محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

محمدجواد رضائی

رواق؛ جستارهایی در باب اقتصاد، فلسفه و سیاست

سایت شخصی محمدجواد رضائی

... پس نقشه های ما سَلَف، بُد بهر این زیبا خَلَف

این خانه را باید خدا یک روز معماری کند       آدم بنایش برنهد، نوحش پرستاری کند

و آنگه خلیلش با پسر تا سقف حجّاری کند       آن یک در و بامش نهد و آن نقش و گچکاری کند

هر یک ز آباء رسول، پس خانه سالاری کند       کامروز اندر خانه اش یک میهمان داری کند

وز این گرامی میهمان امری عجب جاری کند       پس نقشه های ما سَلَف، بُد بهر این زیبا خَلَف

شمس اصطهباناتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۵۲
محمدجواد رضائی

بزرگداشت شهید صدر

برگرفته از خبرگزاری مهر *

آیت الله »محسن اراکی» دبیر‌کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در آخرین نشست از هفته بزرگداشت شهید صدر که در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد، طی سخنانی با اشاره به موضوع فقه نظام گفت: ما دو نوع فقه داریم یکی فقه فردی و دیگری فقه نظام که از آن به فقه کلان نیز تعبیر می‌شود. وی با بیان اینکه تبیین رفتار مکلف را فقه می‌گویند، اظهار داشت: دو نوع مکلف داریم یکی مکلف فردی و دیگری مکلف جمعی یا به عبارت دیگر برخی تکالیف مربوط به فرد است و برخی تکالیف مربوط به رفتار جمعی و مسائل جامعه است.

وی افزود: تکالیف جمعی تکالیفی است که به رفتار جمعی تعلق دارد و از جمله این رفتار‌ها تأسیس حکومت است بنابراین تشکیل حکومت یک رفتار جمعی است. دبیر‌کل مجمع جهانی تقریب گفت: اگر جامعه‌ای بخواهد به جامعه‌ای واحد تبدیل شود باید یک مرکزیت داشته باشد که این مرکزیت، فرماندهی آن جامعه را بر عهده می‌گیرد و جامعه نیز علاوه بر اطاعت او را یاری و نصرت نیز می‌کند.

وی تأکید کرد: جامعه زمانی واحد می‌شود که یک اراده واحد بر آن حاکم شود. وقتی فرمانروایی واحد در یک جامعه شکل بگیرد مردم آن جامعه نیز از فرمانروا اطاعت می‌کنند و او را یاری می‌نمایند. آیت الله اراکی با اشاره به آیات «واذکروا نعمة الله علیکم ومیثاقه الذی واثقکم به إذ قلتم سمعنا وأطعنا واتقوا الله إن الله علیم بذات الصدور» (آیه ۷ سوریه مائده) و «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» آیه( ۱۱۱سوره توبه)، اظهار داشت: در این دو آیه به دو میثاق اطاعت و نصرت و یاری اشاره شده است و اگر این دو پیمان در جامعه‌ای شکل بگیرد آن جامعه یک جامعه واحد خواهد شد.

 وی خاطرنشان کرد: حتی در حکومت‌های غیر اسلامی نیز دو ویژگی و پیمان اطاعت و نصرت وجود دارد برای نمونه در جامعه امریکا که کاملا نقیض و متضاد جامعه اسلامی است نیز این دو پیمان وجود دارد.

وی با بیان اینکه وقتی پیمان با فرمانروا بسته شد و یک جامعه واحد شکل گرفت یک شخصیت جمعی به وجود می‌آید، گفت: ایجاد حکومت یک رفتار و تکلیف جمعی است و همانطور که ایجاد حکومت یک رفتار جمعی است ایجاد نظام اقتصادی در آن حکومت نیز یک رفتار اجتماعی می‌باشد.

دبیرکل مجمع جهانی تقریب در ادامه با انتقاد از نبود اقتصاد اسلامی در جامعه، اظهار داشت: یکی از مشکلات جامعه ما این است که اکثریت افراد آن اهل نماز و مسجد هستند و به صورت فردی انسان‌های مؤمنی هستند اما آن اراده جمعی که بخواهد آنها را یکی کند تحت تأثیر امواج بیرونی و نظام‌های بین‌المللی است و برای نمونه، نظام‌های بین‌المللی هستند که اراده جمعی ما را در راستای اقتصاد هدایت می‌کند و در نتیجه جامعه با اقتصاد اسلامی همراه نمی‌شود.

وی تأکید کرد: ما با جمع کردن عقود فردی اسلامی نمی‌توانیم نظام بانکداری اسلامی داشته باشیم بانک اسلامی قواعد خاص خود را دارد. بانک یک پدیده اجتماعی است و مقوله بانکداری مربوط به نظام اقتصاد اسلامی است و نباید آن‌را فقط در اجرای برخی عقود فردی خلاصه کرد.

آیت الله اراکی با اشاره به جایگاه بلند شهید صدر، اظهار داشت: ما باید جایگاه ویژه شهید آیت الله سید محمد باقر صدر را پاس بداریم. ایشان اولین فقیهی بود که بحث فقه نظام را برای اولین بار مطرح کرد.


* خوشبختانه بنده در این جلسه شرکت کردم و مطالبی که از نظرم مهم آمد را یادداشت نمودم؛ اما با توجه به اینکه فرصت تدوین و تایپ آن ها را نیافتم، از خبر خبرگزاری مهر در این باره استفاده کردم. ان شا الله خلاصه تنظیم شده توسط خودم را در یکی از مطالب آتی خواهم گذاشت؛ از آنجا که مطالب عنوان شده در خبرگزاری به تمامه بیانگر ظرایف و ابعاد سخنان آیت الله اراکی نیست، ثبت مطالب خودم را ضروری می دانم، ان شاالله.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۳۱
محمدجواد رضائی

مقاله ای که همراه یکی از اساتید تدوین شده بود، در مجله «فلسفه علم» منتشر گردید. همانطور که از صفحه «نوشته ها»ی همین وبلاگ قابل مشاهده است، متن کامل آن نیز در دسترس است؛ آنچه در این مطلب قصد تأکیدش را دارم، مرتبط با کلیت این مقاله است.

به بیان ساده برای افرادی که خارج از مطالعات «فلسفه علم» هستند و یا دانش آموخته این حوزه نیستند، هنگامی که بحث از روش یا مباحث روش شناسی پیش می آید، به طور ناخودآگاه این انگاره در اذهان شکل میگیرد که انواع نظریات یا ایده ها در باب تکوین علوم و نظریات، همچون ایده کوهن، لاکاتوش یا ابطال گرایی، قرار است برای کاوش های علمیِ عالمان «چارچوب»، «شاقول»، «معیار» یا «روش منضبطی» ارائه کنند.

به نظر می رسد که اگر نگاهی به تاریخ شکل گیری مطالعات فلسفه علم داشته باشیم، بسیاری از مطالعات جدی در این حوزه هدف خویش را ارائه نظری در باب شیوه شکل گیری و نمو نظریات و علوم قرار داده اند. اینکه «یک ایده یا نظریه راجع به شکل گیری علوم و نظریاتِ تحقق یافته به اظهار نظر می پردازد» یک مقوله است و اینکه «پژوهشگران و عالمان علوم از روش های ادعا شده یا معرفی شده توسط فلاسفه علم برای کاوش های علمی خویش بهره ببرند» مقوله ایست دیگر. به دیگر بیان، تحقیق در باب شیوه نظریه پردازی یا همه گیر شدن نظریات نیوتن یا گالیله پژوهشی در حوزه فلسفه علم است. فرض کنیم با انجام چنین پژوهشی به اصول و ارکان مشخصی در روش پژوهش نیوتن و گالیله دست یافتیم. به نظر می رسد تا بدینجا، کار فلسفه علم تمام شده است. حال اینکه همان روش یا اصول توسط برخی فیزیکدانان یا حتی محققان فلسفه علم تبلیغ شود و به دانشجویان و پژوهشگران فیزیک توصیه شود که براساس آن روش یا اصول به پژوهش بپردازید، امری است که نیازمند دلیل است و منطقاً از پژوهش پیش گفته قابل استخراج نیست.

بنده دانشجو یا متخصص در حوزه «فلسفه علم» نیستم و بنابراین نمی توانم راجع به جو کلی حاکم بر محققان این رشته در باب تفکیک پیش گفته اظهار نظر کنم، اما با توجه به کلیاتی که از روش تحقیق در علوم اجتماعی از جمله اقتصاد دارم و نیز با توجه به آشنایی با تلقی حاکم بر اساتید و دانشجویان علوم اجتماعی و اقتصاد دارم، می توان اعلام کرد «انتظار اساتید و دانشجویان از مباحث روش شناسی و فلسفه علم آن است که به ایشان چارچوب، شاقول، معیار یا روش منضبطی برای کاوش علمی و سنجش اعتبار آن ارائه کند.» به نظر می رسد که وجود چنین انتظاری از فلسفه علم،  تا حدی به عدم اطلاع کافی از رویکردهای موجود و شاید تا حدی متأخر در فلسفه علم برگردد. پیدایش مباحثی چون «عقلانیت» در مطالعات فلسفه علم و نیز ظهور فردی چون فایرابند می تواند به خوبی بیانگر منظور بنده باشد. فایرابند با کاوش در کارهای گالیله، مدعی است که وی منطبق بر آن چیزی که در اذهان ما از «روش علمی منضبط» وجود دارد، فعالیت نکره است. روح حاکم بر ایده فایرابند [البته منوط به آنکه آن را درست درک کرده باشم] آن است که اساساً مطالعات فلسفه علم نه تنها برای علوم و نظریه پردازان سودمند نیست، بلکه مضر است. فلاسفه علم بهتر است همان کار تاریخی خویش در مطالعه نظریات تحقق یافته را انجام دهند و بگذارند که عالمان کار خودشان را بکنند؛ اگر فلاسفه علم یا عالمان و نظریه پردازان با سیطره آنچه روش علمی خوانده می شود هم نظر باشند، محتملاً نباید اثری از «نوآوری»، «خلاقیت»، «ظهور نظریات جدید»، «نوعی دیگر نگریستن به دنیا» و ... باقی بماند.

آیا روش های علمی همان ماشین پروفسور بالتازار هستند؟

به طور خلاصه به نظر می رسد بتوان گفت که نه علم قرار است همۀ مشکلات و آلام انسانی را رفع کند و نه آنچه به عنوان روش علمی مطرح می شود، ابزاری همچون «دستگاه پروفسور بالتازار» است که قرار است همه عالمان و نوآوران به طور یکسان از آن بهره ببرند*. اینکه هر عالم نوآور و پیشگامی، دستگاه مخصوص به خود دارد، فرضی واقع نما تر است.


*. البته مطلب ارائه شده در اینجا، به نوعی یک تبصره دارد و آن اینکه اگر ما نه راجع به «نوآوران»، «پیشگامان» و «نظریه پردازان» بلکه راجع به «تکنسین ها»، «مزدوران» و «کارگرانی» که در مراکز دانشگاهی به فعالیت مشغولند صحبت میکنیم دیگر نیازی به این مباحث نیست؛ ایشان برای تعمیق و گسترش روش ها و نظریاتی که پیش از خودشان ابداع شده و به کار گرفته شده اند، تلاش می کنند. ایشان دیگر «گالیله»، «نیوتن» یا «داروین» نیستند که در پی تولید علوم یا نظریات روند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۴۰
محمدجواد رضائی

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش ملی فلسفه اخلاق "نکوداشت مقام علمی و اخلاقی آیت الله العظمی مجتبی تهرانی (ره)" به همت گروه اخلاق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مشارکت برخی از دستگاه های علمی کشور، با سخنرانی حضرات آیات رمضانی و یزدان پناه و ارائه مقالات برتر، عصر پنجشنبه 8 بهمن ماه جاری در تالار اندیشه پژوهشگاه در شهر مقدس قم، برگزار شد.

در ابتدای این همایش علمی ، حجت الاسلام و المسلمین دکتر امیر غنوی دبیر علمی همایش به ایراد سخنرانی پرداخت و ضمن اشاره به اینکه رونق چنین جلساتی نشان از تشنگی جامعه و اهمیت موضوع دارد گفت: حضرت آیت الله جوادی آملی علی رغم ضعف مزاج، از این حرکت استقبال ویژه ای فرمودند و  زمان قابل توجهی را برای این همایش اختصاص دادند. وی همچنین از انجام بیش از 13 نشست علمی در خصوص فلسفه­ی اخلاق و بزرگداشت نقش مرحوم مجتبی تهرانی در مدارس علمیه ی تهران خبر داد و گفت: بیش از110 عنوان مقاله و 3000 صفحه محتوا در حوزه های مرتبط با فلسفه اخلاق، برای این همایش تولید شده است.  دبیر علمی همایش ملی فلسفه اخلاق در پایان،  ضمن تقدیر از همکاری انجمن اخلاق حوزه علمیه و دانشگاه معارف و به طور ویژه مدیریت مدارس حوزه علمیه تهران اظهار داشت: این همایش بهانه ای برای همکاری های بیشتر و پرش های بلندتر است. به امید این که نه فقط به فلسفه و تفکر عقلانی، بلکه به تفقه در اخلاق و توجه ویژه به آموزه های اخلاقی ائمه برای نفوسی که سخت تشنه اند پرداخته شود.  

در ادامه، پیام تصویری آیت الله جوادی آملی پخش شد. این مرجع تقلید و مفسر قرآن به این موضوع پرداخت که مسئله اخلاق 2 سبقه فقهی و فلسفی دارد . فقها به احکام اخلاقی پرداخته اند و مشخص کرده اند که کدام فعل اخلاقی حلال یا حرام است، اما تحلیل معاصی صغیره و کبیره کار فقها نیست. این که عدل چیست، چه گونه انسان عادل یا ظالم می شود و مباحثی از این قرار، از سنخ حکمت است.

پیام تصویری آیت الله جوادی آملی برای همایش ملی فلسفه اخلاق

دومین سخنران این همایش آیت الله حسن رمضانی رئیس انجمن علمی اخلاق حوزه علمیه قم بود  که پس از پخش پیام تصویری آیت الله جوادی آملی به سخنرانی پرداخت و گفت: در عظمت اخلاق همین بس که پیامبر اعظم، فلسفه ی بعثت خود را این گونه عنوان می کند : "من فقط و فقط برای این مبعوث شدم که مکارم اخلاق را تمام کنم."برای این که انسان علی رغم همه ی پیش رفت های فنی ، تا اخلاق در او نباشد، آنی که باید باشد نیست و نخواهد بود. وی ادامه داد: اگر چه می گوییم الانسان حیوان ناطق، اما با توجه به متون اسلامی، باید گفت : اخلاق، فصل اخیر انسان است. وزان اخلاق وزان عدد صحیح است و وزان سایر مسائل وزان صفر. 

آیت الله یزدان پناه، سخنران پایانی این همایش بود که به مبحث تبارشناسی گزاره های اخلاقی در سنت معقول اسلامی پرداخت. وی همچنین گفت: ابن سینا در کتاب اشارات، بعد از بیان مباحث مشهور اخلاقی، جمله ای دارد که بعدا مرحوم کمپانی و شیخ مظفر بدان پرداخته اند و موجب یک بدفهمی شده. ابن سینا، می گوید این که بگوییم عدل، زیبا و ظلم قبیح است، بحث برهانی نیست، بلکه بحث جدلی است. گویا مرحوم کمپانی از این جمله چنین برداشت کرده که ما وزان معیارهای اخلاقی را باید با شهرتشان بسنجیم و عقل برهانی راهی به سمت گزاره های اخلاقی ندارد. این استاد اخلاق حوزه های علمیه با غلط دانستن این برداشت از کلام ابن سینا بیان کرد: دیدگاه دیگر این است که سنخ گزاره های اخلاقی، سنخ گزاره های برهانی است. از جمله فارابی معتقد است که در فلسفه ی اخلاق هم ما ضروریات داریم.

وی سخنان خود را چنین جمع بندی نمود که: آن چه فیلسوفان ما می گویند، عقل حصولی فلسفی است، آن چه عرفا گفته اند، میل وجودی فطری است و آن چه قرآن می گوید: فهم فطری است.  آن چه در اندیشه ی ما به اسم فطرت هست را می شود در این 3 ساحت توضیح داد.

در ادامه ، حجت الاسلام میثم قاسمی، حائز رتبه ی اول و آقای محمد جواد رضایی حائز رتبه ی دوم، به ارائه ی مقاله ی خود پرداختند.

لازم به ذکر است طی برگزاری چهار کمیسیون تخصصی در نوبت صبح همایش، بیش از 30 مقاله تخصصی رسیده به دبیرخانه همایش با حضور ارائه دهندگان مقالات مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

گفتنی است همایش ملی فلسفه اخلاق "نکوداشت مقام علمی و اخلاقی آیت الله العظمی مجتبی تهرانی"روز پنجشنبه مورخ 8 بهمن ماه سال جاری با حضور فضلا و طلاب اخلاق حوزه های علمیه و اساتید دانشگاه و دانش پژوهان اخلاق اسلامی، در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی واقع در شهر مقدس قم ، برگزار شد.

منبع: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

پیام آبت الله جوادی آملی ویژه همایش (منبع: شفقنا)

همایش ملی فلسفه اخلاق

فایل حاوی اسلایدهای ارائه در همایش

متن مقاله ارائه شده در همایش

خلاصه مقاله

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۶
محمدجواد رضائی

برحسب اتفاق، امروز مقاله ای از دکتر شفیعی کدکنی که به قصد یادبودی برای ادیب نیشابوری نگاشته شده بود را مطالعه کردم (استاد ما ادیب)، افزون بر متن روان و روایت جالب، نکته ای که بیش از همه ذهنم را مشغول کرد، نایاب شدن اساتید و شاگردانی این چنینی در روزگار کنونی است. به واقع چه باید کرد تا بتوانیم استعدادهای موجود در این سرزمین را حفظ کرده و تلاش کنیم که زمینۀ بروز این استعدادها فراهم شود؟ هرچند پاسخ این پرسش را به طور کامل نمی‏دانم، اما تصور می‏کنم لااقل با همه گیر شدن ابزارهای سرگرم کنندۀ پیرامونمان، همچون تلویزیون، شبکه های اصطلاحاً اجتماعی، انواع سرگرمی‏ های بی فایده برای کودکان و نوجوانان و ...، هیچ گاه نباید تصور تعالی علمی را در ذهنمان بپرورانیم.

بیش از همه این معضله را برای حوزه های علمیه می دانم و می بینم. گذشته از اندک بودن انگیزه های واقعی و قدرتمند در بزرگوارانی که مسیر علوم دینی را برگزیده اند، پیوستن دیرهنگامشان به دروس دینی مشکلی غیرقابل انکار است. امید که برخی/همه اهمیت شروع علم آموزی از کودکی یا نوجوانی را درک کرده و به فکر چاره ای باشند، چاره ای که به طور هدفمند استعدادهای برتر در علوم دینی را تربیت کند تا شاید شاهد بروز سید رضی ها، سید مرتضی ها، ابن ادریس حلی ها، علامه حلی ها و ... شیخ انصاری ها باشیم. چاره ای که مقدس شماری های بی موردی چون گذراندن دوره پیش دبستانی، دبستان، راهنمایی، سیکل، دبیرستان، دوره متوسطه، پیش دانشگاهی و ... را به کناری نهاده از سر دلسوزی و با ملاحظه واقعیات طرحی در اندازد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۲
محمدجواد رضائی

«تمایلی وجود دارد که [اینگونه] فکر می‏کند اگر به طور مستقیم درگیر پرسش‏های اخلاقی ... شویم، [آن‏گاه چنین مواجه ه‏ای] درآمدی برای [بروز] عدم توافق است؛ ... بنابراین بهتر است از اعتقادات اخلاقی و مذهبی مردم ... [در مباحث] چشم‏پوشی کنیم. ... [اما به نظر می‏ رسد] تعامل مستقیم با اعتقادات راسخ اخلاقی شیوه بهتری برای حفظ احترام متقابل است تا آنکه مردم ملزم باشند عمیق‏ترین اعتقادات اخلاقی‏شان را قبل از ورود به سیاست [و انتخاب] ترک کنند (دقیقه 16:27 تا 17:13 Sandel 2010).»

به نظر می‏ رسد تصریح این پیش فرض ها و عدم تمسک به مفاهیم کلانی که معنای مشخصی ندارد، رویکرد مهمی است که متأسفانه روز به روز مورد بی مهری قرار گرفته و در پس هیاهوها و مشهورات زمانه فراموش می شود. به نظر می‏ رسد در بسیاری موارد مشکلات از همین عدم تصریح ها در فضای گفتمان عمومی جامعه برمی خیزد؛ جوها یا فضاهایی که تا حدی مطبوعات و رسانه ها نقش اصلی را در جاری ساختن آن دارند و مردم نیز با تأکید و بازگفت آن موجب تشدید آن می شوند. راهکار خروج از این فضای غبارآلود هم عمل برخلاف این تمایل روی داده است: تلاش برای شفاف کردن حلقه انتهایی استدلال های اخلاقی و قضاوت های ارزشی خویش در مراودات روزمره، تلاش های علمی و هرگونه تعاملی که با دیگران داریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۴
محمدجواد رضائی

حتی هم اگر به لحاظ نظری بپذیریم که احساسات افراد و ملائمت اعمال با درون افراد ملاکی برای اخلاقی دانسته شدن آن انتخاب است، باز به واسطۀ معضلاتی که در واقعیت قابل مشاهده است، نمی‏توان به تلقیات فکت‏گونه از اخلاق باورمند بود؛ درک شهودی یا عرفی از اخلاق در بسیاری از موارد به عنوان هدایت‏ کننده‏ای برای اعمال اخلاقی و حتی توجیه‏گریِ برخی اعمال به کار می‏رود اما نکتۀ اساسی اینجاست که همین تلقیات یا ادراکات عرفی یا شهودی از اخلاق با ناسازگاری[1] مواجهند. به منظور تبیین ایدۀ ناسازگاری ادراکات یا شهود اخلاقی از مباحث و استدلالات پیتر آنگر[2] کمک خواهیم گرفت.

ناساگاری تلقی عرفی از اخلاق

آنگر در کتابش با عنوان زندگیِ با کلاس و اجازۀ مردن دادن: توهم بی‏گناهی (1996)، ضمن طرح انواع مباحث، ذیل مثال‏ها و تبیین‏هایی جالب، وجود ناسازگاری در ادراکات شهودی یا عرفی از اخلاق را به پیش می‏کشد. ابتدا مثالی با عنوان «برکۀ کم‏ عمق»[3]- که البته از پیتر سینگر به عاریت گرفته است- را در نظر بگیریم (Unger 1996, pp. 8–9) ؛ در مسیرتان برای ارائۀ یک سخنرانی در دانشگاه متوجه کودکی می‏شوید که در برکۀ کم‏عمقی افتاده و در حال جان دادن است. اگر شما به آب بزنید و کودک را از آبگیر بیرون بکشید به معنای آن است که لباس شما کاملاً گل ‏آلود شده، عملاً سخنرانی شما لغو و هزینه ‏ای نیز بابت تمیز کردن لباس متحمل خواهید شد؛ اگر هم از کنار کودک عبور کنید، سخنرانی علمی شما در وقت مقرر برگزار شده و البته کودک نیز جان می‏دهد. فرض کنید که شما از کنار برکه عبور کرده و کودک نیز جان می‏دهد. در واکنش به این مثال تقریباً قضاوت شهودی اخلاقی[4] همه آن خواهد بود که عمل شما نفرت‏ انگیز و سزاوار سرزنش است. حال مثال دوم را که «نامۀ درخواست»[5] می‏نامیم را در نظر بگیرید (1996, p. 9)؛ شما در صندوق پستی‏ تان نامه‏ ای از یونیسف (صندوق کودکان ملل متحد) مشاهده می‏کنید. پس از مطالعۀ آن به درستی باور می‏کنید که اگر چکی به مبلغ 100 دلار به تقاضای نامه ارسال نکنید، سی کودک به زودی خواهند مرد؛ اما شما نامه مزبور را در سطل زباله انداخته و زندگی کودکان مزبور نیز به خطر خواهد افتاد. تقریباً واکنش همۀ افراد به این مثال دوم آن خواهد بود که عمل شما اشتباه نبوده است.

آن‏چه مهم است، تفاوت واکنش افراد در این دو مثال است؛ لااقل می‏توان گفت که تفاوت عکس‏العمل‏های افراد در مواجهه با این دو مثال بسیار زیاد است؛ از طرفی در مثال نخست مواجه ه‏ای سخت و شدید و در مثال دوم قضاوتی سهل‏ گیرانه و بسیار تسامحی. این مثال و مثال‏هایی از این دست به خوبی بیانگر عدم سازگاری شهود اخلاقی انسان در قضاوت‏های اخلاقی‏اش است. اینکه چرا در موقعیت‏هایی چون دو مثال پیش‏گفته، ادراکات یا شهودات اخلاقی ناسازگاری بروز می‏کند مبحثی مجزا و البته قابل تحقیق است، اما آن‏چه برای ما مهم است وجود چنین پدیده‏ای است؛ به هر حال ما درمی‏یابیم که دوگونه باور فوق نمی‏توانند به طور همزمان اخلاقی یا درست باشند؛ به هر حال یکی از این باورها باید صحیح باشد.

بنابراین و در مقام جمع ‏بندی می‏توان اعلام داشت که ادراکات شهودی یا عرفی از اخلاق دچار مسئلۀ ناسازگاری‏ اند؛ البته اگر کمی راجع به سایر ادراکات انسان همچون ادراک حسی یا بینایی نیز تأمل شود وجود چنین ناسازگاری‏ها یا توهم‏هایی کاملاً طبیعی به نظر خواهد آمد؛ بدان معنا که لااقل بسیاری از انواع ادراکات بشری با چنین مسئله ‏ای روبروست.  از این ‏رو و با توجه به ناسازگاری درک شهودی یا احساس درونی انسان‏های از عمل اخلاقی یا عمل عادلانه، می‏توان در فکت دانسته شدن عدالت تردید نمود؛ این تردید نه ناظر به مبنای نظری فکت دانسته شدن عدالت بلکه به ظرفیت انسان برای درک مقولۀ عدالت در مقام اثبات (واقعیت قابل مشاهده در جهان پیرامونمان) است.



[1] Inconsistency; [2] Peter Unger; [3] The Shallow Pond; [4] Intuitive moral judgment; [5] The Envelope

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۲:۳۰
محمدجواد رضائی

این متن برگرفته از بخشی از یادداشتِ در حال تدوین در باب عقلانیت در علم اقتصاد است.

مفهوم عقلانیت در سیر تطور معنای غالب خویش در آثار اقتصاددانان با نشیب و فرازهایی مواجه بوده است. هر چند امروزه عقلانیت در انتخاب به عقلانیت رابطۀ ترجیحی [1]محدود می‏شود، اما باید به تاریخچۀ پیدایش چنین تعاریفی از عقلانیت و نیز گسترۀ کاربردپذیری آن توجه داشت.

در تلقی اولیه از مفهوم عقلانیت برمی‏آید که این واژه به معنای برخورداری معیاری برای انتخاب یا به عنوان صفتی برای عمل/کنش مورد نظر قرار می‏گیرد؛ ترکیب‏های انتخاب عقلائی، گزینش عقلائی یا تصمیم عقلائی همگی بر این اساس معنادار به نظر می‏آیند. برای معناداری این ترکیبات، آنچه مهم است وجود ملاک و معیاری برای اتصاف یک انتخاب، گزینش یا تصمیم به صفت عقلائی است؛ به دیگر بیان از هر فردی که انتخاب، گزینش یا تصمیم را به صفت عقلائی بودن متصف می‏کند، این انتظار وجود خواهد داشت که براساس معیار یا ملاکی این اتصاف را صورت داده یا معیار خویش را اعلام نماید.

مثال‏های زیر را به عنوان موقعیت‏های انتخاب یا گزینش میان برخی بدیل‏ها در نظر بگیرید: (1) انتخاب از میان سیب، موز و پرتغال برای خود، (2) انتخاب شما از میان راستگویی و دروغ‏گویی راجع به میزان ترجیحات شما در قبال تقبل هزینۀ تدارک یک کالای عمومی تولید شده در موقعیتی که دروغ گویی مبتنی بر منافع شخصی شماست، (3) تصمیم‏گیری راجع به اعطای یک فلوت به یکی از سه کودک با نام‏های الف، ب و ج؛ توضیح آن‏که الف مدعی است فلوت حق اوست چرا که وی تنها فردی از میان آن سه نفر است که توانایی نواختن فلوت را دارد و البته ب و ج نیز منکر این ادعا نیستند. البته اندکی بعد ب اعلام می‏دارد که فلوت باید از آن او شود چرا که از میان آن سه کودک تنها اوست که به اندازه‏ای فقیر است که هیچ ابزاری برای سرگرمی نداشته و البته دو کودک دیگر نیز تصدیق می‏کنند که از نظر مالی برخوردارتر بوده و از انواع دیگری از اسباب بازی‏ها بهره‏مندند. اندکی بعدتر ج دهان گشوده و اعلام می‏دارد که وی چندین هفته زحمت کشیده تا این فلوت را بسازد و البته همزمان دو کودک دیگر نیز تأیید کنندۀ این ادعا هستند[2].

هدف یا کارکرد انتخاب عقلائی یا نظریۀ انتخاب عقلائی آن است که در مواردی چون نمونه‏های پیش‏گفته، ما را به انتخاب یکی از بدیل‏ها رهنمون سازد. به دیگر بیان معیاری برای درک عقلائی یا غیرعقلائی بودن انتخاب یا انتخاب‏ها در دست باشد که به عنوان ملاکی برای قضاوت در این موارد مورد تمسک قرار گیرد. ایدۀ اصلی در ادامه این توضیحات، حول تفکیکی مهم میان تلقیات از عقلانیت می‏گردد: دو رویکرد متمایز «محتوایی» و «صوری» در تبیین از عقلانیت در علم اقتصاد و نظریات تصمیم یا انتخاب وجود دارد. البته این تفکیک به نحوی دیگر توسط سن مورد اشاره قرار گرفته است. سن (1985, p. 109) اعلام داشته که دو رویکرد غالب و البته متمایز به انتخاب عقلائی وجود دارد که به نحو شایعی در نظریه تصمیم و علم اقتصاد مورد استفاده قرار می‏گیرد: (1) رویکرد مبتنی بر پیگیری نفع شخصی و (2) رویکرد مبتنی بر سازگاری درونی. در اولی، عقلانیت انتخاب براساس معیار پیگیری منافع شخصی تعیین می‏شود در حالیکه در رویکرد دوم انتخاب عقلائی در قالب سازگاری درونی انتخاب درک می‏شود. همان‏گونه که خواهیم دید، دو رویکرد مورد نظر سن، به ترتیب مصادیقی از رویکردهای محتوایی و صوری از عقلانیت است [3].

ابهام«عقلانیت»

رویکرد محتوایی به عقلانیت (یا رویکرد مبتنی بر پیگیری منافع شخصی به عنوان مصداقی از آن): رویکرد محتوایی به عقلانیت به معنای ارائۀ راهنمای عملی برای انتخاب عقلائی از میان گزینه‏های بدیل است. مصداق قابل توجه تمسک به چنین تلقی از عقلانیت در علم اقتصاد، تمسک به اصل «پیگیری منافع شخصی» است. براساس این تعریف از عقلانیت، هر گزینه‏ای که میزان بیشتری از منافع شخصی را برای فرد به ارمغان می‏آورد، توسط فرد انتخاب می‏شود. آن روی دیگر این تلقی از عقلانیت آن است که اگر فردی در موقعیت انتخاب مبتنی بر این قاعده عمل نکرد، غیرعقلائی عمل کرده است.

هارزانی، از پیشگامان و نوآوران نظریۀ بازی‏ها بر این باور است که در نظریۀ بازی‏ها همچون غالب نظریات اقتصادی، « نظریۀ ما یک نظریۀ هنجاری (تجویزی) [4]است تا اینکه یک نظریۀ اثباتی (توصیفی) باشد. لااقل آن‏که ... آن [نظریه] با پرسش از اینکه هر بازیکن باید به منظور ارتقاء مؤثرتر منافع شخصی در بازی چگونه عمل کند، سروکار دارد و نه با پرسش از اینکه او (یا افرادی مشابه او) چگونه به واقع در یک بازی عمل می‏کنند. (2008 [1977], p. 16).»

در مقابل چنین تلقی از عقلانیت، مطالعات بسیاری در نقد به مفروضات یا اصول راهنمای عمل نظریۀ هنجاری از انتخاب عقلائی صورت گرفت. شاید بتوان مهم‏ترین انتقادات وارده بر این تلقیات از عقلانیت را در این امر خلاصه کرد که انسان می‏تواند براساس سایر انگیزه‏ها و محرک‏ها دست به انتخاب زده و پیگیری منافع شخصی تنها یکی از این محرک‏ها محسوب می‏شود. بخشی از مطالب ارائه شده توسط شلینگ (1978)، سن (2004 [1987]) و نیز جان الستر معطوف به همین انتقاد است.

خلاصه آن‏که می‏توان دو دشواری مهم در تلقی محتوایی از عقلانیت را متصور شد؛ نخست آن‏که نظریۀ عقلانیت را با چه ارزش یا بایستگی غنی کنیم؟ آیا پیگیری منافع شخصی به عنوان محتوای نظریه عقلانیت باشد یا عمل براساس ارزشی چون آزادی؟ چگونه باید از میان ارزش‏ها و بایستگی‏هایی چون برابری، فضیلت اخلاقی، عدالت، آزادی یا مطلوبیت دست به انتخاب زد؟ مگر نه اینکه نظریۀ انتخاب عقلائی باید متکفل این پرسش مهم باشد؟ دوم آن‏که با فرض پذیرش ارزش انتخاب شده برای غنی کردن نظریه عقلانیت، به واقع در پی احراز کدام معنا یا گستره از آن ارزش یا بایستگی باشیم؟ به عنوان نمونه و با فرض پذیرش «پیگیری منافع شخصی» به عنوان محتوای نظریه انتخاب عقلائی، ارتباط منافع شخصی با منافع دیگران به چه شکلی تصویر شود؟ آیا منافع نسل‏های آتی نیز در این تلقی داخل شود؟ آیا منافع شخصی کوتاه مدت مدنظر قرار گیرد یا منافع شخصی بلند مدت؟ و باز مگر نه اینکه نظریۀ انتخاب عقلائی باید متکفل این پرسش مهم باشد؟

رویکرد صوری به عقلانیت (یا رویکرد مبتنی بر سازگاری درونی): با توجه به وجود مشکلات فوق در باب انتخاب عقلائی، به مرور زمان، برخی اقتصاددانان از اصرار ورزیدن بر تعاریف محتوایی از عقلانیت دست کشیده و تلقی دیگری از عقلانیت را که قابلیت فرموله شدن داشته باشد را به کار بردند. تلقی صوری از عقلانیت دیگر در مقام ارائۀ راهنمای عمل در موقعیت انتخاب نبوده و صرفاً از سازگاری انتخاب‏های یک فرد به عنوان عقلائی بودن انتخاب‏های وی یاد می‏کند. در این حالت مهم نیست که فرد از میان سیب، موز و پرتغال کدام را انتخاب می‏کند. آنچه مهم است آن است که فرد همواره در انتخاب‏های خویش از میان سیب، موز و پرتغال همواره شروط مکملیت و انتقال‏پذیری را احراز کند. به دیگر بیان اگر در یک موقعیتِ انتخابی از میان این سه بدیل، سیب را به دو میوۀ دیگر ترجیح داد، همواره این ترجیح در رفتار وی مشاهده شود؛ و نیز اگر سیب را به موز و موز را به پرتغال ترجیح داد، همواره سیب را به پرتغال نیز ترجیح دهد. پر واضح است که مبتنی بر این تلقی، «اساساً نظریۀ انتخاب عقلائی نیازمند به تمسک به هیچ نوعی از عوامل روان‏شناختی نیست، چرا که مبتنی بر یک تلقی صوری از رفتارِ انتخابیِ سازگار است (Lehtinen & Kuorikoski 2007, p. 119).»

البته راجع به اصرار اقتصاددانان بر تلقی صوری از عقلانیت می‏توان فرضیه‏ای مطرح نمود: اقتصاددانان در راستای تلاش برای حذف هنجارها، ارزش‏ها و انواع سوگیری‏ها مستمسک رویکردهای اثباتی و توصیفی شده و در همین راستا عقلانیت را از هرگونه محتوایی خارج کرده و حالتی صوری به آن داده‏اند. به بیان ساگدن، براساس این رهیافت «اقتصاددانان ... بیان می‏دارند که مفهوم عقلانیت محتوای واقعی [نداشته] ... برابر با سازگاری است (1991, p. 751).»

هرچند طرفداری اقتصاددانان از این تلقی از عقلانیت با هدف چاره‏ اندیشی در مقابل انتقادات وارد بر تلقی محتوایی از عقلانیت روی داد، این تلقی نیز با دشواری‏های کمتری مواجه نشد. سن (1985, p. 110) استدلال می‏کند که رویکرد مبتنی بر سازگاری درونی کفایت مورد نیاز برای متکفل شدن به عنوان معیاری برای عقلانیت را ندارد؛ C (.) را به عنوان تابع انتخاب و R را به مثابه رابطۀ دوبه‏دویی متناظر با آن در نظر بگیرید. حال رابطۀ R* را به عنوان رابطۀ دوبه‏دویی معکوس R در نظر بگیرید که با تابع انتخاب C*(.) متناظر است. در این حالت سن به درستی اعلام می‏کند که اگر فردی بدون تغییر مشخصات تعیین‏کنندۀ انتخاب‏هایش (احساسات، ارزش‏ها، سلائق و ...) دقیقاً برخلاف روابط ترجیحی R عمل کند (براساس R* عمل کند)، به سختی می‏توان انتخابش را عقلائی نامید در حالیکه دقیقاً به نحو سازگار رفتار نموده است. شاید تقریر مناسب‏تری از سن را بتوان این‏گونه مطرح کرد: انتظار بر آن است که با دردست داشتن معیاری برای عقلانیت انتخاب، بتوانیم رفتارهای غیرعقلائی فرد را تشخیص دهیم. این در حالی است که با در دست داشتن معیار سازگاری می‏توانیم رفتار کاملاً متضادی از فرد در انتخاب‏هایش مشاهده کنیم اما در عین حال شرایط سازگاری را احراز می‏کند؛ حال پرسش اساسی اینجاست که آیا این رفتار جدید را نیز عقلائی می‏دانیم؟ به نظر می‏رسد مبنای انتقاد سن به درک شهودی ما از عقلانیت برگردد: انتظار داریم که اگر براساس معیار مورد نظر، رفتار براساس R را عقلائی می‏دانیم، همان معیار رفتار براساس R*  را غیر عقلائی معرفی کند؛ این در حالیست که معیار سازگاری توانایی برآورده کردن این انتظار ما را ندارد.[5]

انتقاد مهم دیگری که بر تلقی صوری از عقلانیت وارد آمده، بر خود مفروضات مبنایی این تلقی است. یکی از اهداف اقتصاددانان از طرح این تلقی از عقلانیت دست یافتن به قدرت پیش‏بینی بالاتر در مقایسه با تعاریف محتوایی از عدالت بود، در حالیکه به کرّات نقض فروضی چون انتقال پذیری را در مطالعات اقتصادی شاهدیم. دشواری‏هایی که به واسطۀ انجام حجم قابل توجهی از پژوهش‏های اقتصادی در راستای تأییدکنندگی آن، در متون آموزشی اقتصاد خرد نیز مورد اشاره قرار گرفته است (Mas-Colell, Whinston & Green 1995, p. 7)؛ عدم احراز ویژگی انتقال پذیری (متعدی بودن) در ترجیحات فردی به واسطۀ بروز مسالۀ قالب ‏بندی [6]  از جملۀ این موارد است. در باب وجود موارد نقض تقریر صوری از عقلانیت، حوزۀ مطالعاتی «اقتصاد رفتاری» از انواع مختلفی از نتایج و دستاوردها برخوردار است که مجال ورود به آن در اینجا میسر نبوده و مخاطبان را با آثار دو برندۀ جایزۀ یادبود نوبل در علم اقتصاد، یعنی دانیل کانمن و هربرت سیمون، ارجاع می‏دهیم.



[1] به عنوان مثال در یکی از متون آموزشی اقتصاد خرد، یک رابطۀ ترجیحی (Preference Relation)، عقلائی عنوان شده اگر که برخوردار از دو ویژگی کامل بودن (Completeness) و انتقال پذیری (Transitivity)باشد Mas-Colell, Whinston and Green (1995, p. 6).

[2] این مثال برگرفته از مثال سن در ایدۀ عدالت (2009, pp. 12–5) است. وی ذیل عنوان فرعی «سه کودک و یک فلوت» این مثال را با هدف نشان دادن امکان بروز سه استدلال عقلائی بی‏طرفانه به کار می‏برد. در ادامه به این موضوع اشاره خواهد شد.

[3] البته سن در جایی دیگر نیز تفکیک مشابهی میان نظریات عقلانیت -که البته قابل انطباق با دو رویکرد «محتوایی (مبتنی بر پیگیری منافع شخصی)» و «صوری (مبتنی بر سازگاری درونی)» است- مطرح می‏کند: «قالب تجویزی برای مفهوم عقلانیت» و «قالب معطوف به تبیین و پیش‏بینی برای عقلانیت معطوف به رفتارهای واقعی» (2008c, pp. 856–7)

[4] prescriptive

[5] شایان ذکر است که ساگدن (1991) انتقاداتی دیگر بر تلقی صوری از عقلانیت مطرح می‏کند که مجالی برای طرح آن نیست.

[6] Framing

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۴
محمدجواد رضائی

هنگامی که بحث از نظریه در حوزه علم اقتصاد می‏شود، به نظر می‏رسد که معمولاً تلقی یک محقق اقتصادی یا اقتصاددان در نگاه نخست یکی از چهار تعبیر زیر باشد؛ (1) نظریه به تبیین روابط میان دو یا چند متغیر در قالب یک گزاره می‏پردازد که معمولاً بهره‏های پیش‏بینی‏گری نیز از آن برده می‏شود. «نظریه مقداری پول» و «نظریه تقاضا»، که به ترتیب بیان‏گر رابطۀ میان «عرضۀ پول» با «سطح عمومی قیمت‏ ها» و «تقاضای مصرف‏کننده از کالا» با «قیمت آن کالا» است، تقویت‏کننده چنین برداشتی از نظریه در مطالعات اقتصادی است. (2) گزاره‏ای که بیان‏کنندۀ وجود یا بروز یک واقعیت در شرایط خاص است. در این تعبیر لزوماً بیان رابطۀ میان دو متغییر، مدنظر نبوده و به عنوان مثال رخداد یک پدیده یا رفتار در موارد معمول بیان می‏شود. شکل تبیینیِ غالب این نظریات به صورت « اگر ... آنگاه ... »است. شاید در مجموعه مطالعات اقتصادی، «نظریه دومین بهترین» و «نظریه چشم ‏انداز[1]» این برداشت از نظریه را تقویت کند. (3) مجموعه گزاره‏ هایی که به نحوی اندام ‏وار به یکدیگر مرتبط بوده و برای تبیین و احتمالاً پیش‏بینی بروز واقعیاتی به کار می‏روند. این مجموعه گزاره‏ها می‏تواند شامل مفروضات یا گزاره‏ های مشاهدتی باشد. «نظریه انتخاب عمومی» نمونۀ قابل استنادی برای این تلقی است. و در نهایت (4) مجموعه تلاش‏ های نظری، قضایا و حتی زیرنظریات به منظور بررسی و تحلیل مشخصات ترتیبات یا چینش‏های معین از روابط کارگزاران اقتصادی که نه در روش‏تحلیل یا موضوع مورد مطالعه، که معمولاً در هدف مطلوب و مورد نظر نظریه‏ پرداز مشترکند. با این تلقی، برداشتی کلی‏ و وسیع‏تر از نظریه به ذهن متبادر می‏شود. «نظریه تخصیص‏های پایدار» یا «نظریه طراحی سازوکار» نمونه‏ هایی از این تفسیر هستند.[2]

تقسیم ‏بندی چهارگانۀ ارائه شده را می‏توان از منظری دیگر و ملهم از طبقه‏ بندی پیشنهادی شرلی گِرگور (2006, p. 620) از انواع نظریات، در قالب جدول 1 زیر بازتعریف نمود.

نوع نظریه

مشخصۀ قابل استناد

نمونه در مجموعه مطالعات اقتصادی

تبیین یا پیش‏بینی

بیانگر چیستی، چگونگی، چرایی، در چه زمانی، در چه مکانی و نیز بیانگر اینکه چه خواهد شد.

نظریه ارائه کننده تبیین‏هایی از پدیده مورد مطالعه ارائه می‏کند یا فراهم آورندۀ گزاره‏های قابل آزمون یا به هدف پیش‏بینی‏کنندگی است.

نظریات قابل انتساب به تعابیر سه گانۀ ارائه شده:

نظریه مقداری پول، نظریۀ تقاضا، نظریۀ دومین بهترین، نظریۀ چشم‏انداز، نظریۀ انتخاب عمومی

طراحی و عمل

بیانگر چگونگی دست‏یابی به هدف یا چگونگی عمل کردن

نظریه به منظور ایجاد یک دست ساخت/جعل/صنع از دستورالعمل‏ها و تجویزهایی صریح (به عنوان مثال در روش، اصول ) بهره می‏برد

نظریات قابل انتساب به تعبیر چهارم ارائه شده:

نظریۀ تخصیص ‏های پایدار

جدول 1: طبقه ‏بندی انواع نظریات در مطالعات اقتصادی. تذکر: حرف اضافه «یا» به معنای مانع الجمع بودن نیست، یعنی در این تقسیم بندی می‏ توان تصور کرد نظریه ای تنها از عهدۀ تبیین بر می‏ آید، یا بدون برخورداری از مؤلفه‏ های تبیینی، تنها از عهدۀ پیش‏ بینی برمی‏ آید و یا اینکه هر  دو وظیفۀ تبیین و پیش ‏بینی را بر دوش می‏ کشد؛ منبع: ( تقسیم بندی پیشنهادی نگارنده و نیز ملهم از  Gregor 2006, p. 260)

فارغ از دقیق بودن تمایزات پیش‏گفته، وجه مشترک تلقیات سه گانۀ نخست، لحاظ نمودن واقعیات و اصطلاحاً امور اثباتی است. در این تعبیر از نظریه، ادعا بر آن است که با گزاره‏هایی اثبات‏پذیر یا ابطال‏پذیر و تبیین‏هایی معقول یا قابل آزمون از روابط میان برخی متغیرها یا پدیده‏ های مشاهدتی روبروئیم. اگر تلقی ما از نظریه منحصر در چنین برداشتی باشد، منطقاً مهم‏ترین دل‏نگرانی نظریه پرداز اقتصادی مسأله صدق یا رابطه نظریه‏اش با واقعیت است. غالب کوشش‏های اقتصاددانان و نیز محققان فلسفه و روش‏ شناسی علم اقتصاد با فرض همین انگاره صورت پذیرفته است؛ همچون مواردی که بحث از برنامه‏های پژوهشی لاکاتوشی یا ابطال یک فرضیه به میان می‏آید.

در برابر تفسیر فوق از نظریه، می‏توان از برخی نظریات اقتصادی یاد کرد که بیش از آن‏که صدق یا تقرب به واقعیت برایشان دغدغه باشد، توصیه در راستای دستیبابی به وضعیتی مطلوب یا تصویر وضعیت یا مؤلفه‏ هایی خوب، بایسته، روا، اخلاقی، درست یا ارزشمند[3] وجهه همتشان است. این برداشت از نظریه، هر چند در نگاه نخست در علم اقتصاد کم‏رنگ جلوه می‏کند اما با اندکی دقت‏ورزی و کنکاش می‏توانیم دریابیم که حجم قابل توجهی از مطالعات اقتصادی با همین رویکرد یا هدف تدوین یافت ه‏اند. پرواضح است که اگر چنین تعبیری از نظریه را بپذیریم، آنگاه مسائل یا موضوعات مورد مطالعۀ متناسبی به وجود خواهند آمد که ظاهری اثباتی نیز دارند. به دیگر بیان این نظریات، مولّدِ نظریاتی پیرامون مشاهدات یا امور واقعی نیز می‏توانند باشند؛ البته مشاهدات و اموری واقعی که از دیدگاه این نظریات قابل مشاهده است. تلقیِ پیش‏گفتۀ چهارم از نظریه در علم اقتصاد ذیل همین نوع نگاه قابل دسته‏ بندی است. در «نظریه طراحی سازوکار»، برآمد[4] خاصی به واسطۀ مطلوب بودن از منظرِ نظریه پرداز، محل توجه قرار گرفته و پس از آن با طراحی یک بازی یا الگوریتم دسترسی به آن برآمد توسط کارگزاران اقتصادی را تسهیل یا الزامی می‏کند.

حال سؤال مهمی که منطقاً در این حوزه برای نظریه پرداز می‏تواند طرح شود، متناظر با همان پرسشی است که در رویکرد اثباتی به نظریه مطرح شد. در آنجا چون دغدغۀ نظریه پرداز صدق یا دستیابی به واقعیت بود، پرسش از ملاک صدق و تقرب به واقعیت جایگاه مهمی یافت. اما در این تفسیر از نظریه چطور؟ به بیان ساده، آیا می‏توان از ملاکی برای صدق یا تقرب به واقعیت راجع به امور خوب، بایسته، روا، اخلاقی، درست یا ارزشمند ارائه نمود؟ پاسخ این پرسش منفی است. هنگامی که بحث از ارزش یا اخلاق مطرح شود، منطقاً بحث از ملاک‏ های اخلاقی، معیارهای خوبی و بدی، سنجه‏های درک روایی و ناروایی پیش می‏آید. در فضای ارزش‏ها، اخلاق یا هنجارها اصالتاً و منطقاً بحث از تطبیق با واقعیت بی‏ معناست.[5]

با تفکیکِ مجموعه مطالعات اقتصادی در حوزه فلسفۀ علم اقتصاد به این دو دسته، میدان شفاف‏تری برای پیگیری مباحث باز می‏شود. البته باید تأکید شود که فعلاً موضعی در باب ماهیتِ بایستۀ نظریات علم اقتصاد اتخاذ نکرده‏ام؛ اینکه نظریه پرداز اقتصادی با چه رویکردی (تلقی اثباتی از نظریه یا تلقی اخلاقی از نظریه) در پی فعالیت علمی برود مجالی دیگر برای تحقیق می‏طلبد.[6] تفکیکِ پیش‏گفته صرفاً برای تصریح پیش‏ فرض‏ های محققان اقتصادی است؛ اگر یک اقتصاددان در تلاش‏های نظریه‏اش در پی فهم و کشف واقع باشد، منطقاً تلقی اثباتی از نظریه دارد. در پی آن نیز محقق فلسفه اقتصاد یا روش ‏شناسی اقتصاد، باید در پی درک ملاک‏ های اثبات‏پذیری فرضیه باشد. اگر هم یک نظریه پرداز اقتصادی در پی سامان‏دهی و تنظیم روابط، کارگزاران و نهادها برپایۀ ارزش‏ها یا خوب‏های مدنظر خود باشد، چه تصریح کند و چه نکند، منطقاً وارد وادی اخلاق شده است. در پی آن نیز ملاک‏ های سنجش فعالیت علمی، از دل اخلاق بیرون می‏آید.

هنگامی که بحث از ارزش یا اخلاق و ملاک‏ های سنجش اخلاقی، روایی یا درستی به میان می‏آید، منطقاً باید در پی مجموعه مطالعاتی که متکفل این حوزه از مسائل است برویم؛ یعنی فلسفه اخلاق[7]. برای درک مناسب‏تر از این حوزه، تمسک به عبارات زیر از لودویگ ویتگنشتاین[8] در سخنرانی در باب اخلاق[9] راجع به فلسفۀ اخلاق مفید به نظر می‏ رسد. ویتگنشتاین، فلسفه اخلاق را در معنای وسیعی‌ به کار می‏برد؛ به بیان خودش «به معنایی که شامل چیزی است که به عقیده من بنیادی‏ترین جزء آن، چیزی است که عموماً زیبایی‏شناسی[10] نامیده می‏شود (1965, p. 4).» وی سپس از بیان‌هایی مترادف برای انتقال بیشتر منظور خود بهره می‏برد: «فلسفۀ اخلاق، پژوهش در چیزی است که ارزشمند[11] است، یا در چیزی که واقعاً مهم [12] است، یا می‏توانم بگویم فلسفۀ اخلاق، پژوهش حول معنای زندگی[13] است، یا در چیزی که زندگی را شایستۀ زیستن می‏کند یا پژوهش در راه صحیح زندگی[14] است (1965, p. 5).» از آنجایی که فلسفه اخلاق به پژوهش در باب اخلاق می ‏پردازد، می‌توان امور اخلاقی را معادل چیزهایی ارزشمند، چیزهای مهم یا مؤلفه‏ های زیبایی شناسانه تلقی نمود. این معنای موسع‏ تر یا به نوعی شفاف‏ تر بیانگر آنچه مراد ما از اخلاقی بودن است، خواهد بود.

ماهیت نظریه در علم اقتصاد



[1] Prospect Theory

[2]  به عنوان مثال در مجموعه مطالعات طراحی بازار (Market Design)، «هنگامی که در پی انتخاب میان گزینه‏ های مختلف طراحی هستیم، یک طراح بازار می‏تواند اهداف متفاوتی را حداکثر کند Seuken (2011, p. 6).» به عنوان مثال حداکثر کردن کارایی (به طور مثال در طراحی حراجی به معنای تخصیص منابع به افرادی که حداکثر ارزش را برای کالا قائلند) یا حداکثر کردن درآمد از جمله این اهداف است. «باید دفت داشت که این دو هدف، معمولاً در تعارض با یکدیگر هستند Seuken (2011, p. 6).»

[3] این واژه‏ ها به یک معنا به کار رفته ‏اند.

[4] Outcome؛ برآمد، عایدی یا نتیجه

[5]  برخی نظریات اخلاقی که گزاره‏ های اخلاقی را به گزاره‏های توصیفی ارجاع می‏دهند، مسأله صدق و کذب در آن‏ها معنادار به نظر می‏ رسد. نظریه‏ای که تمام گزاره ‏های اخلاقی را به گزاره ‏های ناظر به واقع تحویل می‏کند، طبیعت گرایی اخلاقی نامیده می‏شود، که البته توسط طرح مغلطۀ طبیعت‏گرایانه توسط مور مورد نقد قرار گرفت. به بیان مور در نهایت راجع به اموری چون شر، خوبی، بدی و ... نمی‏ توان براساس به واژه‏هایی چون لذت، سعادت، میل و ... اظهار نظر کرد. در اینجا صرفاً برای ارائۀ یک تقسیم‏بندی و البته براساس نظر افرادی چون ویتگنشتاین، چنین ادعایی (ابتناء صِرفِ گزاره‏های ارزشی و اخلاقی بر گزاه‏های توصیفی) را وانهاده ‏ایم.

[6]  چه بسا بتوان یکی از دو تفسیر ارائه شده در باب نظریه را به دیگری تحویل کرد، به عنوان مثال بتوان نشان داد که نه تنها اساساً در علم اقتصاد مبنای نظریه پردازی بر حسب رویکرد دوم است بلکه همۀ نظریاتی که در نگاه نخست دغدغۀ صدق و تقرب به واقعیت داشته و از اموری اثباتی بحث می‏کنند نیز اقتباس شده یا تلاش‏هایی دست چندم یا مباحثی عمدتاً صوری از نظریات اخلاقی یا ارزشی هستند. البته اندک تلاشی در این موضوع توسط عربی و دیگران (1392) و نیز عربی (1390) انجام شده است که به نوعی بیانگر این نتیجه‏ گیری اخیر (تحویل یا ارتباط وثیق نظریات اقتصادیِ به ظاهر اثباتی به/با نظریات ارزشی) است.

[7] Ethics/Moral Philosophy

[8] Ludwig Wittgenstein (1889-1951)

[9] این مقاله، همان سخنرانی ویتگنشتاین است که در آن بی معنی بودن گزاره‏ های اخلاقی را اعلام نمود.

[10] Aesthetics

[11] Valuable

[12] Important

[13] Meaning of Life

[14] Right Way of Living

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۷
محمدجواد رضائی

" ... Disposition to admire, and almost to worship, the rich and the powerful, and to despise, or, at least, to neglect persons of poor and mean condition ... is ... the great and most universal cause of the corruption of our moral sentiments." (Smith, 1759, Thee Theory of Moral Sentiments, Part I, Section III, Chapter III; see here)

«خواست افراد به تحسین و تاحدی تمایلشان به پرستیدن صاحبان زر و زور وتمایلشان نسبت به خوارشمردن یا لااقل نادیده انگاشتن افراد فقیر و متوسط‏ الحال ... بزرگترین و جهانشمول‏ترین علت فساد/تباهی احساسات اخلاقی ماست.»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۴
محمدجواد رضائی

یک آیه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، ... مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً  وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون [هر کس کار شایسته ‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده می داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام می ‏دادند، خواهیم داد؛ سوره مبارکه نحل، آیه 97]

1. آیا باورها و ارزش‏های درونی افراد از جمله عوامل تأثیرگذار بر حیات اند؟ آیا یکی از مؤلفه های مهم حیات بشر، مجموعۀ باورها،  ارزش‏ ها و تعلقات وی نیست؟

2. آیا یکی از مهم ترین اختلافات در مجموعه باورها و ارزش‏ های افراد، به تلقی شان از کار درست، کار روا، عمل عادلانه و انتخاب صحیح برنمی گردد؟ آیا چنین اختلافی از زمان منقطع شدن نظام مند بشر مدرن از وحی رو به 'کاهش' گذاشته است*؟

3. چگونه ایمان به خداوند می‏ تواند بر مجموعه باورها، ارزش‏ها و تمایلات افراد اثر گذارده و بالتّبَع بر تلقی شان از کار درست، کار روا، عمل عادلانه و انتخاب صحیح نفوذ کند؟

یک حدیث: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «أَبَى اللَّهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَةِ» قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ کَیْفَ ذلِکَ‏؟ قَالَ: «إِنَّهُ قَدْ أُشْرِبَ قَلْبُهُ حُبَّهَا [رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند اِبا دارد از اینکه توبۀ بدعت گذار را بپذیرد. عرض شد: ای رسول خدا، چرا چنین است؟ فرمود: زیرا دلش از مِهر آن سرشار شده و رنگ گرفته است؛ اصول کافی، ترجمۀ استادولی، دارالثقلین ج. 1، ص. 138-137]

1. آیا وضع یک ایده از جانب پیشنهاد دهندۀ آن، ولو بدعت باشد، موجب تعلق خاطر وی به آن ایده می شود؟

2.  آیا این باورها، ارزش‏ ها و تعلقات هستند که متأثر از خلق ایده هایند و یا اینکه خلق ایده ها متأثر از باورها، ارزش ها و تعلقات فرد است؟ یا اینکه هر دوی اینها ممکن است؟

3. چه کنیم که آنچه «در نظر داریم، برای دیگران مطرح می‏ کنیم یا آن را تبلیغ می‏کنیم» به گونه ای باشد که مهر و علقۀ خوب بدان تعلق گیرد؟ جز این است که جز از او حرف نزنیم و خود همواره سکوت کنیم؟


*. البته باید در معنای «کاهش» نیز در اینجا کنکاشی صورت گیرد. به واقع کاهش یا افزایش اختلاف را چگونه می‏ توان دریافت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۰
محمدجواد رضائی

[در صورت مطالعه این مطلب، بخش نظرات را نیز مطالعه فرمائید.]

یکی از دوستان به نقل از مجله ایران فردا، از تحقیقی که توسط دو نفر از اساتید دانشگاه انجام شده، مطلبی نقل کرده بود. این مطلب رو براشون تو تلگرام ارسال کردم، خواستم در اینجا هم ثبت بشه تا نظر شما رو هم بگیرم.

 «[شاخص‏ ها] در ابعاد حقوق سیاسى، اقتصادی و زیست محیطی بر اساس قرآن و سنت پیامبر بوده است و جمعا ١١٣ شاخص مورد بررسى قرار گرفتند. مثلا در بعد اقتصاد شاخص سلامت و عدم فساد و ربا وبهره پول و در بعد اجتماعى آزادى مدنى در امر به معروف و نهی منکر صاحبان قدرت و رعایت حقوق زنان.»

* قبل از اینکه راجع به این ادعا بشه نظر داد، باید دونست که اسلامی بودن یا نبودن رو نمیشه اینطور رصد کرد. بُعد نخست اسلامی بودن اصلاً قابل کنکاش یا مشاهده نیست، منظورم «ایمان»ه. «عمل صالح» رو هم اگه بخوایم همون «عمل خوب» خودمون ترجمه کنیم، همراه ایمان معنی داره پس باید در همین ابتدا، یه فکری برای این مؤلفۀ مهم کنیم.

* ثانیاً اینکه روی انتخاب این شاخص ها و از اون مهم تر شیوه سنجش اونها حتماً کلی مشکل وجود داره. مشکلاتی که حتماً همه دوستان در «استفاده و تفسیر آمار» ازش اطلاع دارن. فقط به عنوان یه مثال: تصور اینه که حجم فسادهای مالی (در قالب رشوه و خرید و فروش آراء نمایندگان مجلس و ...) تو کشورهای مسلمان بالاست، اما واقعاً این حجم قابل مقایسه با حجم همین موارد تو کشورهای پیشرفته هست؟ کافیه حجم اقتصاد امریکا و گردش مالی چنین اموری رو درش تصور کنیم. هر چند باید دقیق تر و با آمار دید اما خیلی از این موارد اصلاً دیده نمیشه و یا اصلاً از نظر اونها روشوه یا رانت خواری نیست. اضافه کنید بهش حجم کمک‏های امریکا به کشورهای مختلف برای اهداف مختلف خودش که میشه ازش یاد کرد به اهداف استکباری. اضافه کنید بهش حجم پولهایی که صرف انواع فعالیتهای تحقیق و پژوهشی در زمینه های مضر به حال انسان ها و از جمله کشورهای مسلمان داره.

* مشکل بعدی، چگونگی کنار هم نشوندن این آمار هستش. واقعاً و با چه ضریبی، مشکلاتی مثل بی سوادی یا ترک تحصیل افراد رو میشه کنار مشکلات زیست محیطی یه کشور نشوند؟ چطور میشه شفافیت اطلاعات رو کنار تورم نشوند؟ بالاخره باید این ضریب دهی منطقی داشته باشه. که البته به نظرم میرسه فهم منطق ضریب دهیِ خداوند [که البته چنین تحقیقاتی در پی همین هم هستند] به این آسونی ممکن نباشه.

* دشواری بعدی به انتخاب خود این متغییرها برمیگرده، واقعاً تو این آمار که بنا به ادعا «بر اساس قرآن و سنت پیامبر بوده» میزان تولد نوزادان نامشروع دیده شده؟ یا مثلاً میزان سقط نوزادان؟ یا مثلاً سطح روابط نامشروع؟ اگه همین یه عنصر رو کنار بقیه آمارها بزارید، حاضرید چه ضریبی به این (یا اینها) بدید؟ مثلاً در مقایسه با تورم؟ یا از بین بردن محیط زیست؟ هر چند بعید میدونم متغییرهای چون محیط زیست یا دفاع از مظلوم به خوبی مورد نظر این تحقیق قرار گرفته باشه. میزان کمک این دولت ها به کشته شدن انسان ها در حال حاضر و نیز در قبل جزو این موارد بوده؟

* اینکه «اما کشورهای غیرمذهبی که براساس حاکمیت قانون و اخلاق اداره میشوند، به نتایج خوبی رسیدند....» این عبارت اصلاً معنی دار نیست. مشخصه که هر مملکت و کشوری براساس یه اخلاق خاص به پیش میره. اخلاق یه مفهوم کلی هستش. قارون اخلاق خودش رو داشت، قوم نوح هم براساس اخلاق خودش اداره میشد. قون لوط هم اخلاق خودشون رو داشتند. پس استفاده از عبارت اخلاقی بودن چیزی رو حل نمیکنه. مبنای قوانین و اخلاقیات جوامع مهمه.

این متغییرهای «برآمده از قرآن و سنت!» اساساً برخی از مهم ترین مطالب قرآن نادیده گرفته می‏شه: سنت ابتلاء و نیز سنت استدراج. به هر حال این شاخص ها نباید طوری باشند که افرادی چون حضرت ایوب (ع) یا حتی برخی بازه‏ های زمانی زندگی انبیاء از نظر این شاخص‎ها یابراساس مبانی این شاخص‏ ها نمره قبولی رو کسب نکنند!

* نکته ماقبل آخر، واقعاً اگه سطح نظارت و سازوکارهایی که تو یه اجتماع وجود داره، به قدری باشه که هیچ کس نتونه خلاف کنه، اونوقت میتونیم بگیم اون مردم اخلاق مدار (به معنایی که خودمون میفهمیم) هستن؟ مثلاً فرض کنید بیایم میزان اخلاق مداری مردم یه محله تهران رو با مردم یه محله تو ژاپن یا انگلیس بسنجیم اونم اینطور که تمام دوربین های نظارتی و مدار بسته رو قطع کنیم. یا اصلاً برق شهر رو قطع کنیم. من بر این باورم تو این آزمون، مردم تهران کنونی موفق تر از اون ها خواهند بود. [البته این نکته می‏تونه قابل نقد باشه، به هر حال بنده آنچه تاکنون بدان باور دارم رو نوشتم و البته می تونه تغییر کنه.]

* یکی از مولفه های مهم که اسلامی بودن رو تعیین میکنه اعتقاد به وجود خداوند و معاده. البته طبیعی هستش که گاهی ایمان از فرد گرفته بشه و دوباره بهش برگرده (طبق برخی احادیث). پویایی این امر (تشکیکی بودن ایمان برای یک نفر در طی زمان) عملاً دست زدن به چنین تحقیقاتی را غیرممکن یا لااقل بسیار دشوار میکنه. خیلی یا برخی از مواردی که ما ازش به عنوان متغییر سنجش اسلامی بودن یاد میکنیم، در قاموس دینی، جزو نتایج و دلالت های دست چندم دین داری میتونه باشه نه شاخصی برای دین داری.

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۷
محمدجواد رضائی

هنگامی که در پی جستجوی منابع برای مشخص شدن موضوع تحقیقم بودم، به موضوعات و حوزه های مختلفی سرک کشیدم. یکی از این موضوعات، نظریه بازی‏ های تطوری/تکاملی بود و یکی از مقالات مورد توجه، مقاله ای با مشخصات زیر بود.

Friedman, D. (1998). Evolutionary economics goes mainstream: a review of the theory of learning in gamesJournal of Evolutionary Economics8(4), 423-432.

جالب‏ ترین بخش مقاله برایم عبارت زیر [در صفحۀ 429] بود:

In the last decade or so, mainstream theorists have begun to study the equilibrium properties of institutions, but (as Fudenberg and Levine's book shows) they have not yet thought seriously about how institutions affect learning processes. There may be general principles underlying all human learning processes, but it seems apparent that empirical learning models must be institution-specific. The evolution of the institutions themselves is an equally important area, so far equally neglected by mainstream theorists.

از این رو راجع به مدل‏ ها یا مطالعات صورت گرفته حول "institution-specific Learning" از نویسندۀ آن طلب راهنمایی کردم. راهنمایی مفید وی و نیز خوشحال شدنش از این که مقالۀ نه چندان جدیدش توسط فردی خوانده شده برایم جالب بود. نکته مهم تر آن که برای راهنمایی، حتی یکی از توصیه نامه هایی که یکی از اساتیدِ دانشگاهی دیگر برای دانشجویی نوشته بود را برایم ارسال کرد. آن توصیه نامه، حاوی جزئیات پروژه تحقیقاتی آن دانشجو بود و چون به موضوع مورد نظر مربوط بود، عیناً برایم فرستاد.[البته خدای نکرده، اساتید محترم وطنی چنین مساعدت هایی را یاد نگیرند!]

در کلیپ زیر توضیحاتی راجع به وی که گویا در تجلیل از وی تدوین شده را مشاهده می‏‏ کنید.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۸
محمدجواد رضائی

مقاله ای راجع به اثرات اقتصادی نوع نظام مردم سالار

Hinnerich, B. T., & Pettersson‐Lidbom, P. (2014). Democracy, Redistribution, and Political Participation: Evidence From Sweden 1919–1938Econometrica,82(3), 961-993.

بخش انتهایی (نتیجه گیری) مقاله

We compare how two political regimes—direct versus representative democracy— redistribute income toward the poor segments of society after the introduction of universal suffrage in Swedish local governments. For this purpose, we exploit a population threshold, which partly determined a local government’s choice of democracy. Our regression-discontinuity design generates credible causal estimates under very weak identification assumptions. The results indicate that direct democracies spend 40–60 percent less on public welfare than representative democracies. We also find that citizens are much better organized collectively in representative democracies after democratization, and that unemployed workers tend to get more welfare support in those democracies than the permanently poor. These results are consistent with Acemoglu and Robinson’s (2006, 2008) framework of democratization, which stressed how political regimes shape the ability of different groups in society to solve collective-action problems.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۶
محمدجواد رضائی

تصویر توصیه نامه جان نش برای دانشگاه پرینستون در سال 1948

توصیه نامه جان نش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۲
محمدجواد رضائی