محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

سایت شخصی محمدجواد رضائی

حدود یک ماه پیش با بهانه‌ای و به طور اتفاقی به برخی سخنان و نوشته‌های شهید چمران برخوردم و از آن طریق برای مطالعه آثار علی شریعتی کنجکاو شدم. پیش از این دورادور با برخی افکار وی آشنا بودم و در مجموع نظر مثبتی نسبت به وی نداشتم؛ بر پنج اثر کوتاه از وی متمرکز شدم؛ در حین مطالعه، گاهی همراهی با فرازهایی از سخنانش برایم بسیار دشوار می‌شد و انتقادات پیشین‌ام با قوت بیشتری باقی ماند. اما علیرغم همۀ اینها، مطالعه برخی سخنرانی‌ها و آثارش، مطالبی را برایم روشن ساخت؛ مطالب و رویکردهای قابل دفاعی که در اندیشۀ وی وجود داشت.

پیش از پیگیری بحث لازم است اشاره‌ای به برخی از انگاره‌های نادرست- البته از نظر خود- داشته باشم. مهم‌ترین رویکردها یا انگاره‌های حاکم بر افکار شریعتی که محل تأمل است و نمی‌تواند در مجموعۀ افکار یک روشنفکر مسلمان یا مصلح اجتماعی که قرآن و عترت را مبنای خویش قرار داده، وجود داشته باشد، به شرح زیر است: (1) گرایش به ایده‌های سوسیالیستی و نیز به بیان خود، حمایت از دموکراسی واقعی که البته قرار است از نفوذ قدرت و صنعت به دور باشد. (2) آزاده ندانستن زعما و فضلای حوزه علمیه و مقصر دانستن علماء و فقهایی چون علامه مجلسی ره برای آغاز یا تشدید بروز چنین مشخصه‌ای و (3) برخی تلقیات نادرست نسبت به احکام و دستورات دینی که محتملاً از مجهز نبودن‌اش به برخی دانش‌های دینی نشئت می‌گیرد. تذکر این پیش‌فرض‌های نادرست برای آن بود که تأکید کنم شریعتی برای بنده، به خاطر «برخی تحلیل‌هایش»، «جهت‌گیری برخی اصلاح‌گری‌هایش»، «غیرت دینی و شرافت انسانی‌اش»، «تمسکش به خانه گلین فاطمه س» و «انقلابی‌گری‌اش در راستای عدالت» ارجمند است و نه برای «تلقی‌های نادرستش دربارۀ برخی احکام دینی»، «عامل نبودنش به برخی احکام دینی»، «برخی تحلیل‌های نادرستش» یا «گرایشش به مارکسیسم».

حال به برخی مؤلفه‌های قابل توجه و جالب برای بنده در اندیشۀ شریعتی اشاره می‌کنم؛ مؤلفه‌هایی که بخشی از اهمیت آن‌ها به کمیاب بودنشان در متفکران کنونی نیز برمی‌گردد.

 1. تعیین تکلیف میان مسئولیت‌ها و مشغولیت‌ها

شریعتی را باید استاد زُدودن غبار رودربایستی‌ها نسبت به موضوعات اساسی دانست. برای شریعتی همیشه سه راهی «پلیدی، پاکی و پوچی [دو شهید، 60]» وجود دارد. لازمۀ اتخاذ موضع مناسب نیز درک مسئولیت‌هاست؛ «هرکس، در هر سطحی از تفکر علمی، با اعتقاد به هر مکتب و مذهبی، باید خویشتن را در برابر این پرسش بیابد که اعتقادم چه مسئولیت‌هایی را متوجهم می‌کند؟[مسئولیت، 3]» چه بسا برای بسیاری از ما، مواجه شدن با چنین پرسشی بسیار نگران‌کننده باشد؛ اساساً شاید خوش نداشته باشیم که خود را با پرسش‌هایی از این دست روبرو کنیم؛ اما نقطۀ آغاز روشنفکری، روشنگری، اصلاح‌گری و حتی انسان بودن، همین مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری است.

پس از درک مسئولیت‌هاست که هر چه غیر از آن باشد در «مشغولیت‌ها» دسته‌بندی می‌شود؛ همان‌گونه که حرّ «به ارزیابی موقع و مقام و فاصلۀ میان مسئولیت و مشغولیت [دو شهید، 67]» پرداخت. با درک مسئولیت، مسیر «پاکی» از غیر آن ممتاز می‌شود. جهت‌گیریِ مسئولانه است که اکسیری برای فعالیت‌های هر چند غیرممدوح، همچون شعر و شاعری، می‌شود؛«و شعری که از حمایت پیامبر اسلامی برخودار می‌شود، شعری است مسئول و متعهد که در خدمت هدف و ایده‌آل مردم و در کارخانجات و آگاهی توده‌هاست [مسئولیت، 13].» و چه پررنگ است یاد این عبارت مشهور و منسوب به امام خمینی ره که «هنر عبارت است از دمیدن روح تعهد در کالبد انسان‌ها.»

 

2. اسلام اجتماعی و فقه ناظر به اداره انسان از گهواره تا گور

علیرغم آنکه شریعتی منتظر توجه روشنفکران و علمای دینی به «مسائلی از قبیل صهیونیسم و استعمار و عقب‌ماندگی و فقر کشورهای اسلامی و قطعه قطعه شدن امت مسلمان و تضاد استثمار و تفرقه و هجوم فرهنگ غربی و مسخ فرهنگ اسلامی و بیگانگی نسل جدید غربزده با اسلام و نفی و مسخ تاریخ و انحطاط فکری مسلمین و مشکلات فرقه‌ای [مسئولیت، 32]» است، اما گویا هرچه بیشتر می‌جوید، کمتر می‌یابد. بر همین اساس، وی مسئولیت عالِم مذهبی را «به جای انحصاراً تحقیق و غور در فروع فقهی و مباحث کلامی و فلسفی و مسائل ذهنی-که بسیار هم باارزش‌اند و افتخار اسلام و مسلمین- اما نیاز فوری‌تری وجود دارد که اصل قضیه است و در عوض بر باد دادن این همه سال‌های عزیز عمر خود و فرصت‌های زمان و مردم و عاطل و باطل گذاشتن این‌همه نبوغ‌هایی که سی، چهل، پنجاه، شصت سال صرف پرداختن به این علوم می‌شود، به ایمان مردم و بیداری عموم پرداختن، قرآن را مطرح کردن، نهج‌البلاغه علی را به مردم آموختن، این نسل را با زندگی و اندیشه‌های پیامبر، علی، خاندان و اصحاب بزرگ، ابوذرها، عمارها و به تاریخ پر از خون و جهاد تشیع آشنا ساختن و رسالت بزرگ جانشینی امام را، در رهبری و هدایت مردم، به دوش کشیدن [مسئولیت، 47-48]» می‌داند.

تحلیل شریعتی از دین، مبتنی بر رویکردی اجتماعی و ناظر به اختلالاتی است که وی در عصر خویش می‎بیند چرا که اساساً مسلمانی و شیعه بودن، تابع تعلق خاطر داشتن به اموری با گسترۀ اجتماعی و جهانی است؛ چرا که اساساً «در اسلام، فرد در اثنای مبارزه برای اصلاح جامعه به اصلاح فردی و اخلاقی می‌رسد ولو در مبارزه‌اش موفق هم نشود [اقبال، 51-52].» چرا که اساساً «دین و دنیا ... در اسلام قابل تفکیک نیست و اصلاً قابل تشخیص نیست [اقبال، 76].» به باور او «در انزوا، فیلسوف، شاعر، پارسا، عابد می‌توان ساخت اما مسلمان نمی‌توان ساخت [اقبال، 47].» از همین روست که نگاهش به احکام نیز متأثر از این رویکرد است؛ «امر به معروف و نهی‌از منکر نصیحت بابا به بچه‌ها نیست. ... امر به معروف و نهی از منکر یعنی رسالت فرد در سرنوشت جامعۀ خویش و مکتب اعتقادی که به آن معتقد است [اقبال، 52].» بنابراین از جمله مسئولیت‌های شیعه بودن آن خواهد بود که «زندگی را عقیده و جهاد بفهمد و هر ماه را محرم و هر روز را عاشورا و هر قطعه از زمین را صحنه کربلا ببیند. ... ائمه خویش را قربانی وفادار ماندن به این رسالت و خود را متعهد استقرار و جهاد در راه استقرار آن در زمین ببیند [مسئولیت، 49].» صراحت بیانش در این زمینه تا آنجا پیش می‌رود که «عجبا! اسلام صلح نیست، اسلام جنگ است. نباید از اتهام کشیش‌ها و استعمارگران و شبه روشنفکرانِ کاردستی آن‌ها ترسید و جا زد. با بزک کردن و امروزی وانمود کردن اسلام کاری از پیش نمی‌رود، حقیقت را باید آنچنان که هست شناخت، نه آن‌چنانکه می‌پسندند. جهاد را نباید [به عنوان] دفاع توجیه کرد. دفاع احکام دیگری دارد و جهاد احکام دیگری. اسلام جنگ حق و باطل، از آدم تا انتهای تاریخ (آخرالزمان) است[اقبال، 55].»

تمرکز وی بر ابوذر و تمسک به آیه 34 سوره توبه نیز نمونه جالبی از قرائت دینیِ ناظر به اجتماع است؛«وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» «ابوذر شنید که عثمان گفته است خدا آمرزیده است عبدالرحمن را که خوب زندگی کرد و چون مرد این همه ثروت از خود بجای گذاشت. ... بر سر عثمان فریاد زد تو به مردی که مرده است و این همه زر و سیم را از خود بجا گذاشته است می‌گویی خدا او را آمرزیده است؟ عثمان به نرمی گفت: ابوذر، مگر کسی که زکاتش را داده باشد، دیگر حقی بر گردنش است؟ ابوذر آیۀ کنز را  خواند و گفت در اینجا سخن از زکات نیست، سخن از هرکسی است که زر و سیم اندوخته و در راه خدا انفاق نمی‌کند [دو شهید، 36].» و چه قدر این سخنان ما را به یاد اصلاح‌گری چون شهید بهشتی می‌اندازد؛ همان که بر این باور بود که نباید اختلاف ثروت میان فرادستان و فرودستان اقتصادی بیشتر از سه برابر باشد؛ هر چند هم که فرادستان واجبات شرعی خویش را به تمامه پرداخت کرده باشند. دقت شود که اینجا صحبت از پشتوانۀ شرعی چنین رویکردی و سازوکار اجتهادیِ چنین نظری نیست، که آن دانش خود را می‌طلبد و مجتهد خاص خود را، سخن از رویکرد و جهت‌گیری کلی در راستای استقرار عدالت و دلنگرانی راجع به همۀ دین است.

اجتهاد از نظر شریعتی «تحقیق آزادانۀ محقق مسئول است- نه محققی که می‌خواهد حقایق را برای کتاب‌ها، آزمایشگاه‌ها و دانشگاه‌ها کشف کند- برای مردم و سرنوشت مردم و بهتر فهمیدن عقاید و ارائۀ جدید راه‌حل‌ها و پاسخ به نیازهای زمان و طرح ضرورت‌های زندگی اجتماعی و روشنگری و هدایت جامعه‌اش براساس مکتب [مسئولیت، 28-29].» و البته «این بدان معنا نیست که فقیه ... بنشیند تا بانک و سرقفلی و بیمه بیاید و او حکم توجیهی شرعی‌اش را بگوید [مسئولیت، 29].» طبیعی است که فردی با چنین رویکردی نسبت به جایگاه دین در دنیا و انتظار او از آموزه‌های دینی، نظام مسائل خاص خود را دارد؛ وی به درستی به نمایندگی از باور و ذهن مشتاقان راهنمایی وحی به «مسائل مستحدثه» و «حوادث واقعه» اشاره می‌کند:«مسئله این است: نسل جوان، آگاه و مسئول که زمانه را می‌شناسد و خطر را حس کرده است از مراحلی که ما روشنفکران مترقی اسلام نیز درآنیم گذشته است. گریبان ما را گرفته است، می‌گوید: توحید را می‌پذیریم که یک جهان‌بینی است و می‌پذیریم که از جهان‌بینی ماتریالیستی علمی‌تر، عمیق‌تر و انسانی‌تر است. ایمان را قبول کردیم که عامل رشد وجودی انسان است و تکیه‌گاه ارزش‌های منطقی اخلاق. ... درست است که امامت، نه یک اعتقاد متافیزیکی و ولایت نه یک وهم صوفیانه که یک فلسفه رهبری انقلابی است برای نجات جامعه از جهل و جور و پاکسازی انقلابی محیط و تربیت انقلابی افراد برای نیل به مرحلۀ آزادی و آگاهی و رشد سیاسی و فکری مردم. ... شهادت بسیار مترقی است. ... انتظار را قبول داریم که عامل حرکت روح یک نهضت در طول تاریخ و در توالی نسل‌ها و عصرها است و شکنندۀ بن‌بست‌ها و نیروی غلبه بر شکست‌ها و یأس‌ها و تازیانه‌ای که تاریخ را از ایستادن و ترسیدن و عاجز ماندن و به قهقرا رفتن باز می‌دارد و ... پیروزی و انگیزۀ حق جوئی و آرمان طلبی را همواره زنده می‌دارد. این‌ها همه درست، اینها همه را به جان پذیرفتیم. ... اکنون سؤال اساسی این است که شما، اگر فردا رهبری یک جامعه را به دست گرفتید تا یک جامعه بی‌طبقه انقلابی براساس این جهان‌بینی و این ایدئولوژی بیافرینید، با این سرمایه‌ها چه می‌کنید؟ با سرمایه‌داران چگونه رفتار می‌کنید؟ برای طبقه کارگر و دهقان چه ارمغانی بالاتر از مارکسیسم دارید؟ آیا سرمایه‌داران رباخوار، متقلب وابسته به استعمار، فاسد ... را به دست عدالت انقلابی می‌سپارید اما سرمایه‌دارانی که ربا نمی‌خورند، تقلب نمی‌کنند، ... مسلمان نمازخوان وجوهات بده‌اند و مال کسی را نه تنها نخورده‌اند بلکه که خیرات و مبرات و حسنات هم کرده‌اند، نگاه می‌دارید و تشویق، تأیید و تقویت می‌کنید؟ [قسط، 21-23].»

وی حتی از این هم پیش‌تر می‌رود؛ از نظر او «قاعدۀ تسلیط به صورت پایه اساسی مالکیت خصوصی به نفع سرمایه‌دار برای ممنوع کردن طبقات نادار تعبیر شده است. ... در حالیکه این قاعده اگر در دست فقیه وابسته به طبقه محروم درآید تیغ برانی می‌شود در دست برده و دهقان و کارگر تا ارزش اضافی یا سود کالایی را که تولید کرده است و سرمایه‌دار به نام بهره مالکانه می‌رباید در حالیکه مال کارگر و دهقان است، پس بگیرد. الناس در نظام حاکم مقصود مالدار است! [قسط، 54]» جالب آن‌که چنین اظهار نظری در باب تفقه، علاوه بر آشکار نمودن رویکرد اجتماعی شریعتی به آموزه‌های دینی، ما را ملتفت ابعاد جامعه‌شناختیِ معرفت فقهی نیز می‌کند؛ همان که استاد مطهری نیز بر آن اساس ابراز داشته بود که « اگر کسی فتواهای فقها را با یکدیگر مقایسه کند و ضمناً به احوال شخصیه و طرز تفکر آنها در مسائل زندگی توجه کند می بیند که چگونه سوابق ذهنی یک فقیه و اطلاعات خارجی او از دنیای خارج در فتواهایش تأثیر داشته به طوری که فتوای عرب بوی عرب می دهد و فتوای عجم بوی عجم، فتوای دهاتی بوی دهاتی می دهد و فتوای شهری بوی شهری (اصل اجتهاد در اسلام، ایراد شده در 1340).»

 

3. عدم تفکیک میان ارزش‌ها و علوم

هرچند در زمانه شریعتی هنوز تفکیک «هست‌ها/فکت‌ها» از «بایدها/ارزش‌ها» میان عالمان حاکم بود، اما تلاش خود را برای مشحون کردن علم از هدف، مسئولیت، آرمان و ارزش فریاد می‌زد: «این بی‌غرضی و این تقوایی شوم که سیانتیسم مبنایش است، انسان را بی‌پناه کرده است [روم، 145].» «این تقوایی که علم به موجب آن می‌گوید من برای زندگی هدف تعیین نمی‌کنم بلکه فقط زندگی را تشریح می‌کنم، این بی غرضی علم که می‌گوید من به اینکه معنی انسان چیست و چرا باید زندگی کند، کاری ندارم و فقط او را کمک می‌کنم تا خوب زندگی کند، این خود موجب می‌شود که علم فقط و فقط وسیله‌ای بشود دست سرمایه‌داری، در دست پول و در دست تولید [روم، 147].»

ایدۀ وی، پیگیری دستاوردهای علمی تا تحقق نتایج مطلوب بود و نه شعارهای غیرانسانی همچون «علم برای علم» -که «می‌بینید که چگونه با سرپوش زیبابی حقیقت علمی و آزادی و عدم تعهد و مسئولیت عالِم و با شعار آزاد شدن دانشمند و دانش [مسئولیت، 7]»- و حتی شعار «هنر برای هنر» -که متأسفانه «امروز هنر عبارت شده است از خوراکی‌هایی که هنرمندان، برای کسانی تهیه می‌کنند که نمی‌دانند بعد از سیری دیگر چه بخورند و وقتشان را چگونه بگذرانند [مسئولیت، 17].» به باور وی و البته «از قول نیچه در یک جمله  ... : هنر برای هنر، علم برای علم و شعر برای شعر فریبی است برای پوشاندن نعش بودن هنرمند یا دانشمند، و [اگر بخواهیم] آبرومندانه [بگوییم]، جلوه دادن گریزش از تعهد مسئولیت اجتماعی [مسئولیت، 6]»

وی به درستی بحران اصلی دنیای کنونی را دریافته است؛ بحرانی ناشی از همین تفکیک میان ارزش‌ها و علوم؛ وقتی جامعه‌شناسی، زیست شناسی، انسان‌شناسی و فلسفه به این پرسش‌ها پاسخ نمی‌دهد که چگونه زندگی‌ای شایستۀ انسان است؟ اساساً انسان چیست؟ و باید چه جامعه‌ای بسازی؟ رسالت تو چیست؟ و از طرف دیگر نیز در مغرب زمین، «دین هم که به وسیلۀ علم و با بینش و قدرت علم امروز محکوم شده است و حق ندارد به هدایت آدمی بپردازد، بنابراین آدمی اکنون در لحظاتی به سر می‌برد که بیش از هر وقت دیگر خود را بی‌سرپرست و بی‌پناه و بی علامت راه و اصولاً بی‌معنی و بیهوده احساس می‌کند و این است راز عصیان شگفت‌انگیز نسل جوانی که در بهشت علم و تکنیک و مصرف. غرب مثل آدم عصیان می‌کند چرا که آگاه شده است، از آن میوۀ ممنوع بورژوازی خورده است و چشمانش را گشوده و دیده است که عجب! عریان و رسواست! از خود شرم دارد! [روم، 146]»

بر همین پایه است که راهی جلوی عالمان علوم مدرن نیز پیشنهاد می‌کند؛ «علم اگر این بی‌غرضی و این ادعای خودش را که همۀ آدمی و همۀ ابعاد گوناگون آدمی در فکر و شناخت اوست [را] از بین ببرد و ... متواضع بشود، از طرفی اعتراف کند که نیازهای آدمی در تأمین مصرف‌های مادی که دستگاه‌های تولیدی تکنیک می‌سازند، خلاصه نمی‌شود و آدمی را تنها قدتمند بودن تأمین نمی‌کند و بالاخره اعتراف به اینکه اگر در چارچوب محدود روابط پدیده‌ها و در زاویۀ تنگ تجره بماند، حقایقی را که آدمی همواره برای شناخت‌شان دلهره و اضطراب و ضوق و ذوق دارد، به او نخواهد شناساند، و از طرف دیگر رسالتِ تربیت و تکامل نوع انسان در روی زمین را جایگزین رسالت امروزی خود یعنی قدرت‌سازی و تسلط بر طبیعت کند ... آن‌وقت است که علم می‌تواند نجات دهندۀ آدمی و کمال دهندۀ او شود [روم، 154-155].»

 

4. اتکا به دین و تمسک به قرآن و عترت

به بیان شریعتی، دین و مذهب بسیار بهتر از علوم و فلسفه‌ها با انسان معامله می‌کنند؛ «این علوم و این فلسفه‌هاست که انسان را ذلیل و خاضع می‌کند یا مذهب، که انسان را در فلسفۀ خلقت، خداگونه می‌شناسد و برخلاف همۀ فرشتگان و همۀ اشراف کائنات باید معبود فرشتگان باشد و همۀ فرشتگان مقرب به پای او بیفتند؟ آیا این علوم و فلسفه‌هاست که آدمی را در بند کرده است یا مذهب، که قدرت عصیان را در انسان علیرغم دستور و ارادۀ خداوند اعتراف می‌کند و انسان را سازنده، آگاه، عالم و بر گونۀ خدا ... می‌داند؟ [روم، 160]»

اتکای شریعتی به دین بیش از تعلقش به یک مرام معمولی برای گذران زندگی است؛ او حتی در ارائۀ توصیه، حرکت‌های به ظاهر کوچک اما مبتنی بر قرآن را دست‌کم نمی‌گیرد؛ چرا که اثراتش آنقدر بزرگ است که نباید به فئه قلیل آن نگریست؛ «تلاش ما باید این باشد که هر که هستیم و هر جا که می‌توانیم چند نفرمان جمع بشویم ... بکوشیم تا یک بنیاد قرآنی ایجاد کنیم [روم، 8].» البته این توصیه نیز می‌تواند ملهم از توصیه برخی روشنفکران عالَم اسلام باشد؛ «محمد عبده [از مصر] وارد [تونس، مراکش و الجزائر] می‌شود و همۀ علمای اسلامی را صدا می‌زند و می‌گوید فعلاً همۀ رشته‌های علوم قدیمه را رها کنید و فقط و فقط به تفسیر آگاهانۀ قرآن و شناساندن قرآن به مردم مشغول شوید [اقبال، 73].»

شریعتی در کنار توجه به قرآن، جایگاه رفیعی برای سنت و حدیث قائل است؛ «آن‌ها [حدیث، روایت، تاریخ، سیره پیغمبر، سیرۀ ائمه] وسیلۀ فهم قرآنند. قرآن ما را از آنها بی‌نیاز نمی‌کند به خاطر اینکه برای فهم قرآن و راه یافتن درست به قرآن لازم است. عترت راه درست رسیدن به قرآن است. ائمه ما بهترین و مطمئن‌ترین مفسر قرآن هستند [روم، 8].» ارجاعات مداوم وی به خانه فاطمه س، «که همۀ عشق و همۀ آرزو و همۀ امید نجات‌مان به این خانۀ کوچکی است که به اندازۀ همۀ جهان بزرگ است [روم، 3]»، بیانگر صداقت وی در این مسیر است.

 

5. لزوم تصریح مُطالبات و پیگیری آن‌ها

وی به درستی شیعه بودنِ راستین را همانند مسلمان بودن حقیقی، مستلزم «نه» گفتن‌ها و نپذیرفتن‌هایی می‌داند که با توجیهات فریبا نمی‌توان از این «نه» گفتن‌ها دست کشید؛ «در شورای ساخت عمر، عبدالرحمن بن عوف ... [به امیرالمؤمنین ع] می‌گوید به عنوان خلیفه رسول خدا، براساس کتاب خدا، سنت پیغمبر و رویۀ دو شیخ با تو بیعت می‌کنم، و علی بی لحظه‌ای تردید می‌گوید نه. و نه اش قیمتی دارد که خود علی می‌داند و علی باید بپردازد؛ نابود شدن خود علی، قیمت اول؛ نابودی تمام فرزندان علی در طول تاریخ، قیمت دوم؛ و حتی محروم شدن جامعه اسلامی زمان علی از حکومت علی، قیمت سوم. این همه زیان برای یک نه؟ نه‌ای این‌همه گران. ... با این نه می‌خواهد برای مردم همۀ عصرها بیاموزد که هر که به حق می‌اندیشد و در راه من گام می‌گذارد، هر گاه در برابر باطل-در هر شرایط و با هر مصلحتی- قرار بگیرد باید بگوید نه. به خاطر این اصل است که فدا شدن خود او، حکومت و فرزندانش و حتی جامعۀ زمانش، به ماندگاری این اصل در همۀ زمان‌ها می‌ارزد، تا در میان همۀ اندیشمندان پابرجا شود، که به خاطر مصلحت، حقیقتی را پایمال نکنند و در برابر باطل به دلیل مصلحتی آری نگویند [مسئولیت، 39-41]»

ابتکار صحابی مورد علاقۀ شریعتی، یعنی ابوذر، در همین بود. در شرایطی که رنگ و بوی سیره نبوی در جامعه اسلامی در حال فراموش شدن بود، ثروت‌ها بر هم انباشته می‌شد و البته قدرتمندان نیز ابایی از اجرای هر آنچه به نفع ارکان زر و زور و تزویر بود نداشتند، ابوذر «جهت‌گیری دقیق و درستی ... در مبارزه انتخاب کرد. ... وی با ارزیابی درست، علت‌العلل همۀ انحراف‌ها را یافت و این را نشان داد که این کفر، این حق و این انحراف چیست؟ و از چیست؟ در مبارزه‌اش بر اصول کلی و اصطلاحات مبهم و شعارهای فرعی و مسائل ذهنی و نیازها و دردهای و هدف‌های ایدهآلیستی، خیال‌پرستانه، فیلسوفانه، علمائی، اخلاقی، کلامی، جدلی، روبنایی، انحرافی و حساسیت‌های روشنفکرانۀ ذهنی و احساسی حکما و عرفا و فقها و متکلمان-که بعدها همۀ کشاکش‌ها و مبارزه‌ها در جامعۀ اسلامی به این زمینه‌ها کشیده شد تا دو شعار اصلی امامت و عدالت از افکار رخت بربندد- تکیه نکرد، معلول را به جای علت نگرفت، نشان داد که از کجا باید آغاز کرد. ... وی خط اصلی مبارزه‌اش را مبارزه با تبعیض طبقاتی برای استقرار عدالت تعیین کرد و چون این دو شعار نیز چنان وسیع است که خلیف نیز می‌تواند آن را اعلام کند [دو شهید، 27]»، با صراحت و به طور دقیق، انحراف را فریاد زد: «به قرآن بازگشت و شعارش را از او گرفت: وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ [دو شهید، 28]»

 

6. آزادگی و استقلال فکری

 وی همواره مخالفت خویش با روشنفکران مقلّد را اعلام می‌دارد؛ از نظر وی، «مقلدها همیشه از اصلشان بیشتر افراط می‌کنند. ... این یک قانون کلی است. ... وقتی کسی که عقده حقارت نسبت به دیگری دارد، عکس‌العملی که در او به وجود می‌آید، جبران این عقده است و رساندن خویش است به او، برای اینکار ناچار آنقدر افراط می‌کند تا کوچکترین وسوسه عقب ماندن از او در روحش دیگر وجود نداشته باشد. ... این عقدۀ عقب‌ماندگی ناچار افراط ایجاد می‎کند، افراط در جلوافتادگی و پیشرفت نمائی [روشنفکر، 41].»

به همان شدتی که عالمانِ دینیِ بی عمل مورد نقد و طعن شریعتی‌اند، روشنفکر غیرمسئول و مقلّد نیز خائنی بیش نیست؛ «روشنفکری که راه بلد استعمار در سرزمین‌هایی [است] که نمی‌شناخته، به زبانش آشنا نبوده و موریانه‌ای که به نفع رسوخ این مایه مسموم فرهنگی و اقتصادی و اخلاقی و فلسفی استعمار غربی، در درون این درخت‌های تناور و شاداب و اصیل در شرق عمل کرده است [روشنفکر، 50].» هموست که با بیانی جالب، در تفسیر سورۀ روم، بعد از صحنه‌سازی دشواری‌های پس از بعثت، از بشارت‌های پیامبر ص مبنی بر حکومت دنیا در آن دوران یاد می‌کند؛ بشارت‌هایی که به باور خودش می‌تواند موجب طعن روشنفکران نیز قرار گیرد؛ «و روشنفکر اینجا می‌خندد که آقا دنیا کجاست؟ اصلاً می‌دانی دنیا چه خبر است؟ میدانی دنیا یعنی چه؟ میدانی سپاه و اسلحه دست چه کسانی است؟[روم، 44]» اما شریعتی این بشارت‌ها را از گونه‌ای دیگر و برپایۀ تولد انسان‌هایی دیگر می‌داند. وی اساساً دلیل جهانگیری و پیوستن مردم با نژادها و فرهنگ‌های گوناگون به اسلام را تقلیدی نبودن آموزه‌ها و سیرۀ پیامبر از تمدن‌های مسلّط آن زمان و طرحِ نوی درانداخته‌شده می‌داند؛ مشخصات این تغییر «نشان می‌دهد که انسان تازه‌ای ... [و] زندگی تازه[ای] به وجود آمده که نه فردوسی ما و نه پادشاه غسانی می‌شناسد و نه پادشاه حیره و نه پادشاه ساسانی و سزار روم [روشنفکر، 48].»

می‌توان در مجموع به این قضاوت دست یافت که غالب روشنفکرانی که حتی در افکارشان دغدغه دین، انسان و جامعه وجود دارد، «پیگیری‌هایشان»، «صراحت بیانشان»، «توجهشان به رویکرد جهانی آموزه‌های اسلامی»، «استقلال‌طلبی‌شان» یا «تحمل‌شان در برابر طعن‌های صریح و غیرصریح غربزدگان» نمی‌تواند به پای شریعتی برسد؛

فدائی ندارد ز مقصود چنگ          وگر بر سرش تیر بارند و سنگ

به دریا مرو گفتمت زینهار      وگر می‌روی تن به طوفان سپار

 

نسخه‌های همیشگی یک روشنفکر

با توجه به اینکه «محرّک‌های روحیۀ اصلاح‌گری شریعتی هنوز هم وجود دارد»، «هنوز هم اکثر علمای دین و نخبگان دانشگاهی از همراهی فعّال با نظام سیاسی در امور اساسی سرباز می‌زنند»، «هنوز هم رهبر فقیه جامعه دست به سمت تلاش‌ها و خلاقیت‌های حوزه علمیه دراز داشته است»، «هنوز هم بحران بی‌پناهی و معلق بودن در جوانان مشاهده می‌شود»، «هنوز هم چشم‌های بسیاری از مستضعفان جهان نگران ایران است»، به نظر می‌رسد هنوز هم شریعتی برای ما رهنمودهایی دارد. شاید رهنمودهای قابل استنباط از شریعتی، به تکثر برداشت‌هایی است که از او صورت می‌گیرد-که البته امری گریز ناپذیر است- اما آنچه بنده از مطالعه برخی مطالب وی دریافتم همان‌هاست که به عنوان مؤلفه‌های ایدۀ شریعتی فهرست شد:

(1) بالاخره باید رودربایستی‌ها با خویشتن را کنار گذاشته و نسبت به مسئولیت‌ها تعیین تکلیف کنیم، (2) باید از نظرگاه حکمرانی و با رویکرد جهانی به تفریع آموزه‌های دینی بپردازیم، (3) از اسطوره‌های دست‌آفریدِ بشرِ معاصر و به طور خاص علم و فلسفه نهراسیم و در صورت ضرورت، آن‌ها را به خدمت آرمان‌های اسلامی بگیریم. (4) باید مروّج «لزوم» و «شیوۀ» تمسک به قرآن و عترت در همۀ ابعاد زندگی‌مان و به طور خاص در نظام رسمی و غیررسمی آموزشی‌مان باشیم، (5) باید به فرزندانمان بیاموزیم که مطالبات اجتماعیِ برآمده از «اصول» دین را فریاد زنند و روحیۀ انقلابی خویش را در سایۀ مصلحت و ترس نبلعند، و در نهایت (6) باید به خود و دیگران تذکر مداوم دهیم که آزادگی و استقلال‌طلبی معنابخشِ هویتِ انسانی و دینی ماست و نه خوشی و سرخوشی. همین‌هاست که چه بخواهیم و چه نخواهیم، علی شریعتی را جزئی از تاریخ انقلاب اسلامی ایران، روشنگری اجتماعی و اصلاح‌گری دینی نموده است؛ فریادگری که به نظر می‌رسد حتی پس از گذشت چهل سال از عمر انقلاب اسلامی ایران، اندک اندیشمندانی در حال حاضر واجد همۀ ویژگی‌های مثبت وی باشند. 


[اقبال]: ما و اقبال، بی‌تا، تهران: حسینیه ارشاد.

[مسئولیت]: مسئولیت شیعه بودن: علی‌وار بودن، علی‌وار زیستن، علی‌وار مردن، 1356، بی‌جا، بی‌نا.

[روم]: درسی از روم به ضمیمه الیناسیون (انسان بی‌خود)، 1356، بی‌جا، بی‌نا.

[دو شهید]: دو شهید، 1356، بی‌جا، شبدیز.

[روشنفکر]: روشنفکر و مسئولیت‌های او درجامعه، بی‌تا، بی‌جا، بی‌نا.

[قسط]: طرح اقتصاد قسط توحیدی، 1358، بی‌جا، پیامی.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">