تیغ اکام و سادگی تبیین
شاید برایمان خوشایند باشد که در تبیین یک پدیده، سعی کنید دم دستی ترین تبیین یا فرضیه را مبنای باور یا فکر خود قرار دهیم. اگر هم دقت کنیم، شاید بتوان گفت معمولاً همینگونه است. اصلی مشابه همین ایده یا قاعده سرانگشتی کاربردی در مجموعه باورها یا معرفت ما نسبت به پدیده ها با عنوان «تیغ اکام (occam's razor)» مطرح شده توسط ویلیام اهل اوکام (William of Ockham) وجود دارد: پاراگراف زیر را با تغییراتی از وبلاگ دکتر سید حسن اسلامی نقل کرده ام که راجع به این اصل یا قاعده است:
«یکی از ایدههای محوری اکام که از فلاسفه نومینالیست یا نامگرای معروف به شمار میرود، تلاش در جهت حذف عوامل غیر ضروری است که به استره اوکام معروف است و امروزه در علوم به آن اصل صرفهجویی (The principle of economy) یا اصل امساک (The principle of parsimony) گفته میشود. اکام خود این اصل را این گونه بیان میکند: « آنچه را که میتوان با اصول کمتری بیان کرد، نباید با اصول بیشتری تبیین گردد. (Entities should not be multiplied unnecessarily)» هرچند این اصل به نام اکام شناخته میشود، پیشتر از او نیز جان دانس اسکوتوس و موسی بن میمون بیان کردهاند و حتی در آثار ارسطو رد پای آن یافت میشود. اما وی آن را با شفافیت کاملی بیان کرد و بر آن نتایجی مترتب کرد که حاصلش پایایی نامش بر این اصل گشت.»
بیانی دیگر از تیغ اکام، براساس لغتنامه وبستر به شکل زیر است:
a scientific and philosophic rule that entities should not be multiplied unnecessarily which is interpreted as requiring that the simplest of competing theories be preferred to the more complex or that explanations of unknown phenomena be sought first in terms of known quantities.
حال شاید بتوان سه پرسش مهم در این باره مطرح کرد: 1. آیا در فرایند نظریه پردازی در علم اقتصاد، یا حتی در سایر علوم و حتی فلسفه، چنین قاعده ای از جانب نظریه پردازان، به شکل صریح یا ضمنی، مورد توجه بوده است؟ 2. به راستی چرا باید چنین قاعده ای درست تلقی شود؟ آیا این اصل قابل خدشه نیست؟ و 3. ملاک سادگی یا اقتصادی بودن یک تبیین در مقابل تبیین/تبیین های دیگر چیست؟ یا به بیانی دقیق تر، ملاک درک سادگی یا اقتصادی بودن یک تبیین در مقابل تبیین/تبیین های دیگر از جانب ما چیست؟