برداشتی از ماهیت الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
پیشرفت، با هر تلقی که میتوان از آن متصور بود، همواره مطمح نظر سیاستگذاران، عالمان و حتی اعضای عادی جوامع انسانی بوده است. منطقاً در پاسخ به چیستی پیشرفت، پای باورها، ارزشها و تمایلات افراد به میان میآید[1]. ازاینرو میتوان ارتباط تنگاتنگی میان «باورها، ارزشها و تمایلات سیاستگذاران، عالمان و اعضای جامعه[2]» با «مجموعه فعالیتهایشان در راستای بهبود، پیشرفت یا تکامل» برقرار نمود[3].
یک اجتماع بشری به واسطۀ وجود انواع رویکردها در تلقی اعضایشان از ارزشها یا خیرها، ناگزیر از تعامل با یکدیگر به منظور هماهنگ کردن صریح یا ضمنی تلاشها در جهت معین و مشخصی هستند؛ اما به محض تصور چنین وضعیتی، پرسش از عامل تعیینکننده و شکلدهندۀ این باورها، ارزشها و تمایلات مطرح میشود؛ به راستی چه منبعی صلاحیت تأثیرگذاری و تعیینکنندگی اهداف مورد نظر یک فرد یا جامعه بشری را دارد؟ دین، به عنوان راهنما و سبکی برای زیستن، پاسخی است به این پرسش. براساس چنین تعریفی، یک دین دربردارندۀ اهداف و آرمانهایی است که بیانگر موقعیتی مطلوب برای فرد و جامعه است. مبتنی بر این تبیین، چارچوب مطلوب، خوب یا مناسب از نظر هر فرد یا جامعه را میتوان دین یا بخشی از دین آن فرد یا جامعه تلقی نمود.
به نظر میرسد حتی با وجود تعریف مشخص و وجود اجماع بر گزینش اهداف خاصی به عنوان اهداف یا آرمانهای مطلوب، پرسش دیگری در عرصۀ حرکت در مسیر پیشرفت به وجود خواهد آمد؛ با چه سازوکار و شیوهای میتوان در راستای احراز مقتضیات ارزشها و تمایلات مطلوب و مورد نظر گام برداشت؟ در این عرصه نیز به نظر میرسد باورها و ارزشهای مورد پذیرش فرد یا جامعه تا حد زیادی تعیینکننده است[4].
الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیز در همین بستر قابل تحلیل است؛ به طور ساده الگویی که نشاندهنده و تصریح کنندۀ باورها و ارزشهای اسلامی بوده[5] و با پیشنهاد چارچوبها و سازوکارهای قابل انتساب به آموزههای اسلامی، مسیری به منظور پیشرفت در پیش راه افراد، با هر نقش و جایگاهی که در ساختار تصمیمگیری عمومی میپذیرند، بگذارد[6].
به نظر میرسد با (1) «تصریح و تأکید بر مؤلفههای مطلوب از منظر تعالیم اسلامی»، (2) «توجه به بایستگیهای لازم توجه در فرایند دستیابی به تحول احسن در افراد و تغییر حیاتبخش ساختارهای اجتماعی از منظر آموزههای اسلامی[7]» و (3) «علم به اولویتها در عرصۀ درک تکالیف فردی و پیادهسازی آنها، با هر نقش و جایگاهی که فرد میپذیرد»، عرصۀ تفکر، عمل و تصمیمگیری برای سیاستگذاران، عالمان و افراد جامعه روشن میشود[8].
همانگونه که اشاره شد، وجود چنین الگویی در تمام جوامع قابل تصور است. هر چند به نظر میرسد ارکان چنین الگوهایی مورد تصریح یا دقت ورزی قرار نگرفته باشد اما به هر حال براساس ارزشهای حاکم بر جوامع و برآیند نظرات عالمان و سیاستگذاران، امکان درک و تصریح چنین الگوهایی دور از ذهن نخواهد بود[9]. متناظراً در یک جامعه اسلامی که افراد، با هر نقش و جایگاهی که میپذیرند، نه تنها تمایل داشته بلکه ناگزیر باید براساس مجموعه مفاهیم، ارزشها و باورهای قابل انتساب به اسلام به زیستن بپردازند[10]. تصریح چنین الگویی تا حد قابل توجهی به نظاممند شدن افکار، تلاشها و باورها میانجامد؛ نظاممند شدن در عرصۀ (1) اهداف و ارزشهای مطلوب و نیز (2) گزینش ابزار و تصمیم مناسب[11].
هر چند تا بدین جا ضرورت کنکاش در باب تصریح الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مورد تأکید قرار گرفت، اما برخی ابعادِ شایان توجه در این باب به شرح زیر قابل تأکید است.
(1) الگو در قالب سند سیاستگذاری
حکومتها و دولتها، با هر تلقی از گسترۀ وظایف و تأثیرگذاریشان در انواع عرصههای اجتماعی و فردی، به منظور تحقق برخی اهداف مورد نظر خود براساس چارچوبها و سازوکارهایی تصمیمگیری میکنند. به بیان دقیقتر، معمولاً سیاستگذاران و کارگزاران حکومتی و دولتی براساس برخی انگارهها، ارزشها و باورها [و پس از احراز برخی شرایط و قیود مورد نیاز به فراخور ساختار سیاسی و ... خود] به تخصیص منابع و اعمال تغییرات در جهت مورد نظر خود بوده و هستند. قالب مورد توجه در چنین تصمیمگیریهایی، اسناد و احکامی است که مبتنی بر آن ساختار، فرایندها و پایش ها صورت میگیرد. الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیز با مدنظر داشتن چنین ملاحظاتی، به عنوان سندی عام و فرادستی به تصریح اهداف و مطلوبها پرداخته و چارچوب حرکت در مسیر پیشرفت را روشن میکند. ازاینرو کارکرد مهم این الگو، مبنا بودن برای اسناد، تصمیمگیریها و گزینشها توسط مجموعه حکومت و دولت است[12]. به دیگر بیان مطلوب آن است که تصمیمگیریهای عمومی متخذه در آتی که با نظر افکندن به الگو صورت میگیرد، قابل انتساب به مسیری هدفمند، منسجم[13] و فرایندی هوشمند[14] در راستای پیشرفت مورد نظر باشد.
(2) انسجام الگو و منابع آن
یکی از نکات بسیار مهم در تدوین الگویی با ویژگیهای پیشگفته، درک توجه به بخشها یا وجود رویکردهای محتمل در آن است. به نظر میآید کاوشهای نظری یا توصیهها و تغییرات اعمالشده در راستای حرکت به سمت پیشرفت، با هر تلقی از آن، در حوزههایی چون فرهنگ، اقتصاد، سیاست، صنعت، آموزش، کشاورزی و ... قابل طبقهبندی است. نخستین کاستی محتمل در چنین نظرات یا سیاستها آن است که مبانی یا رویکردهای متفاوتی به منظور تدوین الگو مورد توجه قرار گیرد. این امر در نهایت منجر به عدم انسجام و ناسازگاری در عرصه نظر و توصیههای برآمده از چنین الگوهایی خواهد شد[15]. فارغ از امکان وجود تفاوت در رویکردها یا عرصههای مورد توجه در انواع الگوها، پیچیدگی ارتباطات موجود میان حوزه های مزبور نیز به دشواریِ پیشِرو میافزاید. به همین دو دلیل، اینکه چه مبنا یا رویکردی در طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مورد اتکا قرار گیرد بسیار حیاتی به نظر میآید؛ الگویی که افزون بر تصریح مبنا یا رویکرد مورد استفاده در خود و برخورداری از انسجام منطقی در حوزه های مختلف، با علم کافی به پیچیدگیهای موجود در عرصههای مورد نظر تدوین یابد.
با توجه به مقدمات مطروحه و درک دشواریهای پیشِرو در تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، پرسش اساسی آن خواهد بود که اولاً مبنا و منبع تعیینکنندۀ اهداف، ارزشها و موقعیت مطلوب چیست؟ و ثانیاً مبنا و منبع تعیینکننده در تشخیص، اولویتبخشی و بهکارگیری سیاستها و تصمیمگیریها چیست؟
از نظر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و با توجه به گسترۀ تعالیم اسلامی، پاسخ هر دو سؤال فوق مشابه خواهد بود. منبع مورد اتکا در تعیین ارزشها، مطلوبها و خیرها همانا آموزههای وحیانی اسلام است[16]. تجربۀ بشر و سیر شکلگیری آراء عالمان[17] و سیاستگذاران به خوبی نشاندهندۀ نیاز به منبعی الهی است؛ منبعی که با فرض اتکا به علم و حکمت خداوند، نه تنها یگانه عامل تعیینکننده ارزشها برای بشر میتواند باشد، بلکه با لحاظ نمودن پیچیدگیهای موجود در عالم آفرینش، به ارائۀ چارچوبها و توصیههایی منسجم و پیش برنده منجر میشود[18].
هر چند راجع به چگونگی ابتناء الگو در زمینۀ تعیین اهداف و ارزشها و نیز توصیۀ چارچوب، ابزارها و مقتضیات حرکت در مسیر پیشرفت نیز با دشواریهایی روبروییم، اما نکته اساسی در آن است که با پذیرش چنین مسیری، حتی نیازی به آگاهی کامل از پیچیدگی روابط موجود میان عرصههای مختلف الگو یا علم به ابعاد متنوع توصیههای برآمده از الگوی مطلوب اسلامی ایرانی پیشرفت نیز احساس نمیشود. اگر بپذیریم که میان «عالَم خلق یا تکوین» و «تشریعات الهی (با تلقی گسترده از آن)» هماهنگی وجود دارد؛ درک نظرات برآمده از آموزههای الهی و به کاربندی آن، ملزومات منطقی پیگیری حرکتی جامع و منسجم را احراز میکند. در این صورت پایش نتایج ملموس نیز از اهمیتی فرعی برخوردار خواهد بود[19].
(3) الگو، وضع موجود و تحول
مبتنی بر باورها و ارزشهاست که درک وضع موجود صورت میپذیرد. به دیگر بیان موضوع شدن یک مسئله برآمده از تلقی خاصی از امور مهم، خوب یا مطلوب است؛ ازاینرو و پس از تصریح آرمآنها و ارزشها با نظام مسائل معینی روبرو خواهیم شد. با توجه به وجود رابطۀ وثیق میان «امور مهم، خوب یا مطلوب»، «نظام مسائل» و «درک وضعیت موجود»، منطقاً میتوان از هر مجموعه متشکل از برخی ارزشها، تلقی منحصربهفردی از درک وضع موجود و شناخت آنچه در حال حاضر با آن مواجهیم، داشت. همانگونه که بیان شد، الگو با به تصویر کشاندن ارزشها، آرمآنها و وضعیت مطلوب، زمینهای برای شناسایی وضع موجود فراهم آورده، افزون بر آن مبتنی بر چارچوب توصیهای مورد نظر خود، به تصمیمگیری و انتخاب در عرصۀ تحول مطلوب سرعت میبخشد.
[1] یکی از مصادیق تفاوت باورها، ارزشها و تمایلات، تفاوت آداب و رسوم و فرهنگ جوامع است: «پیشرفت در کشور ما - با شرایط تاریخی ما، با شرایط جغرافیائی ما، با اوضاع سرزمینی ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با میراث ما - الگوی ویژهی خود را دارد؛ باید جستجو کنیم و آن الگو را پیدا کنیم (دیدار استادان و دانشجویان استان کردستان، 1388).»
[2] در اهمیت این موارد همین بس که «برای به زنجیر کشیدن یک ملت، هیچ چیزی ممکنتر و سهلتر از این نیست که قدرتمندان عالم بتوانند باورهای آن ملت و آن کشور را بر طبق نیازهای خودشان شکل دهند (جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر، 1379).»
[3] «هدف زندگی چیست؟ هر هدفی که ما برای زندگی معین کنیم، برای خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعی، متناسب با خود، یک سبک زندگی به ما پیشنهاد میشود (دیدار جوانان استان خراسان شمالی، 1391).» با این توصیف میتوان «هدف باورها و ارزشها» را با «هدف زندگی» و «چارچوب حاکم بر مجموعه تلاشهای بشر به منظور تحقق یا حرکت در راستای مطلوب» را با «سبک زندگی» متناظر دانست.
[4] اشاره مقام معظم رهبری بر وجود دو تفکر رقیب و بالتّبَع شیوههای متفاوت در عرصۀ تاریخ بیانگر همین نکته میتواند باشد: «در دههی اول، پیشرفت را بسیاری از انقلابیون در الگوی چپ؛ چپ دههی شصت، یعنی الگوی گرایشمند به سوسیالیسم میدیدند. ... یک عدهای از مسئولین، دستاندرکاران، فعالین عرصهی کار در جمهوری اسلامی، نگاهشان نگاه حاکمیت دولت و مالکیت دولت بود؛ ... [این رویکرد] نگاه به پیشرفت کشور از زاویهی دید تفکر شرقیِ سوسیالیستیِ چپ محسوب میشد؛ ... یک برههای از زمان، نگاه به پیشرفت، نگاه غربی بود؛ یعنی همان راهی که آنها رفتند، اینها هم باید بروند؛ تصورشان این بود (دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه شیراز، 1387).»
[5] «ما دنبال الگوی مطلوب و آرمانیِ خودمان هستیم، که یک الگوی اسلامی و ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه میگیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره میبرد؛ یک الگوی مستقل (دیدار با اساتید دانشگاهها، 1392).» جنبه مهمی از ارزشها و مبانی مورد نظر، در مبانی اخلاقی نهفته است؛ مبانی که بیانگر ارزشها، موارد قابل توجه و مهم در باور سیاستگذاران، عالمان و اعضای جامعه است: «هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقیای دارد که آن مبانی تعیینکننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است (دیدار استادان و دانشجویان استان کردستان، 1388).»
[6] «پیشرفت، حرکت است، راه است، صیرورت است (دیدار جوانان استان خراسان شمالی، 1391).»
[7] «باید تحول را مدیریت کرد تا به پیشرفت بینجامد (دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، 1386)»
[8] «... بحثی که برای الگوی پیشرفت میکنیم، ... به این معناست که با بحث نظری و تعریف شفاف و ضابطهمند از پیشرفت، قصد داریم یک باور همگانی در درجهی اول در بینِ نخبگان، بعد در همهی مردم به وجود بیاید که بدانند دنبال چه هستیم و به کجا میخواهیم برسیم و بخشهای گوناگون نظام بدانند چه کار باید بکنند. این را باید پیدا کنیم (دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، 1386).»
[9] وجود آرمانها، ارزشها، تفسیر مشخص از خوبی یا خیر یا ایدئولوژی در همهجا قابل مشاهده است: «هیچ ملتی که داعیهی تمدنسازی دارد، بدون ایدئولوژی نمیتواند حرکت کند و تا امروز حرکت نکرده است. هیچ ملتی بدون دارا بودن یک فکر و یک ایدئولوژی و یک مکتب نمیتواند تمدنسازی کند. همینهایی که امروز شما ملاحظه میکنیم در دنیا تمدن مادی را به وجود آوردهاند، اینها با ایدئولوژی وارد شدند؛ صریح هم گفتند؛ گفتند ما کمونیستیم، گفتند ما کاپیتالیستیم، گفتند ما به اقتصاد سرمایهداری اعتقاد داریم؛ مطرح کردند، به آن اعتقاد ورزیدند، دنبالش کار کردند؛ البته زحماتی هم متحمل شدند، هزینهای هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن یک مکتب، بدون داشتن یک فکر و یک ایمان و بدون تلاش برای آن و پرداختن هزینههای آن، تمدنسازی امکان ندارد (دیدار جوانان استان خراسان شمالی، 1391).»
[10] «ما حالا باید برای شکستن این طلسم فکر کنیم؛ کدام طلسم؟ این طلسم که کسی تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهای غربی انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکی برای کشور است. الگوهای غربی با شرایط خودشان، با مبانی ذهنی خودشان، با اصول خودشان شکل پیداکرده (دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، 1386).»
[11] «ما اگر پیشرفت همهجانبه را به معنای تمدنسازی نوین اسلامی بگیریم ... اینجور بگوییم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامی، ایجاد یک تمدن نوین اسلامی است ... این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزاری است؛ یک بخش دیگر، بخش متنی و اصلی و اساسی است ... اما بخش حقیقی، آن چیزهایی است که متن زندگی ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. ... تمدن نوین اسلامی - آن چیزی که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلی، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگی است. ... در کتب حدیثیِ اصیل و مهم ما ابوابی وجود دارد به نام «کتابالعشرة»؛ آن کتابالعشرة دربارهی همین چیزهاست. در خود قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که ناظر به این چیزهاست (دیدار جوانان استان خراسان شمالی، 1391).» شایان ذکر است که با تأکید بیانشده در متن مبنی بر ملاحظه نقش و جایگاهی که فرد میپذیرد، توصیهها و مطلوبهای مورد نظر اسلام خطاب به این نقشها براساس بیانات مقام معظم رهبری قابل تحلیل است؛ توصیههای مختص قاضی، پدر، مادر، حاکم و ... از این قبیل است. در جایی دیگر نیز بر مخاطب بودن فرد از منظر اسلام تأکید شده و به نظر میرسد که مسیر تغییر در ساختارها و روابط اجتماعی نیز از همین گذرگاه عبور میکند: «در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانی است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروی است که در راهی حرکت میکند که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهی وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند (دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، 1386).» در جایی دیگر نیز محور بودن فرد با صراحت بیشتری مورد تأکید قرار گرفته است: «لیکن در نهایت آن چیزی که از نگاه اسلام برای انسان مطرح است و اهم است، نجات خودش است. ما باید خودمان را نجات دهیم. نجات ما به این است که به وظائفمان عمل کنیم؛ که البته آن وقت وظائف اجتماعی، استقرار عدالت، ایجاد حکومت حق، مبارزهی با ظلم، مبارزهی با فساد، اینها همه جزو مقدمات همان نجات است؛ بنابراین اصل این است. همه چیز مقدمه است؛ جامعهی اسلامی هم مقدمه است؛ عدالت هم مقدمه است. اینکه در قرآن کریم هست که «لیقوم النّاس بالقسط» - که به عنوان هدف انبیاء ذکر شده - قطعاً عدل هدف است، منتها این هدف میانی است؛ هدف نهائی عبارت است از رستگاری انسان (نخستین نشست اندیشههای راهبردی، 1389)»
[12] «الگوی اسلامی - ایرانیِ پیشرفت یک سند بالادستی نسبت به همهی اسناد برنامهای کشور و چشمانداز کشور و سیاستگذاریهای کشور خواهد بود (نخستین نشست اندیشههای راهبردی، 1389).»
[13] «وقتی میگوییم الگوی ایرانی - اسلامی، یعنی یک نقشهی جامع. بدون نقشهی جامع، دچار سردرگمی خواهیم شد؛ همچنان که در طول این سی سال، به حرکتهای هفت و هشتی، بیهدف و زیگزاگ مبتلا بودیم و به این در و آن در زدیم. گاهی یک حرکتی را انجام دادیم، بعد گاهی ضد آن حرکت و متناقض با آن را - هم درزمینهی فرهنگ، هم درزمینهی اقتصاد و در زمینههای گوناگون - انجام دادیم! این به خاطر این است که یک نقشهی جامع وجود نداشته است. این الگو، نقشهی جامع است؛ به ما میگوید که به کدام طرف، به کدام سمت، برای کدام هدف داریم حرکت میکنیم (نخستین نشست اندیشههای راهبردی، 1389).»
[14] «البته این الگو، یک الگوی غیر قابل انعطاف نیست. آنچه به دست خواهد آمد، حرف آخر نیست؛ یقیناً شرایط نوبه نوی روزگار، ایجاد تغییراتی را ایجاب میکند؛ این تغییرات باید انجام بگیرد؛ بنابراین الگو، یک الگوی منعطف است؛ یعنی قابل انعطاف است (نخستین نشست اندیشههای راهبردی، 1389).»
[15] «اگر گفته میشود اندیشههای راهبردی، بله در واقع سعی بر این است که به یک اندیشه برسیم؛ منتها میتواند تقسیم کرد، تنویع کرد؛ اندیشه در باب عدالت، اندیشه در باب زن و خانواده؛ بعد فهرست طولانیای داریم در حدود بیست و چند موضوع که هر کدام از اینها عنوان اندیشه رویش دارد؛ اندیشهها به این لحاظ است؛ والّا بنا بر این است که این جمع نخبگانی با زایش فکری و معنوی و کمکی که به اسلام و نظام جمهوری اسلامی خواهند کرد، انشاءالله در هر زمینهای به یک نظر واحد و یک اندیشهی واحد برسیم (سومین نشست اندیشههای راهبردی،1390).»
[16] «ما دنبال الگوی مطلوب و آرمانیِ خودمان هستیم، که یک الگوی اسلامی و ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه میگیرد (دیدار اساتید دانشگاه، 1392).»
[17] اگر یکی از کارکردهای علوم اجتماعی را حرکت جامعه در راستای بهبود وضعیت و پیشرفت بدانیم، بخش عمدهای از ناکامی یا کامیابی در تحقق اهداف مورد نظر به عالمان این حوزه برمیگردد: «علوم انسانی هوای تنفسی مجموعههای نخبه کشور است که هدایت جامعه را بر عهدهدارند بنابراین آلوده یا پاک بودن این هوای تنفسی بسیار تعیینکننده است (دیدار جمعی از مسئولین، 1391).»
[18] به بیان بسیار ساده، نه تنها اهداف و آرمانها بلکه سازوکار و فرایند دستیابی به آن نیز باید متخذ از تعالیم اسلام باشد: «من یکوقت دربارهی ولایت فقیه با ایشان [امام خمینی ره] صحبت میکردم؛ گفتم قبل از انقلاب، ما با بعضی از فضلا و دوستان بحث داشتیم؛ بعضیها میگفتند اسلام شیوهی خاصّی در باب اقتصاد ندارد. هر شیوهای که بتواند آرمانهای اسلامی مثلًا عدالت را تأمین کند، اسلامی است؛ ولی عقیدهی ما این بود که نه اسلام خطوطی معیّن کرده و شیوهای بنا نهاده و چارچوبی برای اقتصاد اسلامی درست کرده و این چارچوب باید تبعیّت شود. ایشان گفتند: بله این درست است. من نمیخواهم به این قضیه استناد کنم که این حرف درست است؛ میخواهم استناد کنم که نظر امام این بود؛ یعنی ایشان به کمتر از این اصلًا قانع نمیشدند (دیدار اعضای هیئت علمی کنگره امام خمینی ره، 1378).» از آنجا که توجه به «اهداف و آرمانها» و «ابزارها و فرایندهای اصلاحی» مهمترین بخش از مطالعات موجود در علوم اجتماعی را شکل میدهند، به دلالت التزامی نیازمند تغییر در رویکردهای موجود در علوم اجتماعی نیز هستیم: «[در حال حاضر] علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بناشده است... در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد (دیدار جمعی از بانوان قرآنپژوه، 1388).»
[19] «همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مامور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین - علیهمالسلام - در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمیبایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلندمدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل نپوشیده است ذکری به میان آورند (پیام امام خمینی ره خطاب به مراجع اسلام، روحانیون و ...، 1367).»