسلامی گرفت؟ 


[1] Self-imposed Nonage

[2] Guidance

[3] شعاری منتسب به هوراس شاعر رومی.

[4] Pastor

[5] Freedom

[6] Freedom to make public use of one's reason in all matters

[7] Do not argue!

[8] Arts and Sciences

[9] در برگردان این عبارات از ترجمه های آرین‏پور(بار) (1376)و اکرمی (کانت) (1389) الهام گرفته شده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۳ ، ۲۲:۱۷
محمدجواد رضائی

محتملاً وقتی که یک محقق در حوزه اقتصاد [و همچنین در سایر حوزه‏های علوم اجتماعی] از نظریات متداول اقتصادی [یا سایر نظریات در علوم اجتماعی] در تحلیل‏های خود بهره می‏گیرد، این فرض را با خود دارد که مجموعه مطالعات حوزه تخصصی‏اش چیزهایی از جنس علم بوده و به بیان برخی کتب آموزشی اقتصاد، مطالبی از جنس خوبی، بدی،بایستگی و اخلاقی نیستند.

برای تحلیل این ایده، دو حالت را در نظر خواهیم گرفت و در هر دو به بررسی آن خواهیم پرداخت؛

1. علم، خالی از ارزش‏ها، باورهای فردی، اخلاقیات، کشش‏ های دلبخواهانه و تعلقات انسان‏هاست. در این حالت، علمی بودن معنایی جهانشمول می‏گیرد؛ نظریه پردازان اقتصادی، افرادی نیستند که براساس تمایلات فردی خودشان عمل کرده و صرفاً از میزان و جهت روابط میان متغییرهای اقتصادی و رفتاری بحث به میان می‏آورند؛ اینجا بحث از واقعیات و گزاره‏های ناظر به واقع* از این منظر اقتصاد، اقتصاد است؛  اسلامی، مسیحی و ملحدانه ندارد. حال اگر این تفسیر از علمی بودن را بپذیریم و قائل به علمی بودن به معنای بهره‏گیری از روش تجربی و نیز خالی بودن روش تجربی از هرگونه گرایش‏های ارزشی باشیم، آیا مجموعۀ مطالعات اقتصادی نیز از چنین ویژگی‏هایی برخوردارند؟ به دیگر بیان آیا نظریات اقتصادی و پژوهش‏هایی که توسط اقتصاددانان صورت می‏گیرد، خالی از ارزش بوده و دلالتی بر هیچ مؤلفۀ ارزشی، اخلاقی یا تعلقات نظریه پردازان و پژوهشگران ندارد؟ در پاسخ به این سؤال می‏توان به مجموعه مطالعات اقتصاددانان رجوع نمود. علیرغم فرض «خالی از ارزش بودن روش مورد استفاده توسط اقتصاددانان»، باز برخی نظریات و تحلیل‏های اقتصادی گرانبار از ارزش‏ها و تعلقات افراد است. به بیانی ساده‏تر و تسامحی می‏توان لااقل برخی تحلیل‏های موجود در علم اقتصاد را ایدئولوژیک تلقی نمود. گرچه توضیحات بیشتر از اینجا قابل پیگیری است، اما به طور ساده و خلاصه باید اعلام داشت که آنچه در بسیاری از مطالعات علم اقتصاد قابل دریافت است، از منظر اخلاقی** در چارچوب نظریه یا نظریات خاص اخلاقی قرار می گیرد. مجموعه مطالعات متداول اقتصادی در تحلیل خود، شیوه دیدن مسائل و توصیههای سیاستی خویش از همین چارچوب‏هایی بهره می‏برد. در کنار اهمیت چنین مواردی، باید به شاخص‏سازی ها براساس یا سازگار با چارچوب پیش‎‏گفته در علم اقتصاد نیز توجه داشت. به طور مثال اگر مبنایی چون پیامدگرایی یا توجه به نتایج برای اقتصاددانان مهم شد، دیگر بحث از فرایندها نشده و شاخص‏سازی بر آن اساس نیز منتفی خواهد شد.  علاوه بر اینها، باید دقت داشت که نهادسازی براساس چنین علمی و آموزش چنین علم اقتصادی، موجب پیدایش رفتارهای انسانیِ ملائم با آن علم می‏شود؛افزایش ویژگی‏هایی چون پیگیری نفع شخصی در فرایند تحصیل در علم اقتصاد بیانگر همین امر است. بنابراین و به طور خلاصه دریافتیم که اگر هم فرض اولیۀ این بخش از صحت برخوردار باشد، باز نمی‏توان به خالی از ارزش بودن مجموعه مطالعات اقتصادی حکم نمود.

نظریه پرداز اقتصادی به مثابه ماشین منطق

2. علم، سرشار یا متأثر از ارزش‏ها، باورهای فردی، اخلاقیات، کشش‏های دلبخواهانه و تعلقات انسان‏هاست. گرچه خود این فرض، نیازمند توضیحات فراوانی است***، اما پرواضح است که نه تنها نمی‏توان از امکان آزاد اندیشی [به همان معنایی که در اذهان ماست] دفاع نمود بلکه هم از اقتصاد اسلامی می‏توان سخن به میان آورد و هم از دین بودن علم اقتصاد.

 

نتیجه آنکه نباید نظریات اقتصادی را همچون دستگاهی منضبط، دقیق، صلب و منطقی گونه تلقی نمود که با دریافت برخی مشاهدات، گزاره‏های حقی را به نظریه پردازان ارائه داده، آن هم به گونه ای که هر اقتصاددانی با انجام آن مشاهدات همان حقایق را در می یابد.


*. Fact

**. منظور از اخلاقی در اینجا سلوک اخلاقی یا رفتار مبتنی بر اخلاق خوب نیست. عمل اخلاقی به معنای عمل روا، حق، درست، بایسته، خوب،  کارا و ... است. از این منظر حالت‏هایی چون تعادل و کارایی موقعیت‏هایی اخلاقاً درست، روا، کارا، خوب و بایسته تلقی شده و غالب تحلیل‏ها در این سامانه تعریف می‏شود. فلسفه اخلاق به ملاک‏های اخلاقی بودن یک عمل پرداخته که در دل خود ملاک عمل عادلانه را دارد.

***. فقط به عنوان یک نمونه کافیست یک نظریه پرداز نوآور در علم اقتصاد را فرض کنید که با دو یا سه فرضیه یا نظریه در مقابل خود مواجه بوده که تقریباً ملاکی منطقی برای ارجحیت یکی بر دیگری ندارد. در این حالت وی چه می‏کند؟ آیا تمسک به ملاک‏هایی چون زیبایی یک نظریه، سادگی آن، امکان پذیری تبیین ریاضی آن، سادگی تبیین ریاضی آن، وجود نوعی تقارن در آن یا دلالت‏های آن برای انتخاب از میان چند تبیین، خود نشاندهندۀ پربار از ارزش بودن نظریات اقتصاد نیست؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۵۲
محمدجواد رضائی

اولین همایش اخلاق و اقتصاد اسلامی، دیروز، 28 آذر  در قم برگزار شد. این همایش به همت انجمن اقتصاد اسلامی حوزه علمیه و همکاری برخس موسسات حوزوی و دانشگاهی ترتیب یافته بود.

گرچه کلیت مباحث ارائه شده در این همایش در قالب چکیده مقالات مطروحه قابل پیگیری است اما مطالب ارائه شده توسط دو سخنران مدعو این همایش برایم جالب بود. سخنران اول، حضرت آیت الله محسن اراکی (رئیس مجمع تقریب مذاهب اسلامی) بود که در ابتدای همایش مطالبی راجع به نوع ارتباط اخلاق با اقتصاد اسلامی بیان کردند. خلاصه‏ای از سخنرانی ایشان در اینجا قابل مشاهده است. از آنجایی که هر کس از ظن خود یار صحبت‏ها می‏شود، دو نکته‏ای که از ایشان در خاطرم مانده، «لزوم صرف خمس برای امور حکومتی و دولتی» (که در مقاله ارائه شده مشترک بنده در دانشگاه مفید در اسفند ماه سال 1389 نیز به این مسأله اشاره شده بود)  و «بیان مولفه‏هایی اخلاقی در اقتصاد اسلامی که تعارضات موجود در تصور رایج از ارتباط اخلاق و اقتصاد را بی معنا می‏کند»  بود. پس از سخنرانی ایشان  و قبل از ظهر، چهار مقاله ارائه گردید که مقاله مشترک حجه الاسلام دکتر عربی، بنده و آقای موحدی در نوبت دوم و توسط بنده ارائه شد(بماند که این ارائه، از نظر خودم خوب نبود!).آیت الله اراکی در همایش اخلاق و اقتصاد اسلامی در نوبت عصر ابتدا سخنرانی آیت الله حائری شیرازی برنامه‏ریزی شده بود. بنده پیش از این تصور دیگری راجع به ایشون داشتم، اما با شنیدن صحیت‏های ایشون واقعاً نظرم راجع به ایشون عوض شد[البته علیرغم انتقاداتی که به برخی از مطالبشون دارم]. شیوه تبیین مطالب و موضوعاتی که راجع به اون صحبت می‏کردند بسیار برایم جالب بود و اصلاً انتظار نداشتم که اینطور دقیق و جالب اون هم در حیطه اقتصاد اسلامی صحبت بشه. اما چند نکته جالب از ایشون که الان در خاطرم هست رو اینجا ذکر میکنم:

1) توجه به مبانی انسان‏شناسی در علوم اجتماعی، 2) اینکه در علوم انسانی (و اجتماعی) هر حرف و نظریه‏ای یک قائل و متکی داشته و تقریباً هیچ نظریه‏ای مورد قبول همه عالمان علوم اجتماعی نیست، 3) مال نبودن پول و عدم توجه برخی فقها به اینکه اعتبار پشوانه پول است (اهمیت آن در تفسیر «و لکم رئوس اموالکم» آشکار است.)، 4) مشکل‏دار بودن شیوه عمل در قراردادهای بانکی کنونی و وجود شبهه ربا در آن‏ها و  5) لزوم وجود ارتباط بین پول و بخش حقیقی.

و البته تصور می‏کنم که به خاطر بیان این مطالب جالب و البته به یک معنا تلخ بود که این سخنرانی بازتاب چندانی در رسانه‏ها نداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۱
محمدجواد رضائی

مطلب زیر را حدود دو ماه قبل ، و البته با عجله، تدوین کرده بودم، پر بیراه ندانستم که هم اکنون در اینجا آن را بیاورم:

در نگاه اقتصادی و البته از دید سیاستگذاری و تصمیم‏گیری اجتماعی، زن و مرد در جامعه از یک نگاه، ابزارهایی برای دستیابی به وضعیت مطلوب آن جامعه خواهند بود. سیاستگذاری اقتصادی در این زمینه نیز باید به تخصیص مناسب آن‏ها در موقعیت‏های تولیدی (به معنای اعم آن) منجر شود. اما به واقع کدام موضع در قبال رویکردِ سیاستگذاران ِکلان به مسألة زن و مرد می‏تواند درست باشد؟ به راستی همه افکار، نظرات و مکاتب مختلف در این زمینه با یکدیگر اشتراک کامل دارند؟

درک وجود تفاوت در رویکردها به این مسأله، حتی نیاز به اندک ملاحظه‏ای به اصول مورد توجه برخی مکاتب و تحلیل‏های عمیق نیز ندارد. مطالعه برخی از نظرات در این زمینه و شنیدن ادعای افراد گوناگون گواه وجود تفاوت در نظرات و اهمیت بخشی به برخی از جنبه‏هاست. فردی می‏گوید « باید نسبت اشتغال زنان با نسبت اشتغال به تحصیل آنها برابری کند(دکتر روحانی).»، فرد دیگری نیز مدعی است «امروز مدعی حقوق زنان در جهان به ویژه در غرب باشیم(دکتر جلیلی).». یک بار بیان می‏شود که « اگر زنان نقش برابری در رشد اجتماعی و توسعه دارند، پس باید دارای حقوق و فرصت‌های برابری در کنار مردان باشند(دکتر روحانی).» و دیگری بر اینکه نقش اصلی زن، نقش اقتصادی نبوده بلکه هویت اصلی زن در مادر بودن وی است(دکتر جلیلی). کسی گوید « اگر بخواهیم پیشرفت و تعالی کشور را دنبال کنیم هیچ راهی جز حضور زنان در عرصه‌های مختلف مدیریت کشور نداریم(دکتر عارف).» و فرد دیگر هم بر این باور است که «واقعیت تلخی در جامعه ما وجود دارد وقتی دختران فارغ التحصیل می شوند در میدان کار کم دیده می شوند(دکتر قالیباف).» حال به واقع باید کدام نظر را پذیرفت؟ به دیگر بیان، ملاک تشخیص حرف درست و نادرست در این زمینه چیست؟

با کمی تأمل می‏توان گفت که هر جا سخن از باید و نباید است، باید دقت نمود که «هدف» از مجموعه بایدها و نبایدها چیست. با توجه به اهدافِ بایدها و نبایدها، می‏توان راجع این بایدها و نبایدها قضاوت نمود. به بیان ساده، باید دید هر جمله‏ای که شامل یک توصیه در این زمینه [و یا هر زمینة دیگری ] است، کجا را هدف قرار داده است.

این هم آشکار است که اهداف هر فرد، هر خانواده، اهداف مورد نظر هر گروه، وضعیت مطلوب و مورد توافق هر جامعه توسط «فضای فکری مورد توافقِ» آن فرد، خانواده، گروه یا جامعه تعیین می‏شود. پس کلید اصلی در درک « فضای فکری مورد توافق» است. از طرفی دیگر و بنابر فرض مسلمان بودن (به معنای تسلیم بودن در برابر امر الهی)، در ابتدا باید در جستجوی اهداف مورد توجه دین در هر زمینه‏ای رفت. با این رویکرد، مسلمان بودن در نظر و عمل، یعنی نپدیرفتن بایدها و نبایدها مگر آنکه ما را به اهداف مورد نظر دین برساند.

حال کافیست با کمی مراجعه به منابع دینی، دریابیم چه اهداف و چه بایدها و نبایدهایی در مسأله مورد نظرِ این نوشتار وجود دارد. تا این تحقیق اولیه صورت نگیرد، پذیرفتن برخی مطالب که برایمان جذاب به نظر می‏رسد از پشتوانه منطقی و عقلایی برخوردار نیست. مراجعه به منابع اسلامی نیز برخی ابزارها و اهداف را برای ما به تصویر می‏کشد که به عنوان نمونه به برخی اشاره می‏کنیم. [البته ناگفته نماند که متأسفانه جامعه ایرانی به دلیل عدم بیان این موارد و شاید هم عدم اعتقاد برخی مسئولان به کارگشایی دنیایی و آخرتی اسلام، از آن‏ها فاصله گرفته‏ایم.] گام نهایی این نوشتار هم با مقایسه چارجوب مورد نظر اسلام با مطالب ادعا شده توسط افراد تأیید صلاحیت شده برای ریاست جمهوری اسلامی ایران، بر عهده مخاطب محترم خواهد بود.

1. توجه به اینکه وظیفه و کارکرد اصلی زن از نگاه دین، حفاظت از آرامشگاهی چون خانه و خانواده و نیز تربیت نسلی آگاه، مؤمن و اخلاق‏مدار بوده و وظیفه مرد نیز تأمین اقتصادی این خانه است. شاید در یک رویکرد اینکه زن به انجام فعالیتی بپردازد که برای خانواده کسب منافع مادی نماید موجبات افزایش تولید در کشور تلقی شود، اما در رویکرد اسلامی تولید و اثربخش یک زن که اولویت اول خود را تعالی همه جانبه خانواده قرار داده قابل مقایسه با فردی که دست به یک فعالیت تولیدی یا خدماتی (حتی آموزش) می‏زند نیست. (بنابراین باید به دو نکته توجه داشت: اول آنکه از نظر دین اسلام (حال چه در منابع مورد قبول شیعیان و چه اهل سنت) اولویت اولیه و اساسی در تعریف کارویژة زنان، خانواده است. اصالتاً زن موجودی نیست که ویژگی‏ها و روحیاتش با سختی‏ها و فشارهای طبیعی و موجود در اکثر مشاغل سازگاری داشته باشد. ثانیاً در شرایطی که بالاتر از 95 درصد موقعیت‏های مورد نظرِ بسیاری از افراد که از یکسانی شرایط و کارکردهای اجتماعی زن و مرد سخن می‏رانند، بدون همکاری و تعامل[ ِهر چند اندک] با مردان میسر نیست، سمت و سوی توصیه‏ها بیانگر عمق نگرشهاست.)

2. تأکید اسوه حسنه مسلمانان و رحمه للعالمین، رسول اکرم ص و نیز امیرالمؤمنین ع بر اینکه نه تنها نگاه به زنان نامحرم نمی‏تواند موجبات رضایت خداوند را ایجاد کند، بلکه نگاه زنان به مردان نامحرم نیز به همان اندازه مذموم است. (به عنوان نمونه : «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عِنْدَهُ مَیْمُونَةُ- فَأَقْبَلَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ أُمِرَ بِالْحِجَابِ فَقَالَ احْتَجِبَا فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ- أَ لَیْسَ أَعْمَى لَا یُبْصِرُنَا قَالَ أَ فَعَمْیَاوَانِ أَنْتُمَا أَ لَسْتُمَا تُبْصِرَانِه»‏‏( وسائل الشیعة، 1409 ه ق‏، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ج‏20، ص: 232)و نیز «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا تَبْدَءُوا النِّسَاءَ بِالسَّلَامِ وَ لَا تَدْعُوهُنَّ إِلَى الطَّعَامِ فَإِنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ النِّسَاءُ عَیٌّ وَ عَوْرَةٌ فَاسْتُرُوا عِیَّهُنَّ بِالسُّکُوتِ وَ اسْتُرُوا عَوْرَاتِهِنَّ بِالْبُیُوتِ‏» (الکافی، 1407 ه.ق.، درالکتب الاسلامیه، ج‏5، ص: 534 و 535)

3. باور به اینکه فضای کارکردی زن و مرد متفاوت بوده و تحت هیچ شرایطی نباید به یکسانی نقش‏ها و موقعیت‏ها و بالتبع شیوه مشارکت و تعاملشان فکر نمود. (دقت در علت این بیان پیامبر اکرم ص که چرا فاطمه س از وی است، جالب به نظر می‏رسد: «عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّ فَاطِمَةَ قَالَتْ لَهُ فِی حَدِیثٍ خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَالُ فَقَالَ ص فَاطِمَةُ مِنِّی‏»‏( وسائل الشیعة، 1409 ه ق‏، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ج‏20، ص: 232) و یا « أخبرنا عبد الله حدثنی محمد حدثنی موسى قال حدثنا أبی عن أبیه عن جده جعفر بن محمد عن أبیه عن جده علی بن الحسین عن أبیه أن فاطمة بنت رسول الله ص استأذن علیها أعمى فحجبته فقال لها النبی ص لم حجبته و هو لا یراک فقالت یا رسول الله إن لم یرانی فأنا أراه و هو یشم الریح فقال النبی ص أشهد أنک بضعة منی‏( الجعفریات، مکتبة نینوى الحدیثة: تهران، ص: 95)( دعائم الإسلام، 1385 ه. ق.، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، ج‏2، ص: 215)( العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، 1408 ه. ق.، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى- ره‏: قم، ص: 224)» و نیز «عن علی ع أنه قال قال لنا رسول الله ص أی شی‏ء خیر للمرأة فلم یجبه أحد منا فذکرت ذلک لفاطمة ع فقالت ما من شی‏ء خیر للمرأة من أن لا ترى رجلا و لا یراها فذکرت ذلک لرسول الله ص فقال صدقت إنها بضعة منی‏( دعائم الإسلام، 1385 ه. ق.، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ج‏2، ص: 215)»)

4. و مهمترین اصل این زمینه این‏که «دین، همه دین است.»

پی نوشت: امروز (5 مرداد ماه 1394) در جایی مطلب زیر را به مطلبی افزودم که در اینجا عیناً نقل می‏کنم.

1. گاهی استفاده از برخی واژه ها نه برای تحلیل ها و مباحث نظری و علمی که برای مطرح شدن در جامعه، قابل استفاده نیستند. به هر حال ما طوری بزرگ شدیم که خواهی نخواهی و ابتداً با واژه هایی چون «تفکیک»، «حصار»، «جدایی» و «» چندان دوست نیستیم. امیدوارم از اونجایی که سرریز این مباحث در عموم مردم هم پخش میشه، برای عبارت «تفکیک جنسیتی» عبارت هایی دلچسب تر برای مردمی که قدرت مواجهه با واقعیت رو ندارند انتخاب کنیم.
2. اصل اساسی در بحث سالم سازی یا آرام سازی محیط جامعه (همون تفکیک جنسیتی!) اینه که باید در پی رضایت خدا یا بهتر بگم پیاده کردن حکم خداست.
3. پیش فرض نکته فوق اینه که بر این باور باشیم و البته تبلیغ و اشاعه بدیم که دین مبتنی بر همه نتایج و اصرات احکام به چیزی امر میکنه و از چیزی نهی میکنه: سماعه بن مهران از امام کاظم پرسید آیا رسول خدا برای مردم چیزی آورد که در عهد آن حضرت آنان را کافی باشد؟ فرمود: «نعم و ما یحتاجون الیه الی یوم القیامه» گفتم آیا چیزی از آن [از مجموعه احکام و تعالیم دین] از بین رفته است؟ فرمود: «لا، هو عند اهله»
4. اگر افرادی که تا کنون از فضاهای مختلط دور بوده باشند و وارد چنین محیطهایی بشن، بعیده که متوجه چیزی نشن. اصلاً حتی خود افرادی که در محیط های محتلط هستند کمی دقت کنن متوجه میشن که این محیط چه تأثیری روشون داره. شاید فکر میکنن کمه، اما از نگاه نه چندان معمولی تا انواع روابط چیزیه که نتیجه منطقی تعاملات رهاگونۀ دو جنس هستش. کاری به کانتکس و منظور گوینده سخن زیر ندارم، به هر دلیلی که این حرف رو زده، تأکید مبکنم به هر دلیلی، به هر حال گویایی بخشی از واقعیت هست. این سخن جدی گونه یا شوخی گونه برای برندۀ جایزه نوبل زیست و پزشکی در سال 2001 (تیم هانت) راجع به آزمایشگاه است، محیطی علمی (!)، تأکید میکنم محیز1. گاهی استفاده از برخی واژه ها نه برای تحلیل ها و مباحث نظری و علمی که برای مطرح شدن در جامعه، قابل استفاده نیستند. به هر حال ما طوری بزرگ شدیم که خواهی نخواهی و ابتداً با واژه هایی چون «تفکیک»، «حصار»، «جدایی» و «» چندان دوست نیستیم. امیدوارم از اونجایی که سرریز این مباحث در عموم مردم هم پخش میشه، برای عبارت «تفکیک جنسیتی» عبارت هایی دلچسب تر برای مردمی که قدرت مواجهه با واقعیت رو ندارند انتخاب کنیم.
2. اصل اساسی در بحث سالم سازی یا آرام سازی محیط جامعه (همون تفکیک جنسیتی) اینه که باید در پی رضایت خدا یا بهتر بگم پیاده کردن حکم خدا بود.
3. پیش فرض نکته فوق اینه که بر این باور باشیم و البته تبلیغ و اشاعه بدیم که دین مبتنی بر همه نتایج و اصرات احکام به چیزی امر میکنه و از چیزی نهی میکنه: سماعه بن مهران از امام کاظم پرسید آیا رسول خدا برای مردم چیزی آورد که در عهد آن حضرت آنان را کافی باشد؟ فرمود: «نعم و ما یحتاجون الیه الی یوم القیامه» گفتم آیا چیزی از آن [از مجموعه احکام و تعالیم دین] از بین رفته است؟ فرمود: «لا، هو عند اهله»
4. بنابر فرض، تأکید میکنم بنابر فرض که بپذیریم چنین احکامی برای برخی مان سخت باشه، مشکل باشه، انجام همش با دشواری همراه باشه. در این مواقع پاسخ این خواهد بود که «و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون»
5. اگر افرادی که تا کنون از فضاهای مختلط دور بوده باشند و وارد چنین محیطهایی بشن، بعیده که متوجه چیزی نشن. اصلاً حتی خود افرادی که در محیط های محتلط هستند کمی دقت کنن متوجه میشن که این محیط چه تأثیری روشون داره. شاید فکر میکنن کمه، اما از نگاه نه چندان معمولی تا انواع روابط چیزیه که نتیجه منطقی تعاملات رهاگونۀ دو جنس هستش. کاری به کانتکس و منظور گوینده سخن زیر ندارم، به هر دلیلی که این حرف رو زده، تأکید مبکنم به هر دلیلی، به هر حال گویایی بخشی از واقعیت هست.
این سخن جدی گونه یا شوخی گونه (که همین امسال ایراد شده) برای برندۀ جایزه نوبل زیست و پزشکی در سال 2001 (تیم هانت) راجع به آزمایشگاه است، محیطی علمی (!)، تأکید میکنم محیطی کاملاً علمی....تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل....
 Let me tell you about my trouble with girls. Three things happen when they are in the lab: you fall in love with them, they fall in love with you, and when you criticise them they cry. Perhaps we should make separate labs for boys and girls?

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۲:۵۸
محمدجواد رضائی

                                                                                                                 

سوالی که در پی درک ملاک پیشرفت پیش خواهد آمد آن است که به واقع سنجه و ملاک پیشرفت یا بهبود یا توسعه یا رشد یا ... چیست؟

 

سوال مرتبط بعدی با عنوان این نوشتار، درک ملاک بودن یا مهم بودن برخورداری از مدالهای خوشرنگ به عنوان یکی از ملاکهای پیشرفت است.

به واقع داشتن مدال های بیشتر و بهتر به خودی خود به معنای پیشرفت افراد جامعه در اموری چون سلامت یا سرحال بودن یا شادابی است؟

علاوه بر این آیا موفق بودن ما در ورزش قهرمانی بانوان به معنای خوب بودن اوضاع روحی بانوان یا سلامتی مردم یا روحیه رضایتمند در مادران و دختران و همسران این کشور است؟(و البته متناظراً برای ورزش آقایان )

اصلاً آیا بزرگ کردن ورزش قهرمانی منطبق با تعالیم مورد قبول ما و حتی پیشینه تاریخی و فرهنگی ماست؟

آیا زنِ به اصطلاح قهرمان در یک ورزش، تعهدات و وظایف اصلی خود - در قبال خود، خانواده، جامعه، تعهدات و الزامات دینی و ...- انجام داده است یا می دهد؟ آیا وی باید پاسخگوی کمبودهای حاصله از صرف وقت و توان خود در فلان رشته یا بهمان  باشد یا سیاستگذاران ورزشی و اجتماعی و قانونی کشور ؟ اگر فردِ به اصطلاح قهرمان، به دلیل همین تمارین یا آماده سازی یا شرکت در مسابقات از بخشی از وظایف خود در قبال هر کس و هر چیزی - همچون خانواده خود، جامعه خود، همسایگان خود و اقوام خود-  کوتاه آید، آیا باز میتوان به روایی این کار حکم کرد؟

آیا مردان و زنان به اصطلاح قهرمان، غیر از جمع کردن برخی از افراد جامعه پای تلویزیون و مشغول کردن برخی اذهان کار دیگری انجام میدهند؟ (که البته بنده نافی لزوم سرگرمی برای مردم کشور نیستم البته با یک قید)

پیش زمینه هر بحثی در این حیطه آن است که ابتداً و بدون رودربایستی شاخص ها و ملاکهای پیشرفت را تعریف کرده و مورد توافق قراردهیم تا لااقل با خود (فرهنگ خود، تعالیم دینی، رفتار اخلاقی، نتایج اقتصادی و سیاسی و ....) مشکل نداشته باشیم و کارهای منطقاً نامرتبط انجام نداده یا سخنان غیرقابل دفاع بیان نشود.

والله عالم

محمدجواد رضائی