هنگامی که بحث از نظریه در حوزه علم اقتصاد میشود، به نظر میرسد که معمولاً تلقی یک محقق اقتصادی یا اقتصاددان در نگاه نخست یکی از چهار تعبیر زیر باشد؛ (1) نظریه به تبیین روابط میان دو یا چند متغیر در قالب یک گزاره میپردازد که معمولاً بهرههای پیشبینیگری نیز از آن برده میشود. «نظریه مقداری پول» و «نظریه تقاضا»، که به ترتیب بیانگر رابطۀ میان «عرضۀ پول» با «سطح عمومی قیمت ها» و «تقاضای مصرفکننده از کالا» با «قیمت آن کالا» است، تقویتکننده چنین برداشتی از نظریه در مطالعات اقتصادی است. (2) گزارهای که بیانکنندۀ وجود یا بروز یک واقعیت در شرایط خاص است. در این تعبیر لزوماً بیان رابطۀ میان دو متغییر، مدنظر نبوده و به عنوان مثال رخداد یک پدیده یا رفتار در موارد معمول بیان میشود. شکل تبیینیِ غالب این نظریات به صورت « اگر ... آنگاه ... »است. شاید در مجموعه مطالعات اقتصادی، «نظریه دومین بهترین» و «نظریه چشم انداز[1]» این برداشت از نظریه را تقویت کند. (3) مجموعه گزاره هایی که به نحوی اندام وار به یکدیگر مرتبط بوده و برای تبیین و احتمالاً پیشبینی بروز واقعیاتی به کار میروند. این مجموعه گزارهها میتواند شامل مفروضات یا گزاره های مشاهدتی باشد. «نظریه انتخاب عمومی» نمونۀ قابل استنادی برای این تلقی است. و در نهایت (4) مجموعه تلاش های نظری، قضایا و حتی زیرنظریات به منظور بررسی و تحلیل مشخصات ترتیبات یا چینشهای معین از روابط کارگزاران اقتصادی که نه در روشتحلیل یا موضوع مورد مطالعه، که معمولاً در هدف مطلوب و مورد نظر نظریه پرداز مشترکند. با این تلقی، برداشتی کلی و وسیعتر از نظریه به ذهن متبادر میشود. «نظریه تخصیصهای پایدار» یا «نظریه طراحی سازوکار» نمونه هایی از این تفسیر هستند.[2]
تقسیم بندی چهارگانۀ ارائه شده را میتوان از منظری دیگر و ملهم از طبقه بندی پیشنهادی شرلی گِرگور (2006, p. 620) از انواع نظریات، در قالب جدول 1 زیر بازتعریف نمود.
نوع نظریه
|
مشخصۀ قابل استناد
|
نمونه در مجموعه مطالعات اقتصادی
|
تبیین یا پیشبینی
|
بیانگر چیستی، چگونگی، چرایی، در چه زمانی، در چه مکانی و نیز بیانگر اینکه چه خواهد شد.
نظریه ارائه کننده تبیینهایی از پدیده مورد مطالعه ارائه میکند یا فراهم آورندۀ گزارههای قابل آزمون یا به هدف پیشبینیکنندگی است.
|
نظریات قابل انتساب به تعابیر سه گانۀ ارائه شده:
نظریه مقداری پول، نظریۀ تقاضا، نظریۀ دومین بهترین، نظریۀ چشمانداز، نظریۀ انتخاب عمومی
|
طراحی و عمل
|
بیانگر چگونگی دستیابی به هدف یا چگونگی عمل کردن
نظریه به منظور ایجاد یک دست ساخت/جعل/صنع از دستورالعملها و تجویزهایی صریح (به عنوان مثال در روش، اصول ) بهره میبرد
|
نظریات قابل انتساب به تعبیر چهارم ارائه شده:
نظریۀ تخصیص های پایدار
|
جدول 1: طبقه بندی انواع نظریات در مطالعات اقتصادی. تذکر: حرف اضافه «یا» به معنای مانع الجمع بودن نیست، یعنی در این تقسیم بندی می توان تصور کرد نظریه ای تنها از عهدۀ تبیین بر می آید، یا بدون برخورداری از مؤلفه های تبیینی، تنها از عهدۀ پیش بینی برمی آید و یا اینکه هر دو وظیفۀ تبیین و پیش بینی را بر دوش می کشد؛ منبع: ( تقسیم بندی پیشنهادی نگارنده و نیز ملهم از Gregor 2006, p. 260)
فارغ از دقیق بودن تمایزات پیشگفته، وجه مشترک تلقیات سه گانۀ نخست، لحاظ نمودن واقعیات و اصطلاحاً امور اثباتی است. در این تعبیر از نظریه، ادعا بر آن است که با گزارههایی اثباتپذیر یا ابطالپذیر و تبیینهایی معقول یا قابل آزمون از روابط میان برخی متغیرها یا پدیده های مشاهدتی روبروئیم. اگر تلقی ما از نظریه منحصر در چنین برداشتی باشد، منطقاً مهمترین دلنگرانی نظریه پرداز اقتصادی مسأله صدق یا رابطه نظریهاش با واقعیت است. غالب کوششهای اقتصاددانان و نیز محققان فلسفه و روش شناسی علم اقتصاد با فرض همین انگاره صورت پذیرفته است؛ همچون مواردی که بحث از برنامههای پژوهشی لاکاتوشی یا ابطال یک فرضیه به میان میآید.
در برابر تفسیر فوق از نظریه، میتوان از برخی نظریات اقتصادی یاد کرد که بیش از آنکه صدق یا تقرب به واقعیت برایشان دغدغه باشد، توصیه در راستای دستیبابی به وضعیتی مطلوب یا تصویر وضعیت یا مؤلفه هایی خوب، بایسته، روا، اخلاقی، درست یا ارزشمند[3] وجهه همتشان است. این برداشت از نظریه، هر چند در نگاه نخست در علم اقتصاد کمرنگ جلوه میکند اما با اندکی دقتورزی و کنکاش میتوانیم دریابیم که حجم قابل توجهی از مطالعات اقتصادی با همین رویکرد یا هدف تدوین یافت هاند. پرواضح است که اگر چنین تعبیری از نظریه را بپذیریم، آنگاه مسائل یا موضوعات مورد مطالعۀ متناسبی به وجود خواهند آمد که ظاهری اثباتی نیز دارند. به دیگر بیان این نظریات، مولّدِ نظریاتی پیرامون مشاهدات یا امور واقعی نیز میتوانند باشند؛ البته مشاهدات و اموری واقعی که از دیدگاه این نظریات قابل مشاهده است. تلقیِ پیشگفتۀ چهارم از نظریه در علم اقتصاد ذیل همین نوع نگاه قابل دسته بندی است. در «نظریه طراحی سازوکار»، برآمد[4] خاصی به واسطۀ مطلوب بودن از منظرِ نظریه پرداز، محل توجه قرار گرفته و پس از آن با طراحی یک بازی یا الگوریتم دسترسی به آن برآمد توسط کارگزاران اقتصادی را تسهیل یا الزامی میکند.
حال سؤال مهمی که منطقاً در این حوزه برای نظریه پرداز میتواند طرح شود، متناظر با همان پرسشی است که در رویکرد اثباتی به نظریه مطرح شد. در آنجا چون دغدغۀ نظریه پرداز صدق یا دستیابی به واقعیت بود، پرسش از ملاک صدق و تقرب به واقعیت جایگاه مهمی یافت. اما در این تفسیر از نظریه چطور؟ به بیان ساده، آیا میتوان از ملاکی برای صدق یا تقرب به واقعیت راجع به امور خوب، بایسته، روا، اخلاقی، درست یا ارزشمند ارائه نمود؟ پاسخ این پرسش منفی است. هنگامی که بحث از ارزش یا اخلاق مطرح شود، منطقاً بحث از ملاک های اخلاقی، معیارهای خوبی و بدی، سنجههای درک روایی و ناروایی پیش میآید. در فضای ارزشها، اخلاق یا هنجارها اصالتاً و منطقاً بحث از تطبیق با واقعیت بی معناست.[5]
با تفکیکِ مجموعه مطالعات اقتصادی در حوزه فلسفۀ علم اقتصاد به این دو دسته، میدان شفافتری برای پیگیری مباحث باز میشود. البته باید تأکید شود که فعلاً موضعی در باب ماهیتِ بایستۀ نظریات علم اقتصاد اتخاذ نکردهام؛ اینکه نظریه پرداز اقتصادی با چه رویکردی (تلقی اثباتی از نظریه یا تلقی اخلاقی از نظریه) در پی فعالیت علمی برود مجالی دیگر برای تحقیق میطلبد.[6] تفکیکِ پیشگفته صرفاً برای تصریح پیش فرض های محققان اقتصادی است؛ اگر یک اقتصاددان در تلاشهای نظریهاش در پی فهم و کشف واقع باشد، منطقاً تلقی اثباتی از نظریه دارد. در پی آن نیز محقق فلسفه اقتصاد یا روش شناسی اقتصاد، باید در پی درک ملاک های اثباتپذیری فرضیه باشد. اگر هم یک نظریه پرداز اقتصادی در پی ساماندهی و تنظیم روابط، کارگزاران و نهادها برپایۀ ارزشها یا خوبهای مدنظر خود باشد، چه تصریح کند و چه نکند، منطقاً وارد وادی اخلاق شده است. در پی آن نیز ملاک های سنجش فعالیت علمی، از دل اخلاق بیرون میآید.
هنگامی که بحث از ارزش یا اخلاق و ملاک های سنجش اخلاقی، روایی یا درستی به میان میآید، منطقاً باید در پی مجموعه مطالعاتی که متکفل این حوزه از مسائل است برویم؛ یعنی فلسفه اخلاق[7]. برای درک مناسبتر از این حوزه، تمسک به عبارات زیر از لودویگ ویتگنشتاین[8] در سخنرانی در باب اخلاق[9] راجع به فلسفۀ اخلاق مفید به نظر می رسد. ویتگنشتاین، فلسفه اخلاق را در معنای وسیعی به کار میبرد؛ به بیان خودش «به معنایی که شامل چیزی است که به عقیده من بنیادیترین جزء آن، چیزی است که عموماً زیباییشناسی[10] نامیده میشود (1965, p. 4).» وی سپس از بیانهایی مترادف برای انتقال بیشتر منظور خود بهره میبرد: «فلسفۀ اخلاق، پژوهش در چیزی است که ارزشمند[11] است، یا در چیزی که واقعاً مهم [12] است، یا میتوانم بگویم فلسفۀ اخلاق، پژوهش حول معنای زندگی[13] است، یا در چیزی که زندگی را شایستۀ زیستن میکند یا پژوهش در راه صحیح زندگی[14] است (1965, p. 5).» از آنجایی که فلسفه اخلاق به پژوهش در باب اخلاق می پردازد، میتوان امور اخلاقی را معادل چیزهایی ارزشمند، چیزهای مهم یا مؤلفه های زیبایی شناسانه تلقی نمود. این معنای موسع تر یا به نوعی شفاف تر بیانگر آنچه مراد ما از اخلاقی بودن است، خواهد بود.
[2] به عنوان مثال در مجموعه مطالعات طراحی بازار (Market Design)، «هنگامی که در پی انتخاب میان گزینه های مختلف طراحی هستیم، یک طراح بازار میتواند اهداف متفاوتی را حداکثر کند Seuken (2011, p. 6).» به عنوان مثال حداکثر کردن کارایی (به طور مثال در طراحی حراجی به معنای تخصیص منابع به افرادی که حداکثر ارزش را برای کالا قائلند) یا حداکثر کردن درآمد از جمله این اهداف است. «باید دفت داشت که این دو هدف، معمولاً در تعارض با یکدیگر هستند Seuken (2011, p. 6).»
[3] این واژه ها به یک معنا به کار رفته اند.
[4] Outcome؛ برآمد، عایدی یا نتیجه
[5] برخی نظریات اخلاقی که گزاره های اخلاقی را به گزارههای توصیفی ارجاع میدهند، مسأله صدق و کذب در آنها معنادار به نظر می رسد. نظریهای که تمام گزاره های اخلاقی را به گزاره های ناظر به واقع تحویل میکند، طبیعت گرایی اخلاقی نامیده میشود، که البته توسط طرح مغلطۀ طبیعتگرایانه توسط مور مورد نقد قرار گرفت. به بیان مور در نهایت راجع به اموری چون شر، خوبی، بدی و ... نمی توان براساس به واژههایی چون لذت، سعادت، میل و ... اظهار نظر کرد. در اینجا صرفاً برای ارائۀ یک تقسیمبندی و البته براساس نظر افرادی چون ویتگنشتاین، چنین ادعایی (ابتناء صِرفِ گزارههای ارزشی و اخلاقی بر گزاههای توصیفی) را وانهاده ایم.
[6] چه بسا بتوان یکی از دو تفسیر ارائه شده در باب نظریه را به دیگری تحویل کرد، به عنوان مثال بتوان نشان داد که نه تنها اساساً در علم اقتصاد مبنای نظریه پردازی بر حسب رویکرد دوم است بلکه همۀ نظریاتی که در نگاه نخست دغدغۀ صدق و تقرب به واقعیت داشته و از اموری اثباتی بحث میکنند نیز اقتباس شده یا تلاشهایی دست چندم یا مباحثی عمدتاً صوری از نظریات اخلاقی یا ارزشی هستند. البته اندک تلاشی در این موضوع توسط عربی و دیگران (1392) و نیز عربی (1390) انجام شده است که به نوعی بیانگر این نتیجه گیری اخیر (تحویل یا ارتباط وثیق نظریات اقتصادیِ به ظاهر اثباتی به/با نظریات ارزشی) است.
[7] Ethics/Moral Philosophy
[8] Ludwig Wittgenstein (1889-1951)
[9] این مقاله، همان سخنرانی ویتگنشتاین است که در آن بی معنی بودن گزاره های اخلاقی را اعلام نمود.